تاریخ : جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳
7

رازماندگاری شیخ

  • کد خبر : 71635
  • 25 تیر 1394 - 14:16

  مرتضی دیناری / میرملاس :  پنج سال از رحلت عابد زاهد و سالک شب زنده دار حضرت آیت الله مروجی (( قدس سره )) گذشت اوکه حدود نیم قرن در دشت زیبا و پهناور کوهدشت و از زمانیکه شهر قصبه ای بیش نبود در میان مردم زیست ، با خوب و بد اهالی ساخت […]

Untitled-1

 

مرتضی دیناری / میرملاس : 

پنج سال از رحلت عابد زاهد و سالک شب زنده دار حضرت آیت الله مروجی (( قدس سره )) گذشت اوکه حدود نیم قرن در دشت زیبا و پهناور کوهدشت و از زمانیکه شهر قصبه ای بیش نبود در میان مردم زیست ، با خوب و بد اهالی ساخت و هیچگاه از ارشاد آنان غافل نشد .
هنگامی که مشغول نگارش این متن بودم حافظه مانای کودکی مرا به یاد یاران اولیه او انداخت همانانی که از ابتدای حضور شیخ در این شهر پیرامونش حلقه زده و تا آخر او را تنها نگذاشتند و چه زیبا جسم خاکیش در بهشت زهرا در کنار آنان رخ در نقاب خاک کشید و روح پاکش به افلاک پر کشید. نقل است در واپسین ایام عمر که برای مداوا در شهر قم رحل اقامت افکنده بود شوق بازگشت به دیار دیرین یک لحظه از او دور نمی شد و به کرات آرزویش به بازگشت به وطن را با شوق و شعف بیان می کرد که نزدیکان و پیشینیان نیز از دلایل آمدنش در دهه چهل به کوهدشت حکایتها دارند .
اوایل دهه پنجاه که کودکی غیر مکلف بودم با طنین ندای الله اکبر موذن به سرعت خود را به صفوف فشرده نماز جماعتی می رساندم که لحظاتی قبل تشکیل شده بود حیاط مسجد از مردان میانسال و پیری که پدرم مرحوم حاج علی اکبر دیناری نیز یکی از آنان بود موج می زد .

ترسیم آن مردان با خدا و بازار اصلی شهر قبل از اذان دیدنی بود ، آن زمان دینداری دکان و بازاری نداشت و هر کس به راهی می رفت که در آن سرشته بود مغازه داران دیندار کرکره مغازه ها را پایین می کشیدند و همراه سایرین از بندگان خدا به سمت خانه خدا روانه می شدند . اطراف حوض زیبای مسجد پر می شد از نمازگزارانی که به ساختن وضو مشغول می شدند و شیخ با صلابت خاصی از حجره کنارحیاط و گوشه مسجد رو به صحن اصلی و محراب حرکت می کرد ، با تشکیل صفوف ، جماعت نظم و انضباط خاص می یافت نماز زیبا و طولانی شروع می شد که خاطره آن هیچ گاه فراموش نمی شود . هنوز هم بعد از گذشت سالها از آن ایام ، اعمال آن مرد خدا را در نماز فراموش نکرده ام . از تلاوت حمد و اخلاص گرفته تا قنوت و سجده های طولانی ، آنچنان که گویا انتهایی نداشت .
رشحات قرائت زیبای کلام وحی ، حرکات و سکنات آن ذاکر حقیقی در رکوع و سجود به باد بهاری می مانست که هر دم می وزید و در روح تک تک نمازگزاران درون مسجد که بدور از هیاهوی بیرون و وضعیت خاص زمانه به راز و نیاز مشغول بودند حیات معنوی خاصی می بخشید، در آن جا غیر از قرائت نماز ، جنبیدن لبها و اذکار ویژه از حاضرین صدایی بر نمی خواست .
ما بودیم و مسجدی که هم اوقات را پر می کرد ، از برگزاری جشن ها و سرور گرفته تا عزا و ماتم ، مسجد جامع شهر مسقط الراس هم امور بود . از آن زمان سالها می گذرد و این سوال بی پاسخ مانده در ذهن که معما و راز ماندگاری شیخ در چیست ، خیلی ها قبل و بعد از او آمده و به دیار دیگر رفته و یا رخت بربسته اند اما چنین سرنوشتی نیافته اند و نمی توان آنان را در قلوب عامه مردم یافت .
او حالت مقدسی داشت نام دین در او تجلی می یافت و این وضعیت تا جائی پیش رفته بود که دین را با او می سنجیدند ، حکم شرعی شیخ مروجی برای یاران و غالب مردم شهر حالت لایتغیری داشت که هر چه او می گفت همان می شد و این شاید با قواعد و اصول مرجعیت هم خوانی نداشته باشد اما حساب عشق و وفا ، صداقت و صفا ، مرید و مرادی سخن دیگریست .
او نه تنها برای یاران نزدیک خویش که در کوی و برزن خلق و خوئی الهی داشت ، با کودکان به زبان کودکی سخن می گفت و در مواجه با پیران از آنان پیرتر می شد تا جائیکه هیچ کس تصوری غیر از این نداشت که نزدیکترین به شیخ است .
بیاد دارم در نوجوانی همراه دوستم هر روز خدا قبل از طلوع آفتاب در منزل شیخ حضور یافته و نزد وی صرف و نحو می خواندیم و استاد همزمان با تدریس با شور و حرارت دمادم نیز جذبه های رفاقت رابه منصه ظهور می رسانید بطوریکه خود را در مقابل دوستی هم سن و سال احساس می کردم.
او تابع اصول بود و هیچ گاه از اصول خویش کوتاه نمی آمد اما اهل مدارا نیز بود و هرگز با جدل و بحث های بیهوده ی محاوره ای خود و دیگران را خسته نمی نمود .
مردی با آن همه صلابت و دینداری و مقاوم در برابر هجمه ها ، دارای روحی زیبا و در اوج لطافت بود و هر از گاهی منزل ما را به قدومش مزین می نمود ، به یاد دارم جمعه شبی بعد از ادای نماز مغرب و عشاء میهمان ما بود از مسجد به طرف منزل حرکت کردیم نزدیکی خانه حیوانی را در کنار پل تازه ساخته زیر نم نم باران دیدیم و شیخ ایستاد بعد از مکثی گفت ، اول این حیوان و به تعبیر او زبان بسته را پناه داده و سیرش کنید بعد وارد منزل شویم و این یک نمونه از حالات ظریف این سالک الی الله و فناء فی الله و در اوج عرفان بود که غالب شبها تا صبح نمیخوابید و در اوج آسمانهای جهان با خدا سیر می کرد و هیچ چیز جز یاد خدا را نمی پسندید .
در بحر مواج به ظاهر آرام شیخ مراجعین درقرب به وی خواسته های خویش را مطرح می کردند و کمتر کسی ناراحت برمی گشت خانه گلی و محقر وی محل رجوع عموم مردم بود اینکه از او چه خواسته ای داشتند و وی چه می گفت و چه می شد بماند اما به یقین کمتر کسی مطالبات دنیایی را درخواست می کرد که او اهل دنیا نبود .
او به یقین اهل کرامات بود اما در قصه پر غصه کرامات و مکاشفات با این آشفتگی های زمان ما که در این پهنه گیتی برای برخی نام و نان را بدنبال دارد وارد نشد با سر مگو این راز سر به مهر را بهمراه برد .
کوه صبر و استقامت ما در اواخر عمر با آنهمه کسالت و کهولت سن هیچ گاه از درد ننالید و ذکری غیر از (( الحمدالله رب العالمین )) به زبان جاری نساخت .
و این بود شمه ای از ویژگی های آن مرد خدا که به دور از هیاهوی ظاهر دنیا در عین زهد و تقوی و عدم تعلق خاطر به مادیات و رسیدن به آسمان عبودیت ، تارک دنیا نبود و از موهبات الهی نیز به کمال بهره وافر می برد .

عبــد صـالحی که درد دیـن داشــت
به موقعیت زمانه بر کرسی ریاستی تکیه نزد
و مالی نیندوخت
ملکی را به نام خویـش به ثـبت نرسـانید
و او که هیــچ چـیز برای خــود نخــواســـت

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

*مرتضی دیناری معاون دادگستری استان همدان 

 

 

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=71635

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 21در انتظار بررسی : 1انتشار یافته : ۲۰
  1. با خدا بودن همیشه زندگیست // بی خدایی عزلت و دل مردگیست
    هر کسی از عیش این دنیا جداست // خوشترین روزیِ او نزدِ خداست
    حرص این دنیای فانی وارِهان // تاکه آسان بر تو بادا این جهان
    پاک و صادق همچنان آیینه باش // چون بهاران عاری از هر کینه باش
    بدر نیکیها بیفشان بر زمین // خوشه ها از گوهر نیکی بچنین
    ……………………………………………………………….
    تا توانی قدر نیکان را بدان// تا بمانَد نام نیکت در جهان

    یاد و خاطرۀ عبد صالح خدا زاهد شب زنده دار آیت ا… مروجی را از صمیم قلب گرامی داشته و از برادر ارجمندم جناب آقای دیناری بخاطر این دلنوشتۀ زیبا و تاثیرگذار سپاسگزاری میکنم

  2. عشقِ شیخ وعشق به شیخ
    به قلمى زیبا
    آفرین بر نَفس دلکش و لطف سخنش

  3. سلام خدمت جناب دیناری
    از فحوای کلام دلنشینتان بر می آید همچنان وارستگی را حفظ کرده اید، یادداشت پر بارتان را خواندم باعث شعف شد، قریب به هفت سال پیش شما را ملاقات کردم بعد از آن دیگر دیدار میسر نشد فقط از طریق جناب احمدپور (بهمانی)چندباری آن هم تلفنی جویای احوال شدم. وجنات حضرتعالی بر کسی پوشیده نیست، حال می فهمم که شاگرد خوبی برای این پیر وارسته و از دنیای خاکی رهیده، بوده اید. خداوند به شما و دیگر شاگردانش که تاکنون همان خلوص و معنویت این شیخ پارسا را حفظ کرده اند، عزت مستدام و عمر با برکت عطا بفرماید.

  4. سلام وصلوات بر حجت واقعی اسلام حاج ماشاءالله مروجی وبر فرزندان و برادر زادگان صالحش

  5. شبی از سوز دل گفتم قلم را

    بیا بنویس غم های دلم را

    گفتا برو بیمار عاشق

    ندارم طاقت این همه غم را

    روحش شاد و یادش گرامی

  6. خداوند رحمتش کند
    یک روحانی واقعی بود
    نان خود میخورد و کار دین میکرد …

  7. یادوخاطره ادیب اعظم آیتالله حاج شیخ محمدرضا قبادی آدینه وند طرهانی لرستانی راگرامی میدارم .بقول استاد شادروان امیرپور که ابیاتی به گویش لکی درستایش مقام ادبی ایشان سروده اندومیفرماید :ای روژی نهال نثرت رسیه /دودسه. دشتی ای پشت بستیه !!!! و…….ایشان بالقب استاد نحوی وکتابت وانتشار سی جزء قرآن کریم وتجزیه وترکیب وترجمه آن اثری سترگ وجاویدان برجای گذاشت که کمتر کسی پای در این عرصه گذاشته اند !!! حصرتش درخوشنویسی ٬شعرونثر زبانزد خاص وعام بودند .بلغ العلی بکماله ……

  8. مرحوم مروجی عالمی وارسته، عارفی کم نظیر، زاهدی پارسا بودن و چه زیبا بیان می دارن: اگر تمامی دشت های حاصل خیر کوهدشت و طرهان رو به من بدهند فایده ای به حال من ندارد جون نه بهتر از این می پوشم نه غذای بهتر از این وضعیت

  9. یادوخاطره استادبزرگوارم راگرامی می دارم علودرجات ایشان راازخداوندمنان ومتعال خواستارم حقا اسوه تقواودیانت بودن

  10. مرحوم آقابرای خداخدمت کردوخدامحبت ایشان رادرقلب مردم گذاشت واویک چهره کاملا مردمی ودوست داشتنی وآراوگاه این عارف موردتوجه محبان ایشان می باشدخدا.وند بااولیاءاله محشورش گرداند.

  11. انا لله و انا الیه راجعون

  12. با سلام وعرض ارادت خدمت برادرارجمند آقای دیناری که خود و مرحوم پدربزرگوارشان از ارادتمندان ودوستان حضرت آیه مروجی بودند .آری عند ذکر الصالحین تنزل رحمه ، روزگاری در این دشت کوهدشت جمع مردان الهی جمع بود ونفحات معنوی آنان همچنان طنین انداز است . کسانی که مصداق : رجال لا تلهیهم تجاره ولا بیع عن ذکرالله بودند.

  13. باعرض سلام وادب واحترام
    خداوند روح این عالم بزرک را با روح اولیا الله محشورگرداند.یاد وخاطره اش گرامی باد.

  14. روحش شاد ویادش همیشه ماندگار

  15. دوست عزیزم جناب اقای دیناری دستت درد نکند،از این که دوباره ما را با یاد اسطوره صبر تقوا و عمل شهرمان شاد کردی. خداواند روح این بزرگ مرد را با انبیا و اولیا محشور گرداند

  16. هرسخن کز دل برآید لاجرم بردل نشیند…..
    ازمطالعه این واقعیات بسیارخوشحال شدم….درپناه حق.

  17. درود وسلام خدا بر روح ملکوتی این فقیدسعید. افتخار والایی داشتیم در همسایگی ایشان.هنوز کوچه مان عطر ونورانیت قدمهایشان را دارد.روحش شاد

  18. سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز.اجرکم عندالله اقای دیناری

  19. Rohash shad yadash javdan va rahash por rahro bad .

  20. با سلام خدمت عوامل پرتلاش میرملاس من یه شعر ارسال کردم اما نمیدونم چرا منتشر نشد راستش انتظار بیشتری از سایت مردمی شما میره که به بخش ادبیات توجه ویژه داشته باشید منتظرم شعرمو تو سایت زیباتون ببینم با تشکر
    “قاضی محشر”
    نامه اش روز حساب از همه بهتر باشد
    آنکه را عشق علی در دل و در سر باشد
    در کشم باده ی عشق از عطش عاشقیش
    به جز از شور می عشق چه خوشتر باشد
    دل ما را چه غم از بستن درهای بهشت
    حب مولا که خودش جنت دیگر باشد
    اختر عالم هستی و وصی احمد
    حرف حقش سخن اول و آخر باشد
    برکند ریشه ی جباری و فرقی نکند
    کو سر عمر لعین یا در خیبر باشد
    سوز سینه ی علی از غم نامردان است
    که علی درتله ی کوفه ی کافر باشد
    چون نمک را خورد این شهر نمک دان شکند
    چه غمی بیش از این در دل حیدر باشد
    آن زلال آینه در خود متجلی خداست
    روشن از نور دلش را پیمبر باشد
    عاشقش لاله ی زیبای چمن را ماند
    که ز درک غم او خون رخ و پرپر باشد
    عدل و دادش سپر حق حقیقت طلب است
    آن امیری که به حق قاضی محشر باشد
    حکم او حکم خدایش ره او راه رسول
    رهروش در سفر مشرق اکبر باشد
    به جز از عاشق و مجنون علی در اسلام
    چه کسی لایق و شایسته ی کوثر باشد
    دل اگر سیرت زیبای علی دریابی
    ره تاریک تو را ماه منور باشد

    “گناه عشق”

    شعر گناه عشق، حسین خسروی نورعلی

    سرزمینی که در آن عشق گناهی دگر است

    چاره ی این دل عاشق شده ی ما سفر است

    پس بیا رخت ببندیم و از اینجا برویم

    من و تو ماندنمان مایه ی صد دردسر است

    که در اینجا همه بر دل ستم و ظلم کنند

    عاشق از عاشقی و لذت آن بر حذر است

    حکم دل باطل و احکام هوس پابرجاست

    قحطی مرد ولی آنچه زیادست نر است

    عفت و شرم به پستوی اتاقی ست نهان

    هرزه اینجا چو خدا پادشهی حکم بر است

    نیست بر دوش کسی بار خیانت سنگین

    همه جمعند ولی رابطه ها ضربدر است

    بی خبر، از غم عشق و تب عاشق شده هاست

    سرزمینی که تنش از تب غم بی خبر است

    آتشی را به بلندای دماوند نهند

    که به دل سر کشد و شعله ی آن تا قمر است

    هیزم آتش آن ساقه ی صدها گل یاس

    نفت آن اشک دوصد عاشق خونین جگر است

    و کباب دل عشاق بر آتش دارد

    آن دیاری که رخش از دل شب تیره تر است

    واژه ی عشق در آن داد زدن در دریاست

    هر چه فریاد زنی از ته دل، بی ثمر است

    اثری از می و مستی خبری از دل نیست

    که شرابش به غم باده گران بی اثر است

    ما غریبیم در این شهر بیا دل بکنیم

    ره ما سیر به مستی و ز باقی گذر است

    اینم لینک عکسم
    http://calmasnews.ir/wp-content/themes/wp-max-1-new/scripts/phpThumb/phpThumb.php?src=http%3A%2F%2Fcalmasnews.ir%2Fwp-content%2Fuploads%2F2015%2F07%2FIMG_20150601_012900.jpg&w=250&zc=auto&q=T

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.