تاریخ : سه شنبه, ۲۸ فروردین , ۱۴۰۳
15

روایتی از شهید حسن قبادی

  • کد خبر : 75959
  • 04 مهر 1394 - 23:14

مصطفی آزادبخت/سرویس منتظران:    توفیق داشتیم درسال شصت باتعدادی از رزمندگان کوهدشت درارتفاعات میمک درجبهه های حق علیه باطل حضورداشتیم حاج آقامحمد کریم مروجی بعنوان رزمنده حضورداشت یکی دیگر از این بزرگواران شهیدوالامقام حسن قبادی بود دشمن باخمپاره وتوپخانه مارا هدف قرار میداد ما هم امکان مقابله نداشتیم شهید حسن دوران سربازی رفته بود ونسبتا”وارد […]

IMG_20150926_224845

مصطفی آزادبخت/سرویس منتظران:

 

 توفیق داشتیم درسال شصت باتعدادی از رزمندگان کوهدشت درارتفاعات میمک درجبهه های حق علیه باطل حضورداشتیم حاج آقامحمد کریم مروجی بعنوان رزمنده حضورداشت یکی دیگر از این بزرگواران شهیدوالامقام حسن قبادی بود دشمن باخمپاره وتوپخانه مارا هدف قرار میداد ما هم امکان مقابله نداشتیم شهید حسن دوران سربازی رفته بود ونسبتا”وارد بود رفتیم باارتش مذاکره کردیم وبناشدتیمی متشکل ازسپاه وارتش کارشناسایی را انجام دهیم تا ارتش باتوپخانه وخمپاره از ماپشتیبانی کند حدود ساعت سه نیمه شب حرکت کردیم گروه بی مهاباپیش میرفت تانزدیکی سنگرهای دشمن باسرعت رفتیم بعداز نزدیک شدن به دشمن بااحتیاط جلو رفتیم جالب بودتاحدود سی متری دشمن رفتیم ولی نه نگهبانی نه مانعی نمیدیدیم  مامیدان مین تله گذاری دشمن راندانسته ردکرده ایم ودشمن هم به خاطر موانعی که کارگذاشته عادی برخوردمیکرده است بعدازاینکه با اطلاعات محدودمان به اصطلاح کروکی سنگرهای دشمن راکشیدیم قصدبازگشت راداشتیم البته به اندازه ای نزدیک دشمن شده بودیم که آنتن های پی آرسی دشمن راکاملا میدیدیم در برگشت یکی ازبرادران ارتشی جلو حرکت میکرد شهیدحسن قبادی پشت سرش ومابقی در حرکت بودیم هنوز حدودسی متری ازمحل شناسایی دور نشده بودیم که باتله ومیدان مین برخورد کردیم صدای انفجار وبرزمین افتادن بچه ها فضای جدیدی پیش آورد .برادر ارتشی پایش روی مین رفت تله انفجاری دقیقاجلوی پای شهیدحسن قبادی منفجر شدترکش ازساق پا تاصورت مبارکشان رازخمی نمود دشمن متوجه حضورما شد منطقه راباخمپاره هدف قرار داد چون ثبت تیرداشتند دقیقانقطه حضوررا میزدندصحنه عجیبی بوجود آمده بود برادرارتشی داد میزد پایم  میسوزد ,خون تمام قامت شهید حسن رافراگرفته بودهمه جوان بودیم و ازاین صحنه ها کمتردیده بودیم قدری مات ومبهوت وآتش شدیدخمپاره دشمن هم امانمان نمیداد باصدای هرخمپاره دراز میکشیدیم دوتا ازبچه ها موج گیجشان کرده بود وحالت تهوع داشتند بادوره مختصری که دیده بودیم سراغ برادرارتشی که پایش له شده بود رفتیم ازبالای زخم محکم پایش رابستیم وزخم راهم باچفیه پوشاندیم خطاب به بنده گفت پایم قطع شده برای روحیه دادن گفتم انگشت کو چک پایت رفته است ناراحت شد گفت ناقص شدم دراین مدت شهید حسن هم نظاره گر کارمان بودبعدازایشان سراغ شهید حسن رفتیم بامابقی چفیه ها زخمها رابستیم چفیه ها جوابگو نبود به بچه گفتم زیرپیراهنها رادربیاورید تقریبا تمام هیکل شهیدحسن راباچفیه وزیرپیراهن پانسمان کردیم به شهید حسن گفتم ما خیلی هنرکنیم برادر ارتشی رابیاوریم شماباید خودت به هر شکلی شده بروی بخاطر خونریزی ودرازکشیدن وبلند شدن ازدست آتش خمپاره های دشمن رنگ شهیدحسن سفید شده بود ولی روحیه اش عالی بود درسنگرباهم شوخیهای داشتیم که دونفری تکرار میکردیم ازسنگرهای که درآن اطراف بود پتوی سیاهی بچه ها پیدا کردندتا برادرارتشی راحمل کنیم اتفاقا هم بلند قد بود وهم قدری چاق ,دراین مدت هیچگاه آتش خمپاره دشمن قطع نشد شهید حسن راه افتادما هم شش نفری برادرارتشی رابرداشتیم جاده سربالایی بودماهم خسته قدری اذیت شدیم ولی تصمیم همه آوردن برادر مجروح بود به لطف خداوزحمات دوستان تقریبا ازتیررس دشمن خارج شدیم کانال ارتباطی بی سیم ارتش بود به نیروهای مااطلاع می دهند آنان به استقبالمان آمدن وزخمی را تحویل گرفتند مانفس راحتی کشیدیم حقیقتازبانمان دردهنمان نمی چرخید آبی خوردیم وراه افتادیم به نیروهای خودی رسیدیم بچه هاهمه ازدیدن ماخوشحال شدند سردارمخلص دفاع مقدس آقای سوری که برای سرکشی ازنیروها آمده بود راهم زیارت کردیم زخمیها را باهماهنگی که ارتش به وجود آورده بودباهلیکوپتر به پشت جبهه منتقل کردند ازآن به بعدماگرا میدادیم وبرادران ارتشی باخمپاره وتوپخانه دشمن رابا سهمیه روزانه هدف قرار میدادندوعضو مؤثر این هماهنگی شهیدحسن قبادی بود .

 

IMG_۲۰۱۵۰۶۲۱_۰۲۳۲۰۱

 

زمان اعزام نیرو : شهید حسن قبادی

 

 

IMG_۲۰۱۵۰۹۲۰_۰۲۱۶۴۲

 

شهید حاج محمد آزادبخت ، مصطفی آزادبخت ، سردار حسن باقری

 

 

 

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=75959

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 32در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۳۲
  1. سلام. بسیار عالی بود برادر ازادبخت سردار بی ریا.موفق و موید باشین

  2. بسم الله الرحمن الرحیم – در ابتدا یاد و خاطره شهدای والامقام را گرامی میدارم.از برادر بزرگوار مصطفی آزادبخت تشکر میکنم.در خصوص زخمی شدن برادرم شهید حسن در جبهه(میمک) ، مادرم چندین مرتبه این خاطره از شهید حسن را به شرح ذیل برایم تعریف نموده است:وقتی حسن از جبهه آمد آنزمان خانه مان در گراب بود،درب حیاط باز بود،قبل از آنکه حسن وارد منزل شود و من و پدرش و خواهر و برادرهایش را ببیند دور از چشم ما در گوشه ای از حیاط به گونه ای نشسته بود و مشغول پانسمان زخم ساق پایش شده بود که ما متوجه حضور او نشویم.نمی دانستم حسن آمده است،به داخل حیاط رفتم که یکدفعه حسن را دیدم که مشغول پانسمان زخم ساق پایش است.گفتم حسن پایت چی شده؟ گفت در جبهه زخمی شده ام ولی نمی خواستم شما و پدرم و خواهر و برادرهایم متوجه زخمی شدنم شوید به همین خاطر گفتم بهتر است قبل از اینکه شماها رو ببینم پایم را پانسمان کنم.این بود خاطره ای از لسان مادرم در خصوص شهید حسن قبادی.خداوند روح همه مادران شهیدی که دار فانی را وداع گفته اند با شهیدانشان محشور گرداند.در عکس زمان اعزام نیرو ،سمت راست شهید حسن قبادی شهید والامقام اهرون میباشد،پشت سر شهید حسن سمت چپ شهید والامقام یحیی دارابی و پشت سر شهید دارابی سمت چپ شهید والامقام مجتبی آدینه وند میباشد.در پایان از برادر بزرگوار بهزاد باقری دبیر سرویس شهدا و منتظران و همچنین برادر بزرگوار امین آزادبخت و همه عزیزانی که در رابطه با درج روایتی از شهید حسن قبادی زحمت کشیده اند سپاسگزارم. والسلام .

  3. سلام بر حاج مصطفی آزادبخت یادگار ارزشمند دفاع مقدس
    خاطرات نابی را به رشته تحریر در آوردی . به انتظار دیگر خاطراتت می نشینیم برادر !

  4. حاجی خیلی عالی بود واقعا ازشنیدن این رشادتها ی شما وشهدا وجانبازان وهمه کسانی که زحمت های زیادی کشیدن به خودم می بالم که درچنین سرزمینی زندگی میکنم.انشالله بازهم منتظریم که از این خاطرات هم برای مابازگو کنی !

  5. با تشکر از جناب آقای آزادبخت لازم میدانم یادی کنم از شهید محجوب و با متانت جهانشاه آزادبخت برادر عزیز مصطفی آزادبخت که هر وقت به یادش می افتم صداقت و متانت و نجابت برایم تداعی میشود .روحش شاد و یادش گرامی باد

  6. با سلام
    عرض ادب و احترام خدمت دوست خانوادگیمان حاج مصطفی آزادبخت عزیز و دوست داشتنی.
    از اینکه با نوشتن خاطرات دوران دفاع مقدس من و هم سن و سالهای ما را از رشادتها و دلاوریهای شیرمردان دفاع مقدس آگاهی میبخشید صمیمانه سپاسگزاریم.
    امیدوارم هر جا که هستید سربلند و سالم و همیشه شاد باشید.

  7. ضمن تشکر از راوی، یاد وخاطره دفاع مقدس وهمه رزمندگان را گرامی می داریم ودرود می فرستیم به روان پاک شهدای ۸سال دفاع مقدس بخصوص شهید حسن قبادی.

  8. اوقات خوش آن بود که با دوست بسرشد/باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود.

  9. روایت روزهای سخت جنگ نه تنها تداعی خاطرات .تلخی ها و شیرینی های آن دوران است بلکه نشان از تعهد ایثار فداکاری عشق به مملکت سرزمینی بچه های جنگ دارد درود به شرف رادمردان مردی که آگاهانه قدم در قربانگاه توپ و تانک گذاشتند و راست قامت اقامه عشق نمودنداز همه چیز خود گذشتند تا مردم عزیز امروزه با امنیت و اسایش به قضاوت بنشینند و گذشته و آینده را بهم پیوند بزنند

    • درود بر اخوی گرانسنگ سردار شهید علیمردان آزادبخت فرمانده شجاع محور عملیات کربلای ۱۰ ۰ البته میشد زودتر از این موعد شروع میفرمودند۰۰۰۰۰؟؟؟ و صد البته ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است یاد سرداران شهید کوهدشت تا ابد گرامی و پر رهرو باد

      • با سپاس از برادر بسیجی جوزی پور عزیز خود نیک میدانی در هفته دفاع مقدس روایت خاطرات جنگ جزء لاینفک این دوران مقدس می باشد با توجه به شناختی که من از روحیات حاجی و برادر بزرگوارش یونس آزادبخت که از ابتدا تا زمان اعلام قطعنامه بدون هیچ ادعایی در جبهه و اکثر عملیاتها شرکت داشتند دارم اگر نیت به نوشتن و مکتوب کردن خاطرات در سایتهای مجازی راداشته باشد نه مجال و نه زمان میتواند یارای روایت آن خاطرات شود بیشتر ترجیح میدهند که خاطرات را بصورت شفاهی و زبانی آنهم به اصرار دوستان نقل کنند

        • ناشناس عزیز با شما کاملا موافقم اما عزیزانی چون حاج یونس و حاج فرهاد و …….. گنجینه ای از خاطرات ناب را در سینه نهفته دارند که متآ سفانه همچنان در قفس سینه این بزرگ مردان مرد زندانی و بلا استفاده اند بامید روزیکه با همت مسئولین بصورت کتاب به رشته تحریر در آیند تا مورد استفاده نسلهای بعدی انقلاب قرار گیرند

  10. یاد کنیم از شهیدان،آنان که همه چیز را گذاشتند وشجاعانه در برابر دشمن تا دندان مسلح با دست خالی خود را عقب نکشیدند ونبرد را به دیگران واگذار نکردند، جان خود را فدا کردند نه اینکه خود را پشت دیگران قایم کنند وتا قطره آخر ماندند.
    خوبان همه رفتند، تا رمق داشتند رفتند

  11. سلام بر آنهایی که از همه چیز گذشتند تا ما به هر چه میخواهیم برسیم

    سلام بر آنهایی که قامت راست کردند تا قامت ما خم نشود

    سلام بر آنهایی که به نفس افتادند تا ما از نفس نیافتیم

    سلام بر آنهایی که رفتند تا ما بمانیم برسیم

    سلام بر مردان خدا

    سلام بر شهدا …!

    ( هفته دفاع مقدس گرامی باد )

  12. سردار شجاع و بامعرفت جناب آقای حاج مصطفی آزادبخت ان شاا… در سایه امام زمان(عج) سلامت و سربلند باشید و از اینکه دوست خوب و فامیل دلسوزی مثل حضرتعالی را داریم بسیار خوشحالم.. خدا حفظت کنه … یاعلی

  13. سلام اقای ازادبخت خسته نباشی بسیار جالب بود خاطرات شما درهفته دفاع مقدس گرامی باد یاد همه شهدای شهرمان خصوصا شهید جهادگر حسن قبادی یادم میاد اوایل جنگ سن وسالمان اقتضا نمیکرد به جبهه برویم شهرمان هم هرروز بمباران می شد توپایگاه شهید بهشتی مسجد صاحب الزمان حفاظت شهر را می دادیم ان موقع شهر با کمبود سوخت مواجه بود این شهید بزرگوار نفت را بین خانواده هایکه فرزندانشان تو جبهه بودنند توزیع می کرد

  14. خداوند ما را به خون شهدا ببخشد

  15. سلام وعرض ادب بعدازسالهای طولانی ،ارادت حاجی.

  16. یادوخاطره کلیه شهیدان این مملکت مخصوصا شهدای این دیار گرامی بادبی شک اگر این جانفشانیها نبود سرنوشت کشورعزیزمان چیز بیشترازکشورهای همسایه مان نبود ممنون حاجی ازبیان خاطره شیرینتان

  17. دلاوریها ، شجاعتها و رزم با شهید حسن قبادی را در عملیات طریق القدس و آذادی بستان را هیچگاه فراموش نمیکنم . شجاع ، نترس ، آرام . خداوند با شهدا کربلا همنشینش نماید .

  18. من از برادر بزرگوار اقای مصطفی ازادبخت تشکر می کنم و چون من هم در ان زمان درخدمت دوستان بودم برای تکمیل خاطرات اقای ازادبخت ماجرا از این قرار بود سپاه در سال ۶۰ سازمان رزم مثل گردان و تیپ و لشکر نداشت ما تعدادی اگر اشتباه نکنم حدود سی نفر از برادران سپاهی به فرماندهی کرم منصوری به میمک اعزام شدیم و. مارا مامور کردن به لشکر ۸۱ کرمانشاه و قله میمک که سخت ترین نقطه بود حفظ ونگهداری ان به واگذار شده بود ما یک روز ماموریت یافتیم با همکاری برادران ارتش جهت شناسایی به منطقه برویم بنده ، حسن قبادی ، مصطفی ازادبخت ، سیروس لرستانی به همراه چهار نفر از ارتشیها شناسایی را شروع کردیم و از داخل شیاری به سمت عراقیها حرکت کردیم نه ما ونه ارتشیها نمی دانستنمد عراقیها در کجا مستقر هستند ما هم همینطوری مسیر را ادامه دادیم تا رسیدیم به یک منطقه نیزاری و در انجا وضعیت به گونه ای بود که نمی توانستیم از ان نیزاری عبور کنیم ودنبال مسیر عبور می گشتیم که عراقیها در نزدیکی ۵۰ متری ما بودن و ما را دیدن که در این حالت مارا زیر رگبار خمپاره قرار دادن که در حال فرار که بودیم حاج حسن وبرادر ارتشی مجروح شدند که با توجه به وخامت زخم براتدر ارتشی همه تلاش کردیم که ارتشی را به عقب بیاوریم که حاج حسن ایثار کرد علی رغم مجروحیتش وبا جان فشانی خود را با پایی خود به عقب کشاند روحش شاد و یادش گرامی

  19. متاسفانه خاطرات مارا حدف کردن نمی دانم چرا با شهداد هم جناحی برخورد میشود

  20. سردار بی ادعا موفق باشی

  21. سلام بر سردار بی ادعا حاج مصطفی دایی عزیزم
    واقعا که چه دوران سختی رو با دلاوری ،ایثار و همدلی پشت سر گذاشتین….
    ……………و گرامی باد یاد و خاطره شهدای روستای سه آسیابه : شهیدان علیمردان،جهانشاه ،اسد و مرحوم ولی آزادبخت

  22. ضمن تقدیر وتشکر از برادر رزمنده جناب آزادبخت به خاطر زحمتی که متقبل شده اند .
    با اعتراف کرد که شهید حسن قبادی از نیروهای ارزشی و خدمتگزار اول انقلاب در کوهدشت بودند و می توان گفت وی از نیروهای محوری در جریان انقلاب و بعد از انقلاب بودند .
    هیچگاه زحمات مخلصانه او در اذهان فراموش نمی شئد .
    یادش گرامی

  23. آقارسول عزیز ما شما به وجود شهدای روستایمان جانبازان و بسیجیانش افتخار میکنیم درود بر شما که با عرق فامیلی یادی کردی از شهدای عزیز نه تنها روستا ونه شهر و نه استان بلکه شهدای کشوری و دلاورمان

  24. سلام بر سرداران بی ادعا.سلام بر آنان که دیروز به دستور ولی به میدان رفتن و امروز به اذن ولی در میدان ماندند. برادر عزیز و ولایتمدار حاج مصطفی عزیز هر قدر خاطرات گوهر بار خود را پنهان کنی باز هم نمیتوانی روشنایی آن خاطرات زیبا را پنهان کنی. زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست

  25. درودخدابرارواح طیبه ی شهدای گرانقدربخصوص شهیدوالامقام حسن قبادی آدینه وند.آنطوریکه بزرگان تعریف کرده انداین شهیدسعیدنمونه یک انسان کامل به معنای واقعی بود.

  26. سلام و درود خدا بر شهیدان
    خدمت آقای جوزی پور عرض سلام دارم.
    آقای جوزی پور! در اینکه سینه بزرگانی همچون حاج فرهاد بازوند و آقای یونس آزادبخت مالامال خاطرات تلخ و شیرین دفاع مقدس است شکی نیست. سردار بازوند و حاج یونس آزادبخت سالهای زیادی را همدم شهدا و بسیجیان مخلص بودند.
    اما بهتر است قبل از اینکه توپ را به زمین این دو بزرگوار بیندازید، به یاد بیاورید که زمانی به گروه خدام الشهدا قول نوشتن خاطرات خود را دادید و بعد این قول به فراموشی سپرده شد و متاسفانه پیگیری های ما در تماس های مختلف با شما نتیجه ای در برنداشت.
    پس لطفا یک سوزن به خودتان بزنید و یک جوالدوز به دیگران.

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.