- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

شهید حمید ابراهیمی به روایت یکی از دوستان

12 [1]

شهید حمید ابراهیمی/ میرملاس نیوز:

 
سلام بر کوهدشت وشهیدانش ورزمندگان پرافتخارش:نوشته ی یکی از دوستان شهید حمید ابراهیمی

طبق روال همیشه هرچند وقت یکبار بیاد شهدای کوهدشت ویاران شهیدمان سری به میر ملاس زدم و در بین فهرست شهداء عملیات مرصاد ،عکس برادر خوبم شهید حمید ابراهیمی را دیدم و بسیاری از خاطرات دوران مقاومت برایم تداعی گردید. این عکس را در روستای آلواتان سردشت اگر اشتباه نکنم گرفت. خشابهای چهل تیری وکلاش مخصوص که حمید علاقه زیادی به آن داشت واین یادگاری را از بوکان با خودش آورده بود این روش تسلیح وتجیزات روشی بود که رزمندگان شجاع بوکانی اعم از کرد وبرادران اعزامی باب کرده بودند و نشان از پیشتازی این نیروها در همه صحنه های نبرد بود بعدها به دیگر شهرها سرایت کرد این روش یکی از نشانه های اوج آمادگی وصلابت رزمندگان آنزمان بود.این تجهیزات یادآور رزمندگان دلیری چون شهید علی در یانورد و شهید علی شوانه وشهید یوسف زاده و میتوان گفت مبدع آن رزمنده غریب کردستان برادرمان مرحوم قربانعلی رنجبران بود که متاسفانه در اردیبهشت سال ۸۹ در زادگاهش (قائمشهر) براثر ایست قلبی با غم زمانه وداع کرد وبه ابدیت پیوست. روحش شاد.

شهید حمید روحیه عجیب داشت خصایص برجسته ایشان تقوا وعملش بود بسیار دلیر وشجاع بود برای رفتن خیلی بیقرار بود جانمازی همیشه در جیب کوچک بغل شلوارش داشت همیشه آماده راز ونیاز بود این جوان رعنا از ورزیدگی خاصی برخوردار بود یادم میاید که از آموزش واحد بسیج بوکان با ایشان آشنا شدم زمانی که میدیدم جوانی خوش سیما وسلحشور در بسیاری از عملیاتها بصورتی افتخاری وبا خواهش وتمنا شرکت میکند روزی به شهید دریانورد گفتم : علی این جوان را زیر نظر داری ؟ گفت اتفاقا مدتیه که روی اون دقت کرده ام وفکرکنم از ایشان یک کادر خوب درست میشود . باهم هم فکر بودیم چون حمید یکی از کسانی بود که در بسیاری از عملیاتهای ویژه که عموما غروبها حرکت میکردیم میدیدیم که از همه زودتر اسلحه حمایل بسته وآماده حرکت میباشد. چندین عملیات موفق انجام دادیم که حمید نقش خوبی داشت ولذا خیلی زود از آموزش بسیج به صف فرماندهی پیوست و روحیاتش به فرماندهان بالا دستی روحیه حرکات بزرگتری میداد. وقتی به اتفاق تیمی رفتیم سردشت جزء اولین کسانی بود که بما پیوست و مدتی در واحد عملیات فعالیت نمود و در این مدت کم توانستیم ریز بینیهای عملیاتهای نا منظمی که در بوکان تجربه کرده بودیم درسردشت پیاده نماییم . جوانان سلحشور با لباسهای کردی که تشخیص قومیت آنها دشوار بود، جلوه های بیادماندمی روزهای سخت پایداری در مناطق کردستان بود.

حمید خیلی زود به فرماندهی پاسگاه میرآباد سردشت که استعداد گردان بعلاوه را داشت،منصوب گردید و بتنهایی از پس همه منطقه استحفاظی خودش برمیآمد عملیات شجاعانه ای در ارتفاعات پانه سر انجام داد که در نوع خودش جسورانه بود هرچند چند نفر از پیشمرگان غیر بومی درکنارش شهید شدند ولی تدبیر عملیاتی او بی نظیر بود. چند روز بعد به اتفاق تعدادی دیگر از نیروهایش بر روی مین کارگذاشته شده در منطقه آلواتان رفت که چند نفر شهید شدند ولی خودش مجروح سطحی شدند. ولی هرگز از روحیات جنگاوری اوکاسته نشده بود . تهور و شجاعت او سبب گردید که در تمامی عملیاتهای آفندی در کنارمان باشد . روزی گله کردند وفرمودند من از اینکه من در شرایط غیر آماده هدف گلوله قرار بگیرم ناراحتم دوست دارم در صفوف نیروهای آفند قرار بگیرم وبهمین خاطر به عملیاتبرگشت وتا سردشت بودیم در تمامی عملیاتها نقش فرماندهی میدان عملیات را برعهده داشت وهمواره یکی از ستونهای اصلی فرماندهی عملیاتها بود.
بنا به صلاحدید به مهاباد منتقل شدیم ودر اینجا حمید رسما جانشین واحد عملیات معرفی گردید و در کنا دوست عزیزمان مرحوم مسلم شاهرخی(چند سال پیش براثر سانحه رانندگی درگذشت) بیشتر عملیاتها را راهبری میکردند بسیار پرتوان بودند وهرکدام دارای خصوصیاتی بودن که همدیگر را میپوشاندند . هردو همسن وسال بودند وخیلی زود با هم کنار میامدند .چون هردو از بوکان رده های فرماندهی را طی کرده بودند و خصوصیات وروش جنگیدن نامنظم را با سبک خاصی انجام میدادند. در این زمینه بوکان دارای سبک خاصی از جنگیدن بود که درسهای زیادی به دشمنان دادند. درکنارشهید دریانورد ومرحوم رنجبران بارها شده بود که مصداق کم من فئه قلیله… درسهای زیادی به گروههای مدعی جنگهای چریکی داده بودند. این سبگ جمگ ومبارزه تاهم اکنون هم درکردستان رواج دارد . تا جایی که پس از شهادت شهید دریانورد، طرحی بنام “شهید دریانورد” درمناطق کردستان نهادینه وتعریف شده بود که این طرح مرهون جانیازیهای بزرگانی چون شهید حمید و مرحوم مسلم و رنجبران وبسیاری از رزمندگان گمنام کردستانی بود.
مطلب طولانی نشود// حمید پس از مدتی هوای جنوب وجنگ درکنار رزمندگان لرستانی در جنوب نمود و خیلی اصرار کردم که نرود ولی روزی خیلی اصرار کرد و یادم میاید چون هم سردشت را داشتیم وهم مهاباد را ، قصد رفتن به سردشت را داشتم وحمید خداحافظی کرد با او وداع معنی داری کردم گریه هایم را پنهان کردم وخیلی خودم را نگه داشتم که پیشش گریه نکنم . او رفت و من هم به اتفاق نفری که قرار بود جانشین حمید بشود بطرف سردشت حرکت کردیم . بیاد دارم تا سردشت گریه کردم از فراق حمید. کسی که همراهم بود علاقمند مسئولیت بود، از بی تابیهای من به تنگ آمده بود ولی چیزی نمیگفت و تنها کلمه ای گفت که ایم برادر اینقدرمهم بود که اینقد ناراحتی؟ کسی دیگه نمیتواند جای اون را بگیرد؟ به او با کلمه ای معنی دار گفتم هیچکس جای حمید را نمیگیرد. اور رفت در حالی که در حال زنده بودن فاتحه ای هم برایش خاندم. خاطرات آنروز را بصورت مکتوب در سردشت نوشتم که خیلی زود به واقعیت پیوست.

چند وقت بعد عملیات ماووت شروع شد وحمید اینبار هم در منطقه بود ولی نه در قالب نیروهای کردستانی بلکه نیروی لشکر ۵۷ مسئولیت فتح ارتفاع اصلی گمو را داشت که بدلایلی که فعلا گفتنی نیست متاسفانه ارتفاع که تا چند روز پیش خالی بود این دفعه در شبی بارانی حمید ونیروهایش زمینگیر شدند و تا آخر جنگ ارتش عراق این ارتفاع استراتژی را تخلیه نکرد. زمستان سال ۶۶ چندین بار حمید را در این محور ملاقات کردم وهر بار اورا رشیدتر وجسورتر میدیدم . عملیات مرصاد که شروع شد ماموریت لشگر قهرمان ۵۷ نیز در آن تعریف شده بود . از نحوه شهادتش روایاتی شنیده ام ولی میدانم که حمید کسی نبود که بسادگی تسلیم شود و جسارت وشجاعتش مثال زدنی بود.
وقتی که برادر خوبم صفر امرایی خبر شهادت حمید را بهم داد خیلی ناراحت نشدم چون با شناختی که از ایشان داشتم میدانستم که ” کوزه در راه آب خواهد شکست” واین حمید دراین راه فدا خواهد شد وبه آرزویش خواهد رسید. یادش گرامی ونامش پر آوازه و یارانش سرفراز باشند.