تاریخ : پنج شنبه, ۹ فروردین , ۱۴۰۳
8

گزارشی سوخته از آتش سوزی مهیب/ پای در آتش و دست فریاد به آسمان!

  • کد خبر : 7798
  • 15 مرداد 1391 - 18:18

  به گزارش میرملاس نیوز ؛  درختان تنومندی که تا چند روز پیش، وسعت سایه شان آماده بود تا جای خستگی رهگذری باشد و دست دعای شاخه هایشان به طلب باران به آسمان بلند بود و حالا پای در شعله ها دست هوار به آسمان برداشته اند. به نقل از مهر، ماشین بر پیچ بلند […]

 

به گزارش میرملاس نیوز ؛  درختان تنومندی که تا چند روز پیش، وسعت سایه شان آماده بود تا جای خستگی رهگذری باشد و دست دعای شاخه هایشان به طلب باران به آسمان بلند بود و حالا پای در شعله ها دست هوار به آسمان برداشته اند.

به نقل از مهر، ماشین بر پیچ بلند باریکه ای، از کنار پرتگاهی عمیق بالا می رود تا ما را بر بلندی “چنگری” برساند؛ تنها ماشینی که می تواند از عمود این جاده بالا بکشد لندروری است که گاه می ایستد و گاه به امداد دنده کمکش نفس می گیرد.

این باریکه دستی را چند سال پیش دامداران این منطقه برای دست یابی آسان به مراتع بالادست، با بیل و کلنگ ساختند و امروز کوره راه نجاتی شد تا امدادگران را به مقابله با آتش برساند.

بالا آمده ایم و ماشین، از میان انبوه ستبر درختانی که شانه به هم چسبانده اند، می گذرد. تبر کهولت، بعضی بلوط ها را از پا انداخته و اسکلت بلند خشکشان را روی زمین پهن کرده است. بسیاری درختان میوه پسته وحشی، بادام، امرود و بلوط این منطقه را نمی توان شمرد.

 

 

 

 

ماشین تقریبا دو کیلومتری محل آتش سوزی می ایستد و بقیه راه را باید سوار بر پاهایم از دره های عمیق پیش رو بالا و پایین بروم. هرچه نزدیک تر می شوم، روبه رو سیاه تر می شود. باد اینجا به راستی بوی زلف سوخته می دهد و زمین زیر پایم داغ تر و داغ تر!

انگار سفر کرده ای هستم که پس از گذشتن تاراج خونین قبیله اش از سفر بازگشته است و چیزی جز ویرانی و سوختگی از قبیله اش برجای نمانده است.

درختان تنومندی که تا چند روز پیش، وسعت سایه شان آماده بود تا جای خستگی رهگذری باشد و دست دعای شاخه هایشان به طلب باران به آسمان بلند بود و حالا پای در شعله ها دست هوار به آسمان برداشته اند.

شاخه های کوچک برجا مانده، کودکانی را ماند که آنان نیز از دم تیغ آتش گذشته اند و میان خاکستر اسکلت تردشان، کودکانه دراز کشیده اند. بعضی از نهالهای کوچک را نیز که دست طبیعت، تازه بر سینه خاکشان نشانده، شعله ای کوچک کافی بوده تا قامت کوچکشان جزغاله شود و از ادامه زندگی بمانند.

 

 

نفس نفس از سینه کوه بالا می روم . حالا نقطه ای شده ام میان کوهستانی سوخته! دره های اطراف را تا چشم کار می کند سیاهی است و دود هنوز از بعضی دره ها بلند می شود و این نشان می دهد آتش افتاده به دامان دره ها هنوز نمرده است.

کوهستان شیرکش آن قدر دره های تودرتو دارد که سر زدن به همه آن ها از نفس سوخته و پاهای خسته من برنمی آید. به درخت تنومندی می رسم که سالها از گذر تند کله باد(باد بهاران) تکان نخورده و توفان ها از پیکرش گذشته و خم به شاخه نیاورده و حالا مقابل هجوم وحشی آتش سرتسلیم برخاکستر داغ گذاشته و فوت آرام باد، آتش خفه شده تنه اش را دوباره جان داده است.

نگاه می چرخانم و چند درخت دیگر، آن سوتر باز “گر” گرفته اند و تنها باد تندی کافی است تا با بردن مشت کوچکی از خاکسترش به دامن دره پایین دست، آتش سوزی هولناک دیگری را کلید بزند.

دوازده ظهر است و درست یک شبانه روز از مهار کامل آتش گذشته است اما اگر نیروهای گشتی نرسند باید منتظر از دست رفتن صدها هکتار دیگر بود.

هرچه اطراف را می نگرم جنازه ی درخت است و زمین سوخته؛ مشت خاکی نیست تا بر صورت آتشی بکوبم که دارد از پای درختی بالا می رود. شاخه ای به دست می گیرم و با ضربه چند شلاق، آتش را بند می آورم و با عجله به سراغ تنه گرگرفته دیگری می دوم.

 

 

 

سرم را برمی گردانم که آتش دوباره نفس گرفته و به پای درخت پیچیده است. داد می زنم اما صدایم به آن سوی کوهستان سوخته نمی رسد. تنها صدای پرنده ای در دور دست به گوش می رسد که گویی دور از آشیانه سوخته اش مویه می کند.

خسته می شوم و زیر هرم سوزان خورشید مرداد ماه ساکت می مانم وعرق خستگی می ریزم…

منطقه سوخته را جا می گذارم؛ در میان درختان شلوغ دره ای گم می شوم. نمی دانم ماشین را کدام سمت جا گذاشته ام؛ داد می زنم تا بالاخره صدای بوق های ممتد دره را پرمی کند. فقط من هستم با دودهای بلندی که گویی از آتش فشان پشت سرم برمی خیزد.

چه کرد سهل انگاری کوچکی با جان این همه درخت؟! سهل انگاری کوچکی که طراوت پوشش سبز کوهستانی بلند و دره هایی عمیق را به خاکستر سیاه نشاند.

 

 

 

استانی با این همه کوهستان و این همه جنگل دست نخورده، چرا باید از وجود یک بالگرد بی نصیب باشد تا این گونه مواقع به دادش برسد؟اگر آن یک بالگرد اجاره ای هلال احمر کرمانشاه هم نبود، دست های خالی، درمقابل کوهستان صعب العبور شیرکش چه می کردند؟ کوهدشت با مناطق بی عبور بسیار و جنگل های دست نخورده دور دستش، آماده است تا با جرقه ی کوچک دیگری به

فاجعه ای سرخ تبدیل شود؛ تنها ماشین گشت اداره منابع طبیعی اش چگونه می تواند از عهده گستره پوشش جنگلی اش برآید؟

یک گزارش سوخته دیگر هم تمام شد و ما مانده ایم و دلهره جرقه کبریت بی توجهی دیگری و از دست رفتن ۵۰۰ هکتارهایی دیگر…

……………….

گزارش و عکس: حشمت الله آزادبخت

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=7798

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 32در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۳۲
  1. دلم تنگ است،
    دلم می سوزد از باغی که می سوزد…..

    حشمت الله خان، سپاس و دورد …

  2. چه می توان گفت با دیدن این همه بدبختی زبانم بند امده است وتنها کاری که از دستم بر می اید ریختن اشک حسرت است وبس. سپاس و تشکر از جناب ازادبخت.

  3. چه وحشتناک

  4. بزار بسوزد ما لیاقت این جنگلها را نداریم

  5. سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد می کنم فریاد ای فریاد ای فریاد…

  6. چه کسی باغ را غارت کرد؟

  7. خیلی جنگل داشتیم اونم ۴تا درخت بلوط به بر اثر بی دقتی سوخت دیگه به چی این شهر ناز کنم

  8. واقعا تنها دلخوشیمان هم سوخت

  9. من اینجا بس دلم تنگ است
    و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
    بیا ره توشه برداریم قدم در راه بی برگشت بگذاریم
    ببینم آسمان<>آیا همین رنگ است

    (سهراب سپهری)

  10. غریب شده ایم در این شهر سوخته، خانه و کاشانه مان سوخت، اما کسی نیست جوابگوی این
    حال سوخته مان باشد…

  11. یاری پوری عزیز!
    “من اینجا بس دلم تنگ است”
    که مال اخوان بود!!!!!!!!!!!

  12. عاقبت سوختن و ساختن

  13. واقعا ۵۰۰هکتار سوخته ؟

  14. دلم میسوزد از باغی که میسوزد….
    گل گفتین…

  15. کاش تمام درخت های کوهدشت مصنوعی بود…

  16. آتش بی توجهی مسولان و ناآگاهی خود ما مردم سالهاست به جان این دیار افتاده است. . .
    “خانه ام آتش گرفته است. . .”

  17. دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت رخت بربندم تا ملک سلیمان بروم

  18. چرا جوابمو ندادین ؟

  19. شرط بو که بی تو برگم داوار بو
    سفیدی روژم و رنگ شاوار بو
    کز کز بنیشم کزه جرگم بو
    جیایی ای تو روژ مرگم بو

  20. نام شعر: سربلند بلوط شاعر: حسن هنرمند

    در رو یا هایم

    تو را می بینم
    ای سربلند بلوط سر سبز

    ایستاده تنهای تنها

    در بی انتها دشت خشک
    با زخمها ز نادان تبر

    چه مهربان می خندی بر زخم
    و پاییز فقط رسیده است
    تا کمرت
    .
    .
    .
    .
    .
    مر ا خاک کنید در زیر آن بلوط بلند
    وقتی پوست او ترمیم شود!
    روح من هم خوب می شود! ..

  21. بکشیدوببریدوبزنید
    بزنیدوببریدوبکشید
    ……
    (شعرازخودم)
    مگه حرفی ام جزاین میشه زد؟؟؟

  22. اینجا دلم سخت سخت تنگ است
    پیش پایم هزاراران سنگ است
    والله که از سوختنس سوختم
    به یاد دارانی که آتشی رنگ است
    همان جنگل بود سرگرمی کوهدشتم
    ولی اینک جنگلش شبرنگ است !

    ( شعر از خودم )

  23. این درختان که می سوزند جان دارند اما صدای برای فریاد ندارند ، دست و پای دارند اما حرکتی نمی کنند و فقط آهی آنهم از سر افسوس که مبادا پیاده ای بیاید و مایه آرامش او نباشد .

  24. ضمن سپاس از نویسندگان سایت .اما اما متاسفانه بیش از نود درصد نوشته ها نگاه به آیینه بود نه خود .دوستان بجای اینکه برای عدم تکرار چنین حوادث تلخی که آگاهان امر میدانند چه دردیست و شاید عمر سه نسل میخواهد که چنگری ،چنگری شود ،بیشتر بازی ادبیات شده وفراموش کردن اصل موضوع.

    چرا خبری از انتقاد از مسئولان شهر ( فرماندار،مسئول جهاد کشاورزی،مسئول منابع طبیعی و…….)که بی مسئولیتی خود را چه در پیشگیری چه در کنترل نشان دادن نیست؟

  25. دستت درد نکنه آقای آزادبخت. یک جمله نیاز به پاسخ داشت سانسور کردی.آیا سوال از کسی که در قبال دریافت ده ها میلیون تومان مسئول حفاظت از این سرمایه ی ملی بود جرم است؟

  26. لعنت خدا بر بانیان این کار،سرزمینم چی بلیع با کت کت انو نشین با، وای بر ما مردم بی غیرت

  27. ای داد…

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.