- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

چشمه یا چن ساله مرده دشتیا حشک و پتی

حشمت-اله-آزادبخت-2

 

حشمت اله آزادبخت / میرملاس : 

بچه که بودم یک پای تابستانم شهر کوچک کوهدشت بود وپای دیگرم روستا ، تا تب تن تعطیلی ام را به رو دخانه اش بسپارم.نوبتی ازکول درختی بالا می رفتیم که سرسبزش را تا بالای آب خم کرده بود تا ما مچاله ی تنمان را از روی شانه هایش در آب بیندازیم وپس از دست وپازدنی کودکانه،چشم های نیمه باز را به خورشید نشان دهیم..
مشک ها پس از پرشدن اززلال چشمه ی کنار رود،برگرده ی زن های آبادی از پیچ بنار بالا می رفتند تا زیر سایه ی خیس کولایی ،کنار مشک سرد دوغی دراز بکشند.
حالا پس از سال ها ، بالای سر جنازه ی رودخانه ی مادیان رود ایستاده ام که در تابوتِ پیچ پیچِ عطشی هولناک دراز کشیده است وتنها سنگ هایش باقی مانده اند که گویی هزاران سال است درغبارگیرکرده اند.نه خبری از چشمه هست و نه آن درخت مهربان ونه لذت سرشار ماهی کوچکی تا مثل برق از کنار نگاهت بگریزد.شلوارم را بالا می زنم ازترس خاکی شدن وآرام جای رودخانه را پایین می روم وپاهایم را برکفَش می کوبم.کفی که هیچ گاه نتوانستم کف پاهای بی هراسی ام را درزیر آب به آن برسانم وحالا ترک های داغ سینه اش را کفِ کفش های اندوهم ، ساکت پهن کرده است وجم نمی خورد.
چه کرد تاتار وحشی خشک سالی با دلخوشی این همه دشت؟!! دشتی که حلقه ی کوه های اطرافش گویا دست به دست هم داده اند تا باد سرد لبخندی به سمتش ندود.به هرکجای دشت بزرگ کوهدشت قدم ببری، به مسیری بر می خوری که روزگاری گذرپی در پی موجی ، سربر سنگ هایش کوبیده است وحالا جای پرسه ی بوته ی خاری ست یا مچاله ی معتادی که قرار بود نان آور خانه ای باشد…
از یک سوآسمان، جرعه ی سهم عدالتش را بر لب های باز این دشت نریخت و دامن برفی اش را بر تب کوه هایش نکشید تا دیو سیاه خشک سالی بر دهان چشمه هایش دست بگذارد و از طرفی صدور پی در پی این همه چاه عمیق که شانه به شانه ی هم قطره قطره آب زمینش را بالا کشیدند،زمینه ی وحشی کم آبی اش را فراهم آوردند تا امروز،دشت بزرگ کوهدشت که قطب مهم تهیه ی غله ی کشور است،درمحاصره ی دو رودخانه ی سیمره وکشکان بی آبی را داد بکشد.
کوهدشت را باید سرزمین میان رودان نامید.سرزمینی که دورود خانه از کنار صندلی مسوولانش به سرعت می دوند تا خود را به سدها وباغ های آباد خوزستان برسانند تا پای درخت به درختش را باحوصله بوسه بزنند و خود ، سال هاست زانوی عطش بغل گرفته است.دشت بزرگی که جای تامین غله ی کشور بود ، سیلوهای خرید غله ی امسالش جای نعره ی سوسک ها شده است ومدفوع بی هراس پرندگان…
دیگر نمی خواهم ازافسانه ی تکراری سد گاشمار(معشوره!) بنویسم و وعده هایی که همراه بادِ بردها وباخت ها به هوارفت وسال هاست مردم کوهدشت آمدنش رادر بیهودگی پلک می زنند و بی شک زمانی حفره اش به کوهدشت خواهد رسید که آب کشکان هم خشک شده است…
مدیرکل آب وفاضلاب استان لرستان اعلام کرده بود: “مشکل کم آبی یکصد روستای کوهدشت رفع گردید ” واین خبر همچنان ادامه دارد و درحال رفع شدن است. به زبان دیگرمی شود گفت:مشکل آب صددرصد روستاهای کوهدشت مرتفع گردیده است چراکه مشکل آب روستاهای کوهدشت به خاطر ممنوع شدن الکی کشت ذرت و چغندر روزبه روز مرتفع تروبه قولی رفیع ترمی شود.اگر منظور مدیرکل محترم آبفای لرستان روستاهای نزدیک کوهدشت است که باید گفت نه تنها قطره های آب تانکرهای اعزامی از شهر، کاری از پیش نمی برند که درخت به درخت باغ های انگور همین روستای سرچشمه ی ضرونی جان دادند وآن تانکرها دردی را از دهان خشک مردمش هم دوا نمی کند تا مانده اش به درخت هایش برسد واگر روستاهای دور مد نظر این خبر است که درروستاهای بالاتر از شیرز، زن ها باید چهارکیلومتر راه بروند تا دیگ های سنگین را به چشمه ی بی نفس میان کوه ها برسانند ومردم برخی روستاهایش ظرف ها را در لجن آب بی رمقی می شویند که انواع بیماری ها را بر دوش خود ،آبادی به آبادی چرخ می زند.ازطرفی این انتشار این خبر، بی شک تخت راحت خیال مسوولان بالاتر را از بابت کوهدشت پهن خواهد کرد وسبب می شود تا بر ناله های بی آبی اش چشم ببندند.اما ما نیزاین خبر راداد می زنیم که سیل خشک سالی ، داروندار روستاهای کوهدشت را باخود برد…

قرار بود کشت ذرت و چغندر در کوهدشت ممنوع شود اما به گمانم میزان تولید این دو برای جهادکشاورزی استان عزیزمان مهمتر از خشک شدن دهان دشت های کوهدشت است که همچنان دربرابر اندک باقی مانده ی قبیله ی آب ، حکم جهاد صادر کرده وقتی مدیر جهادکشاورزی اش در مصاحبه ی تلویزیونی می گوید: لزومی ندارد کشت نشود…