- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

مرثیه برای شهری که به پهلو افتاده است…

[1]

مرثیه برای شهری که به پهلو افتاده است…

با این همه / ای قلب در به در
از یاد مبر که ما / من و تو / “عشق” را رعایت کرده ایم.
از یاد مبر که ما / من و تو / “انسان ” را رعایت کرده ایم.
(احمد شاملو)

اگر ادعا می کنیم انسانیم و از فطرت انسانی خود فاصله نگرفته ایم ، اگر ادعا می کنیم مسلمانیم و شیعه و آخرتمان را بر دنیایمان ترجیح داده ایم ، اگر ادعا می کنیم اولین ساکنان ایران زمین بوده ایم و مفتخر به تمدن چندین هزار ساله ی خود و آثار تاریخی کشف شده در منطقه خود هستیم ، اگر دغدغه ی اصلی مان نام و ننگ شهرمان و پس افتادگی تاریخی آن و جستن راهی برای برون رفت از بحران های اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی آن است ، اگر ننگ و عار داریم مُهر منفعت طلبی و جاه طلبی بر پیشانی مان بخورد ، اگر می دانیم که چه بزرگان علمی ، هنری و فرهنگی از این شهر برخاسته و خواهند خاست و این مملکت تا چه اندازه وامدار آنان است ، اگر خود را روشنفکر و تحصیل کرده ی در خدمت اجتماع و نه خائن به آن می دانیم ، اگر هنوز عزت نفس و کرامت انسانی خود را حفظ کرده ایم ، اگر راست می گوئیم که باد را رها کرده ایم و دست بر گردن شاخه ها داریم ، اگر به آینده فرزندان نحیف و خسته ی این دیار گوشه چشمی داریم ، اگر می دانیم ناله های پنهانی این خاک گوش فلک را کر کرده است و دیگر نای سخن گفتن ندارد ، اگر می دانیم این شهر هرچه می کشد از تعصبات جاهلانه ی قومی و قبیله ای است ، اگر این آیه ی قرآن را خوانده یا شنیده ایم که : اِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّیَ یُغَیِّروا ما بِاَنفُسِهِم (خداوند قومی را تغییر نمی دهد تا آنکه خود ، خود را تغییر دهند) ، اگر فراموش نکرده ایم چگونه برادران کوخ نشینمان در سعادت آباد در زیر آوار فقر ، فلاکت و بیکاری مدفون و فراموش شدند و به سعادت رسیدند! ، اگر از یاد نبرده ایم فقر احتضار فضیلت و عامل جرم و گمراهی است ، اگر می خواهیم آواز شادمانی کودکانمان گوش کوچه های شهر را کر کند و شعر شور و امید از دل و دهان شاعران و آوازخوانانمان پرواز کند ، اگر می خواهیم بهار را بی شنیدن خبر خودسوزی ها ، خودکشی ها و در چاه و بالای تیربرق جان دادن ها تجربه کنیم ، اگر می خواهیم برگردیم به آنچه که بوده ایم و اکنون نیستیم ، اگر می دانیم که امید به زندگی در این شهر بسیار پائین تر از امید به زندگی در ایران است ! ، اگر میدانیم که چندرغاز وام و یک استخدام بی پایه و اساس زخم های عمیقمان را علاج نکرده و لاعلاج ترشان می کند ، اگر میدانیم که بسیاری از برادرانمان به خاطر بیکاری در کلانشهرها هم خانه و هم کاسه ی مهاجران غیرقانونی افغان شده اند و گویی تبعه ی ایران نیستند ، اگر میدانیم با مشت گره کرده نمی توانیم دست های هم را بفشاریم و سدها را بشکنیم ، اگر همه ی این ها را می دانیم ، می خواهیم ، فراموش نکرده ایم ، ادعا می کنیم ، دغدغه مان هستند ، ننگ و عار می دانیم و …بیاندیشیم و آگاهانه تصمیم بگیریم کسی را به مجلس بفرستیم که حقیقتاً مشکلات بی شمار مردم و این شهر را بداند و دغدغه اش باشد.

مهدی دوست محمدی