- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

شعر – مهدی دوست محمدی

[1]

داشتم گلدان های شکسته را خاک می کردم
که تو آمدی
و اسبی که سال ها
بی آب و بی توشه
در سرم به قیقاج می رفت
سوار لاغر بی روحش را
به زیر انداخت
من بودم و دو بال بریده ی سر در خاک
و سنگی که همیشه بیهوده
بر سینه ی سردم کوبیده بودم
حالا باید از خورشید یخ بسته
سراغ دخمه های پذیرش را بگیرم
سراغ خودم را