سینما، نقد، ادبیات
سینما، تجسد و انعکاس دنیای خیالی بشر است. بر چهارگوش پردهی تقدس یافتهی سالن. تجسد است چون «امر خیالی» را از تاریکخانههای ذهن بیرون میکشد و تبدیل به «امر واقعی» میکند. فیلم (هر چند خیالی باشد) به عنوان واقعیتی مستقل در جهان خارج به حیاتی مستقل دست مییابد.
در آن سالن تاریک و گرم سینما ما دیگر در زندگی خسته کننده و تکراری هر روزهی خود نیستیم. ما در آغوش واقعیت مجازی هستیم که در آن لحظه، آن مکان از هر واقعیتی برای ما عینیتر و عیان تر است. آن واقعیت همچون فیلم مهر هفتم[۱] بر خاطر خواهد ماند و در واقعیت روزمره، نقاشیهایی خواهد کرد. سینما صرفاً صنعت سرگرمی نیست، سینما تبلور آرزوهای از دست رفته است. محل نمود حقارتهای تاریخی افراد و ملتها است. تصاویر دنیای خیالی سینما بخشی از زندگی فرد است. کدام «امر واقعی منازعه آمیز» بهتر از دکتر استرنجلاو[۲] در مدح صلح سخن میگوید؟ کدام سخن معنوی بهتر از فیلم ایثار[۳] عصر گسیختگی را نشان میدهد؟کدام سخن رسمی، جذابتر از فیلم جیب بر یا دزد دوچرخه[۴] از فقر، اشک بر چشمان شما مینشاند؟کدام سند تاریخی میتواند تصاویر آیزنشتاین از انقلاب(کودتا) اکتبر روسیه را نقض کند؟کدام کودکی میتواند حرف والدینش را باور کند که دراکولای کاپولا فقط در دنیای خیالی برام استوکر پرورش یافته است؟ نه، بی شک نمیتوان. آنجا که زبان الکن است، تصویر به میدان میآید. تصویر با زبان یا فاقد زبان.
شوپنهاور گفته است:
اندیشههایی که به متن سپرده میشود، همچون رد پای رهگذری هستند بر روی شن. راست است که ما با دقت به این ردپا، مسیر رهگذر را میشناسیم. اما برای دانستن اینکه او در راه چه دیده است؛ باید از چشمهای خودمان استفاده کنیم.
معنای جمله شوپنهاور چیست؟ با منطق خودش مهم نیست. آنچه جمله را مهم میکند، هنگامی است که بخواهیم بدانیم “نقد” چیست. بخواهیم هر اثر هنری را به مثابه متن ((text نگاه کنیم(اثری که تبلور نهان گاه ذهن آدمی است). نقطه سرآغاز هر نقدی، خوانش (فرایند دیدن) متن است. خوانش، ارتباط خواننده است با افق دلالتهای معنایی اثر(متن) در زمانها و مکانهای مختلف. بر اساس آنچه پیشروان زیبایی شناسی دریافت(آیزر و روبریاس) در مباحث هرمنوتیک(علم تأویل متن) جدید مطرح میکنند، آن چیزی که مهم است؛ رویارویی با متن و دریافت آن، و چگونگی مکالمه میان افقهای معنایی متفاوت آن است. پس نگاه ناقد اصل است و نگاه فیلم ساز فرع بر آن. خالق اثر هنری در مکانی یا زمانی متفاوت از زمان و مکان منتقد و با ذهنیتی متفاوت از او دست به خلق اثر زده است. رولان بارت میگوید: ناقد همان خواننده (بیننده) است اما ژرفتر. ناقد نمیتواند ادعا کند که اثر را برای دیگر مخاطبان معنا کند و یا آن را روشنتر کند. زیرا در حقیقت چیزی روشنتر از خود اثر وجود ندارد. ناقد در یک حرکت تکمیلی خود به نویسنده بدل میشود. آن گونه که بارت میگوید مخاطب (یا همان ناقد که نگاهی ژرفتر دارد) بر اساس میراث خالق، دست به آفرینش معنا و یا حتی خلق اثر در ذهن خود میزند.
آثار هنری هیچگاه معنایی یکه و نهایی و قطعی ندارند . سخن زیبایی شناختی از سخن علم متفاوت است. به خطا رفتهایم اگر بخواهیم معنایی یکتا و حتمی برای اثر هنری ارائه کنیم. به گفته بابک احمدی: در علم و یا زبان علمی هدف رسیدن به وضوح و قطعیت در زبان برای بیان مفاهیم است. اما اثر هنری در مکالمه با مخاطب معنا مییابد. معنا برآیند ارتباط ناخودآگاه مخاطب است با منویات ناخودآگاه آفرینش یافته هنرمند. این همان باز آفرینش هنری است که از خواست دانش مؤلف فراتر میرود. پس دایره معناهای یک فیلم محدود به مطالب نگارش یافتهی منتقد نیست. و در نهایت اگر درباره یک چیز بتوان حکم قطعی داد، آن حکم این است که در نقد و نقادی هیچ حکم جزمی و قطعی وجود ندارد.
رضا عرب
کارشناسی ادبیات انگلیسی
[۱] .فیلمی از کارگردان بزرگ سوئدی، ارنست اینگمار برگمان
[۲] . فیلمی از کارگردان بزرگ امریکایی، استنلی کوبریک
[۳] . فیلمی از کارگردان بزرگ روس، آندری آرسنیویچ تارکوفسکی
[۴] . فیلمی از کارگردان بزرگ ایتالیا یی، ویتوریو دسیکا
سلام جناب خدایگان
متاسفانه این مطالب برا ینشریه زین بیان لرارسال شده است که شمااینجاهم بدون ذکرمنبع اقدام به بازپخش آن کرده اید.ایکاش این اتفاق نمی افتاد
درود برشما آقای خدایگان و همه ی دوستان دست اندرکار میرملاس نیوز…
خواستم عرض کنم دنیای عجیبی است. گاهی حسادت و کینه توزی چنان آدم ها را دوره می کند که مجال نکته سنجی و درست اندیشی را از آن ها می گیرد. این ک%
درود بر شما جناب عرب. مطلب مفید و گویایی است اما حیف که بسیار کلی به مقولات پرداخته اید.