- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

نبندد تو را دست چرخ بلند / سامان ولی نوری

 

505134_310 [1]

 

به اسطوره های ایثار و مقاومت ،

                                  اسوههای شهامت و مردانگی

                                                                        به غواصان شهید   

 

چند روزیست خبر بازگشت غرورانگیزت، سراسر سرزمینم را فرا گرفته است، رایحه خوش بهشتیت فضا را پر کرده است، داستان دلاوری هایت را همه جا روایت میکنند.

خبر دارم که دستانت را بسته بودند، تصور دستان بسته ات دلم را می شکند و دنیا را بر سرم آوار میکند. غمی جانکاه سراپای وجودم را می کاود و قلبم را می فشارد.

وقتی به دستان بسته ات میاندیشم اشک امانم را میبرد؛ اما باورش برایم دشوار است؛ چرا که اسطوره های شکست ناپذیر من دستشان به بند نمیآید!

چگونه دستانت را بسته تصور کنم در حالیکه خوب میدانم دستان تو ستونهای سترگی هستند که به سینه آسمان زده شده اند و به ریسمان استوار الهی چنگ زدهاند.

باید غم و اندوه را از خودم دور کنم و فکر پریشانم را سر و سامان دهم، باید اشکی اگر بریزم از سر شوق باشد، چرا که دستان تو؛ شهید جاوید من هیچگاه بسته نخواهد شد.

تو نماد شکوه و پایمردی و رشادت هستی به گونهای که کوههای بلند کردستان به رشیدی قامتت و به بلندای همتت رشک میبرند، دشتهای پهناور خوزستان و ایلام به وسعت اندیشه ات و گستره ایمانت حسادت می ورزند و شط خروشان اروند، همان که از نام تو آبرو و اعتبار میگیرد، در مقابل ژرفای غیرت و مردانگیت ، جز آبراههای کوچک و بی مقدار نیست.

دستان تو را هیچ بندی یارای بستن ندارد؛ چرا که خداوند آنها را نماد آزادی و آزادگی آفریده است. دستان تو ای قهرمان همیشه تاریخ من، چراغ راهیست که نور خود را بر مسیرهای عروج و انسانیت می پاشد.

از ساحت عزیزت بخاطر جسارت قلم لرزان و نوپایم و بخاطر سطحی بودن اندیشه و درماندگی تفکرم، عذر میخواهم که برای لحظه ای هر چند کوتاه، دستان بلند و با اقتدارت را که همه بندهای عالم را به سخره میگیرند، بسته به شمار آوردم…..

 

سامان ولی نوری