تاریخ : پنج شنبه, ۹ فروردین , ۱۴۰۳
12

ثبت نام زیر ۱۸ سال (بخش دوم)

  • کد خبر : 76281
  • 10 مهر 1394 - 1:12

علی موحدی/سرویس منتظران:   ماجرا جویی و بهانه گیری عراقی ها به تلافی مقاومت ارزشی بچه ها روز به روز بیشتر می شد. در یک مورد من به همراه دوستانم احمد حسینی از یزد و محمد رضا فروغی از بچه ها اصفهان به اتاق شکنجه ی ابوجاسم فراخوانده شدیم. متاسفانه یک نفر از بچه های […]

alimovahedi

علی موحدی/سرویس منتظران:

 

ماجرا جویی و بهانه گیری عراقی ها به تلافی مقاومت ارزشی بچه ها روز به روز بیشتر می شد. در یک مورد من به همراه دوستانم احمد حسینی از یزد و محمد رضا فروغی از بچه ها اصفهان به اتاق شکنجه ی ابوجاسم فراخوانده شدیم.

متاسفانه یک نفر از بچه های هم اسارتیمان_  که به احتمال زیاد عراقی ها او را مامور کرده بودند_ آمد وکنارمان نشست و شروع  کردبه توهین کردن به امام(ره). او با این رفتارش مارا عصبانی کرد، ما به رفتار او واکنش نشان دادیم وتهدید کردیم که اگر تکرار کنی با تو برخورد میکنیم.اتفاقا همان روز نمایندگان صلیب سرخ جهانی به اردوگاه آمده بودند وماهم بی خبر از تصمیم ناجوانمردانه دوستمان.(مسئولین عراقی اردوگاه زمانی که نمایندگان صلیب سرخ جهانی وارد اردوگاه می شدند از خود انعطاف نشان می دادند و حداقل این چند روزی که نمایندگان صلیب سرخ در اردوگاه بودند رفتارمناسب تری داشتند).

دو روز بعد که نمایندگان صلیب سرخ اردوگاه را ترک کردند، همان جاسوس که احساسات ما را با توهین به امام(ره) جریحه دار کرده بود آمد و کنارم نشست و به طعنه گفت: آشی برایت پخته ام که یک من روغنش است تازه متوجه شدم که آن روز به خاطره چه بیخ گوش ما به امام(ره) توهین می کرد!

صبح روز بعد از رفتن صلیب سرخ از اردوگاه، مسئول قاطع سه آمد و هر سه نفر ما را (علی محمد پاپی زاده_ محمد رضا فروغی _ احمد حسینی) به غرفه (اتاق شکنجه) فراخواند و گفت ابوجاسم با شما کار دارد، ما سه نفر به همراه مسئول قاطع پشت در غرفه حاضر شدیم ، ابتدا جابر مترجم ایرانی فروغی را که یک پایش قطع بود صدا زد واو را به داخل غرفه برد.

ابوجاسم شروع کرد به روضه خواندن برای فروغی: پای شما در جنگ قطع شده است از ما عقده به دل داری، متوجه نیستی که اینجا اسیری؟ باید مواظب رفتارت باشی (مسئول نفسک).

خلاصه با کلی تهدید و پرخاشگری فروغی را از غرفه بیرون کرد.

ما می دانستیم که به خاطره معلولیت و جانبازی فروغی او را شکنجه جسمی نکرد اما متوجه بودیم که ابوجاسم چه تصمیمی برای ما گرفته است.

بعد از فروغی، جابر احمد حسینی را صدا زد، جابر ترجمه می کرد و به گونه ای ترجمه می کرد که تهدید عراقی ها را دو برابر می کرد.ابوجاسم: احمد بگو، احمد می خواست حرف بزند که چوب ابوجاسم بر بدنش فرود می آمد، و اگر هم حرف نمی زد باز هم چوب ابوجاسم بر سر او فرو می آمد.

احمد مدت طولانی در غرفه توسط ابوجاسم شکنجه می شد و من هم پشت در منتظر، هم دلم برای احمد می سوخت هم می دانستم این وضعیت در انتظار  خودم هم هست کار احمد که تمام شد با سر صورت خونین بیرون آمد. جابر مرا صدا زد و به داخل غرفه رفتم که مسئول قاطع هم آنجا بود که ابوجاسم اورا به دنبال کاری فرستاد.

ابوجاسم شروع کرد به تهدید و جابر ترجمه می کرد: اینجا خمینی شدی؟ مگر نگفتم مسئول نفس خودت باش به کسی کار نداشته باشه، کلب (سگ). مشتش را گره کرد و محکم به صورتم کوبید و به زمین افتادم در همین حین دیدم که مسئول قاطع با دسته کلنگ وارد شد ( چوبی که احمد حسینی با آن کتک خورده بود شکسته بود)  ابوجاسم دسته کلنگ را گرفت و چند تایی به بازوهایم زد. می گفت حرف بزن ، می خواستم حرف بزنم فحاشی می کرد و می زد و مانع می شد، حرف نمی زدم می گفت بگو و می زد.

خلاصه همه ی آنچه که از پشت در هنگام شکنجه شدن دوستم شنیدم در مورد من هم تکرار شد و سرانجام هم با چند تا حرف رکیک از غرفه بدرقه شدم.

من و احمد دوتایی در حالی که سر و صورتمان ورم کرده بود وارد محوطه قاطع شدیم، دلتنگی خاصی داشتم بغض گلویم را گرفته بود اما غرورم اجازه نمیداد که گریه کنم، صبو بودم و توکلم به خدا. در این هنگام یکی از بچه های قزوین به اسم حجت باقری پیشم آمد و به من دلداری داد.

همه این کارها را ابوجاسم به توصیه کریم همکار خود انجام می داد، کریم سربازی موزی بود، او کارگردان اصلی بود حتی با بچه ها دوست می شد، گاهی مسابقه ورزشی برگزار می کرد، از هر طریق ممکن سعی می کرد راهی برای انحراف بچه ها پیدا کند، روحیه همه را می دانست و اگر می توانست با رفتار نرم تاثیر گذاری می کرد و گرنه ابوجاسم و عدنان را به جان بچه ها می انداخت.

کریم یک دور مسابقه والیبال برگزار کرد که اتفاقا تیم ماهم برنده شد و جایزه آن هم یکی دو شیشه شربت بود که ما هم مصلحتی گرفتیم و به بچه های آسایشگاه دادیم.

اما همه ی این ها بی فایده بود [هر چند یکی دو نفر از بچه های ما به خصوص آن جاسوسی که ما را لو داد خراب شدند] اما اکثر آن هایی که با ما به این قاطع آمدند با مخالفتهایی که می کردند به مرور زمان به قاطع یک و دو که بچه های حزب الهی و یک دست بودند منتقل شدند.

عراقی ها واقعا از مخالفت های بچه های ما خسته شده بودند، از کتک زدن هم خسته شده بودند ناچاراً تسلیم اراده ی نفوذ ناپذیر بچه ها شدند و ما با انتقال به قاطع یک برای همیشه از جهنم قاطغ سه خلاص شدیم.

 

 

 

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=76281

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 24در انتظار بررسی : 1انتشار یافته : ۲۳
  1. تشکر و سپاس ویژه از جناب آقای موحدی ، خدا میدونه که چقدر منتظر این بخش بودم ولی ان شاء الله به کمک آقای باقری عزیز تا آزاد شدن از اسارت یش بره این داستان برای شما و فرمانده باقری عزیز آرزوی توفیق و سلامتی و روزی روز افزون رو دارم 🙂

    • سلام خواهر گرامی.
      ضمن سپاس از توجه اتان، انشألله اگر عمری باشد این خاطرات ادامه دارد!

    • با سلام و سپاس از حسن توجه اتان،انشألله اگر توفیقی باشد روایت روزهای تلخ وشیرین اسارت همچنان ادامه خواهد داشت.

  2. سلام
    من چیزی نمی توانم بگویم تقدیم چند آیه قرآن :

    سوره مبارکه فصلت آیه ۳۰
    إِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلائِکَهُ أَلّا تَخافوا وَلا تَحزَنوا وَأَبشِروا بِالجَنَّهِ الَّتی کُنتُم توعَدونَ
    ترجمه:
    به یقین کسانی که گفتند: «پروردگار ما خداوند یگانه است!» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل می‌شوند که: «نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است!
    سوره مبارکه فصلت آیه ۳۱
    نَحنُ أَولِیاؤُکُم فِی الحَیاهِ الدُّنیا وَفِی الآخِرَهِ وَلَکُم فیها ما تَشتَهی أَنفُسُکُم وَلَکُم فیها ما تَدَّعونَ
    ترجمه:
    ما یاران و مددکاران شما در زندگی دنیا و آخرت هستیم؛ و برای شما هر چه دلتان بخواهد در بهشت فراهم است، و هر چه طلب کنید به شما داده می‌شود!
    سوره مبارکه الأحقاف آیه ۱۳
    إِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا فَلا خَوفٌ عَلَیهِم وَلا هُم یَحزَنونَ
    ترجمه:
    کسانی که گفتند: «پروردگار ما اللّه است»، سپس استقامت کردند، نه ترسی برای آنان است و نه اندوهگین می‌شوند.

  3. سلام
    من چیزی نمی توانم بگویم جز تقدیم چند آیه قرآن :

    سوره مبارکه فصلت آیه ۳۰
    إِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلائِکَهُ أَلّا تَخافوا وَلا تَحزَنوا وَأَبشِروا بِالجَنَّهِ الَّتی کُنتُم توعَدونَ
    ترجمه:
    به یقین کسانی که گفتند: «پروردگار ما خداوند یگانه است!» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل می‌شوند که: «نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است!
    سوره مبارکه فصلت آیه ۳۱
    نَحنُ أَولِیاؤُکُم فِی الحَیاهِ الدُّنیا وَفِی الآخِرَهِ وَلَکُم فیها ما تَشتَهی أَنفُسُکُم وَلَکُم فیها ما تَدَّعونَ
    ترجمه:
    ما یاران و مددکاران شما در زندگی دنیا و آخرت هستیم؛ و برای شما هر چه دلتان بخواهد در بهشت فراهم است، و هر چه طلب کنید به شما داده می‌شود!
    سوره مبارکه الأحقاف آیه ۱۳
    إِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا فَلا خَوفٌ عَلَیهِم وَلا هُم یَحزَنونَ
    ترجمه:
    کسانی که گفتند: «پروردگار ما اللّه است»، سپس استقامت کردند، نه ترسی برای آنان است و نه اندوهگین می‌شوند.

  4. سلام بر آزادگان سر افراز که با مقاومت در برابر پلید ترین انسانها ، سفیران آزادمردی برای این مملکت بودند .

  5. کاش این فرد جاسوس را بشناسیم و بدانیم که در مسند قدرت است ، یا خیر ؟ چه جوری لباس می پوشد؟ از نظر ظاهر چه قیافه ای دارد؟ آیا او هم فکر می کند که آزاده است؟
    درود خدا بر همه ی آزادگان سرزمین همیشه در چشم باد ایران زمین.

    • سلام بر فرهنگی عزیز.
      ایشان همشهری خودمان نیست چند وقت پیش در همایش آزادگان کمپ ۷سراغش را از همشهرهایش گرفتم، گفتند وضعیت خوبی ندارد و مدتی راننده کامیون بوده است!

    • سلام برفرهنگی عزیز.
      جاسوسی که در این خاطره از او یاد شده است ، اهل یکی از شهرهای جنوب است. چند وقت پیش از همشهری هایش سراغش را گرفتم و گفتند راننده کامیون است و خیلی هم وضعیت خوبی ندارد.
      آن زمان در حدود ۱۶_۱۷سال سنشان بود و تازه هم سیگاری شده بود شاید هم ما را به چند نخ سیگار فروخته بود!

      • هرچند امام خودشان فرموده بودند اما نمی بایست این کار رو می کردند و شاید هم از کتک خوردن عراقی ها با این کارش فرار کرده…

  6. سلام
    تشکر و سپاس از خاطرات قشنگ و غرور آفرین آقای موحدی.درود بر نفس پاکت

  7. ضمن عرض سلام وادب واحترام .
    از آزاده ی سرافراز حاج موحدی بزرگوار تقدیر وتشکر میکنم بخاطر بیان این گونه خاطرات . وهمچنین از سردار باقری نیز تشکرمیکنم که علی رغم ذیق وقت ، اقدام به درج این گونه خاطرات مینماید.
    حقیقتاً من نوعی نمیدونم بعداز خواندن این خاطره ، دربرابر این همه صبوری ورنج ومشقت شما آزادادگان ،چی باید بگم . بنظرم میاد فقط سکوت کنم چون هرچه بر افکار خودم فشارمیارم جمله ایی یا حتی کلمه ایی که بتوانم در برابر شما آزادگان بیان کنم ، جز سکوت چیزی نمیابم.//// یاعلی.

  8. سلام برهمه خوبان.همیشه دردوحالت خاطرات درذهن آدمی می ماندیا اینکه خیلی شیرین باشد یاخیلی تلخ.نه تلخ وشیرین به منظورچشیدن بلکه به منظورچیزی فراترازآن که درذهن می ماند:دقیقا”درهمان زمان یاد دارم مابرای دفاع ازدین ومیهن مان به جبهه می رفتیم ولی چه زخم زبانهارانمی شنیدیم اگرجبهه وجنگ نبودهمه ازگرسنگی تلف می شدندحال همان کسانی که دیروزبه مازخم زبان می زدندبه قول آیت الله هاشمی تازه به دوران رسیده مدعی هرچیزهستندجبهه نرفته بسیجی اندترکش نخورده وگازشیمیای تنفس نکرده جانبازن ومیراث خوران آزدگان و بسیجیان وجانبازان حقیقی شده اند.

  9. دردود بر همه ازادگان سرافراز این مرزو بوم که مردانه هشت سال جنگیدند.ارزوی سلامتی و سرافرازی را برای همگان دارم

  10. رضای امیدی موحد، مشخصه اسم فامیل این آقا چیه رضای امیدی موحد فامیلی این آقا هستش ؟

    • این رضا موحد غیر از رضا موحدی فرزند راوی است به خاطر اینکه متمایز شود، از پیشوند جد پدریشان استفاده شده است.البته ایشان هم فامیل هستند.
      اگر هم کسی غیر او با این نام کامنت گذاشته کار درستی نکرده!

  11. سلام و دورود به همه عزیزان وخسته نباشید حضور مبارک اقای موحدی دایی بزرگواررم .

    دوست عزیز بله رضا امیدی موحد

  12. اجرکم عندالله دایی جان.این اقتدار و این امنیت امروزی و سربلندی ملت شریف ایران از برکات آن روزهای سخت است که بر امسال شما گذشت،پس شما شکنجه شدید ولی ماندگار ،آنها شکنجه کردند و به آن عاقبت شوم وبی ارزش گرفتار شدند.انشاالله که سلامت باشید و باعث افتخار مایید.

  13. با سلام و خسته نباشید خدمت دایی عزیز و گرامی مجاهدتها و استواریهای امثال شما در تاریخ ثبت شده است و وملت ما و مسولین باید قدر این فداکاریها را بدانند و متا سفانه افرادی در جامعه ما که هیچ گونه سهمی در این مشقتها نداشته اند قصد دارن فداکاریهای شما و همرزمانتان را فراموشی بسپارند که با توکل به خدا انشالله همواره در خاطر همگان این فداکاریها خواهند ماند

    • ضمن سلام و ارادت.
      هفته بسیج را خدمت شما وهمه بسیجیان تبریک عرض می کنم، من که سهم ناچیزی در این عرصه داشته و دارم اما مطمئنم کسی توان و جسارت این را ندارد تاریخ رشادت و ایثارگری ایثارگران را به فراموشی بسپارد.
      شاید عده ای برای مقاصد سیاسی خود در مقطع ای بتوانند با سوئ استفاده از ایثارگران وخانواده های آنان ایثارگران واقعی را خانه نشین ویا به هاشیه برانند ویا عده ای مغرض وبد خواه عظمت ایثارگران را زیر سئوال ببرند اما مطمئن باشید حقیقت هیچ وقت فراموش نخواهد شد وملت فهیم ایرا همچون شما قدر دان فداکاری ایثارگران وخانواده آنها خواهند بود.

  14. درود علی جان آن روزها ی دوری از وطن،اسارت ،شکنجه های روحی وجسمی وروانی دلخوری از نامردی خودی ها و… تحمل شد انشاله موفق باشید.

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.