- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

اکسیر فرهنگ

 

علی محمد امرایی / میرملاس : 

امروزه اگر می بینیم انضباط اجتماعی درفرهنگ ما نهادینه نشده است شایدبخشی ازآن به خاطراین است که اهمیت وکارآیی هنجارهای اجتماعی برای زندگی،درهمان بدوِکاربطورجدی دردستورکارِ کارگزارا ن نبود ه وگاهی ازسرِخالی نبودن به عنوان اولویتی دستِ چندمی به آن پرداخته وبطورگذرا از کنارآن گذشته اند انچه که مسلم است یکی از وظائفِ عمدۀ حاکمیتها ،آموزش زندگیِ اجتماعی و نهادینه کردنِ هنجارهاست.درجامعه ای که اثری ازهنجارهای اجتماعی به چشم نمی خورد وبه جای بکارگیریِ ابزارهای فرهنگی،تَبَر وتفنگ وچوب وچماق…ابزاردستِ اولی برای زندگی کردن محسوب میشود طبیعی است که به طورخودکار و اتوماتیک عرصه برپیشرفت وتکامل،تنگ گشته وتوسعۀ همه جانبه به آن جامعه روی خوش نشان نمی دهد.اگر امروز باچشمانِ خود می بینیم که سایۀ عزمِ اجتماعی بر سرِ ناهنجاریها سنگینی نمی کند و روز به روز گسترۀ بی نظمیها و ولنگاریهای اجتماعی بیشتر می شود به این دلیل است که در همان ابتدای کار انضباط اجتماعی و فرهنگی را نادیده گرفته و منشور معیّن و پذیرفته شده ای را بعنوان راهکار برای برون رفت از نابسامانیهای خود ساخته ترسیم نکرده ایم ، راهکارهای اجرایی برای زندگی کردن ،عمدتا سلیقه ای و برگرفته از بسترهای سنتی و از روی مَنشِ طایفه ای با تلفیقی از تعصبات کورِ گروهی بوده که هر کس نهایت توان خویش را برای اثبات و تحمیلِ ایده و مَنِش و روشِ غیر قابلِ دفاعِ خود بکار گرفته است . شهر نشینی و مدنیت، زمانی معنی و مفهوم پیدا می کند که همۀ آحادِ جامعه با ایده ها و نگرشهای متفاوت در زیرچترِ وَحدانیت اجتماعی با منش و روشی منحصر به فرد و استاندارد که همۀ وظایف اجتماعی و فرهنگی به معنی عام کلمه در آن تعریف شده و همۀ شئونات اجتماعی در آن رسمیت داشته باشند ، گرد هم آمده ودر شکل گیری شخصیتِ واحدی بنام شهروند ، نهایت مساعی خود را بکار می بندند بطوریکه هر فرد خود به تنهایی به سانِ یک جامعه و به طبع هر جامعه نیز مانند یک مجموعۀ به هم پیوسته ای است که کنشها و واکنشهای اجتماعیِ همۀ افراد در برخورد با هنجارها و ناهتجاریها در آن جامعه یکسان به نظرمی رسد. وقتی فرهنگ و هنجارهای اجتماعی بعنوان زبان مشترک همۀ انسانها در یک جامعه معرفی وحاکم شود، ایده های شخصی و دیدگاهای غیر قابل دفاع براحتی قادر به بروز وظهور نیستند زیرا در یک جامعۀ فرهنگی فضا برای عرض اندامِ ناهنجاریها محدود و سنگین است و آدمی هرچند بی تفاوت و ولنگار هم باشد نمی تواند بواسطۀ وجود اراده و عزم اجتماعیِِ مشترکی که در آن جامعه حاکم است ، بر خلاف جریان جاری و نهادینه شده حرکت کند. درواقع شهر نمادِ به هم پیوستگیِ اجتماعی و تجمیعِ همۀ فضائل و هنجارهائیست که یکپارچگی وهمبستگیِ اجتماعی در آن موج می زند. اگرامروزه می بینیم که جامعۀ ازهم گسستۀ ما بواسطۀ هجومِ ناهنجاریها در هم تنیده شده و اثری از نظم وانضباط اجتماعی در آن به چشم نمی خورد ، شاید یکی از دلایلش این باشد که نخبگان ما که از لحاظ اجتماعی ، از مسند و موقعیت بالا تری برخوردار بوده و به نوعی مربیان فرهنگی و اجتماعی محسوب می شوند به وظیفۀ خطیر خود یعنی جامه عمل پوشاندن به مسئولیتهای فرهنگی و اجتماعیِ خویش در جهت قاعده مند کردن جامعه کوتاهی کرده و در اکثر اوقات خود نیز در آموزش ناهنجاریها نقش برجسته ای دارند و ای بسا بخاطر همین بی توجهی و عدم بکار گیریِ آموزه های فرهنگی و اجتماعی توسط نخبگان است که اکثریتِ قاطعِ کسانی که به دلیلِ حضور فیزیکی خود در این موقعیت مکانی که به ظاهر آن را شهر!!! نامیده ایم ، رفتار آنها را الگو قرار داده و ارادۀ خود را درجهت پذیرش آداب اجتماعی بکار نبسته و همچنان بر طبل تَفَرّق و از هم گسیختگیِ اجتماعی کوبیده و هرکدام سعی می کنیم با هنجارشکنی های پی در پی، عرصه را بر توسعه همه جانبه از جمله توسعه فرهنگی و اجتماعی ببندیم . کمترین توقع از این همه مدرک و مسند که در پسوند خیلی ازنامها نقش بسته، این است که علت العلل مشکلات موجود را مورد کنکاش قرار داده و جامعه را از این همه فلاکت و بی سامانی نجات داده و آنرا به سمت و سوی توسعه رهنمون سازند. . از اساتید دانشگاهها و فرهنگیان و دانش آموختگان و صاحب منصبان و قضات وحقوق دانان و وکلای دادگستری و مهندسان و پزشکان ودبیران و آموزگاران و همۀ کسانی که بواسطۀ مدارج ومدارکشان درموقعیتهای برترِ جامعه قرار دارند ، حداقل انتظار این است که با رفتارهای سنجیده،نخست آداب اجتماعی را در وجود خود متبلور وانگهی بعنوان عنصری مفید وتاثیر گذار در امور فرهنگی ، جامعه را به سمت وسوی قاعده مندی سوق داده و بجای پرداختن به امور غیر مرتبط، ناهنجاریها را به آحاد جامعه یادآوری و در جهت رفع و بهبود آنها تمامِ تلاش و توان خود را بکارگرفته و بستری مناسب و در شأن ومنزلت مدنیت و شهرنشینی فراهم کنند. برای دست یابی به چنین جایگاهی عقل و منطق حکم می کندکه همگان با رعایت حق تقدم در همۀ عرصه ها به حقوق دیگران احترام بگذاریم ،همکار و همیاری خوب برای محیط زیست باشیم، ، از ریختنِ زباله در معابر عمومی بپرهیزیم، از تخریب جنگلها و مراتع خود داری کنیم، برای عبور ومرور از پیاده رو و خطوط مخصوص عابر پیاده استفاده کنیم، هنگام رانندگی از گوشی همراه استفاده نکنیم،به فرهنگ ترافیک پای بند بوده و در حین رانندگی از کمربند استفاده کنیم و به علائم راهنمایی و رانندگی احترام بگذاریم، کمبود آب را جدی گرفته و از مصرف بی رویه آب خود داری کنیم،در عدم اتلاف انرژی نهایت مساعی خود را بکار گیریم ، در مبارزه با آلودگی صوتی و بهداشتی نقش موثرخویش را ایفا نموده و خود نیز عامل به این آلودگیها نباشیم ، به همۀ وظائف شهروندیِ خود عمل نموده ونقش برجستۀ خود را درانتقال عناصر فرهنگی به دیگران ایفا نماییم……..اگرقاطبۀ شهروندان با بهره گیری از اکسیرِ فرهنگ ، این معجونِ مغفول مانده ، احساسات و عواطف و هیجانات خود را در مسیر درستی هدایت نموده و عزم خود را برای پیشبرد اهداف ارزشمند اجتماعی به کار گرفته ودر رفتارهای خود بازنگری کنیم آن وقت مشاهده خواهیم کردکه جامعه راهِ اصلاحِ امور را در پیش گرفته و گام در مسیر توسعه خواهد نهاد…………….انسان گاهی ناگزیر از هم رنگی با جماعت است، چه بهتر که جماعتِ خوبان بر مرکبِ مراد سوارباشند و اندک کسانِ ناسازگار، مجبور به هم رنگیِ با خوبان شوند که اگر چنین باشد عرصه بر زشتیها وبد اخلاقیها تنگ گشته و دیگر کسی با عَلَمِ پوسیدۀ آن دور افتخار نمی زند و زیبائیها وخوش خُلقی ها بر ما رخ می نمایانند، َتبَر وچوب و چماق و تفنگ کارآیی شان را از دست می دهند و قلم و دفتر و شعر وسرود و شعور بازارشان گرم میشود، نزاع و تعصب و تنش و ولنگاری اعتبارشان مخدوش گشته و نزاکت واخلاق وادب و احترام پا در عرصۀ اجتماع می گذارند، درختان سخاوتمندانه سایه سارشان را بر ما می گسترانند و گلها نقاب از چهره می زدایند،پرندگان این فرشته های آسمانی از ما گریزان نمی شوند وآسمان نیز لطافت طبع باران را بر ما ارزانی می دارد و طبیعت این هدیۀ سخاوتمند الهی مشتاقانه به رویمان آغوش می گشاید و خزان از زندگیِ کویری مان رخت بر می بندد ………….