- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

اسرا و رحلت امام خمینی (ره)

alimovahedi
علی موحدی / میرملاس : 

یکی ازامیدها و دل خوشی های اسرا دراسارت امام خمینی (ره) بودند. آرزویمان دیدن امام بود،هر وقت به فکر آزادی از اسارت می افتادیم بلا فاصله ملاقات با امام برایمان تداعی می شد. برایمان آرزو شده بود امام (ره) را ملاقات کنیم، رهنمودها و سخنان تسکین دهنده اش را از نزدیک گوش کنیم، شعارهای زمان اعزام به جبهه را که یادمان می آمد (با تو پیمان بسته ایم بینیم تو را در کربلا ای خمینی ای امام ای یاور مستضعفان…) دلهامان بیشتر غمگین می شد.

عشق به خمینی در سینه هامان موج می زد و برای رویت آن چهره با صلابت جماران لحظه شماری میکرد. آن زمان امام (ره )جام زهر را نوشیده بودند وقطعنامه ۵۹۸را پذیرفته بودند. نوشیدن جام زهر او دلهایمان را شکسته بود روزگار را نفرین می کردیم که این چه تقدیریست که برای ما رقم زده است اما مثل اینکه تقدیر پروردگار بر این بود و ما هم راضی به رضای خداوند و تابع مشیت الهی و مصلحتی که پیش آمده بود .

روزهایی که م امام(ره) مریض بودند، خبرش هم در بین اسرا پیچید که امام سخت مریض هستند و مردم ایران شب و روز برای پیر و مراد خودشان دعا می کنند و این وضعیت برای اسرای در بند رژیم بعث عراق که منتظر فرج و گشایشی بودند که روزی پیر ومراد خود را در جماران زیارت کنند به مراتب سخت تر و نفس گیرتر شده بود،بعدا حال و روز مردم ایران و ملت امام را شنیدیم اما فرزندان خمینی کبیر در اسارت حال و هوایی دیگر داشتند، آنجا اسارتگاه بود، دشمن نگاهش در نگاه ما دوخته بود نه توان سرکوب احساسات ما را داشت نه چشم دیدن دعا کردن فرزندان خمینی (ره) . هرکس به طریقی متوسل به درگاه خداوند می شد اگر امکان داشت گروهی، ختم صلوات، ختم قرآن، دعای توسل برگزارمی کردند، هرآسایشگاهی بنا به موقعیتی که داشت برنامه دعای توسل را برگزار می کرد. این بچه ها سالها بود در انتظار آزادی به سر می بردند تا روزی از فراق به وصال برسند و دستهای با صلابت امام (ره) بر فراز سرهایشان به اهتزاز درآید. حالا همه چیز با تردید پیش می رود.

تضرع و التماس به درگاه خداوند متعال برای سلامتی امام در غربت و در اسارتگاهای مخوف بعثی معنایی دیگر داشت، دلها خیلی راحت میشکست، اشکها به آسانی جاری می شد همه چیز را فراموش کرده بودیم از خداوند فقط سلامتی امام را می خواستیم، مزاحمتها وسخت گیریهای بعثیها هم مانعی ایجاد نمی کرد.

صبح روز ۱۴خرداد ۱۳۶۸غم واندوه اردوگاه را فرا گرفته بود آسمان دلگیر شده بود ،همه جا سوت کور بود، انگار که مدتهاست کسی داخل اردوگاه قدم نزده، حتی عراقی ها هم آنروز انگار ماتم زده شده بودند ،سکوت خاصی برفضای اردوگاه حاکم شده بود، صدای ترانه های رادیو عراق که هر روز از پشت سیم های خاردار پخش می شد آن روز به گوش نمی رسید. همه اینها خبر از اتفاقی ناگوار داشت،خبری که رادیو عراق آن را گزارش کرد: آیت الله خمینی از دنیا رفت.

صدای گریه بچه ها بلند شد، اردو گاه غرق در ماتم شد، محوطه اردوگاه خلوت شد همه ناخواسته داخل آسایشگاهها شدند، زانوی غم در بغل گرفتیم، اسیر بودیم و در اسارت یتیم هم شدیم، درد و فراق پیر و مرادمان از و صال به ناگاه به فراقی حزن انگیز تبدیل شده بود.

بعد از آن شوک اولیه بچه ها به خود آمدند و گفتند که دشمن نباید از این عزای ما شاد شود و با تأسی از آیه (ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افائن مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم ومن ینقلب علی عقبیه فلن یضرلله شیئا وسیجزی الله الشاکرین) محمد(ص)بنده ورسول خداست اگر از دنیا برود و یا شهید شود آیا شما به عقب بر می گردید؟…بچه با قرائت این آیه همدیگر را دلداری می دادند. عراقیها هم واقعا از رفتار بچه ها سر درگم بودند.

اما با این همه، داغ رحلت امام (ره) واقعا برایمان سخت بود لذا به خاطر اینکه دشمن شاد نشویم ظاهر خودمان را حفظ کردیم، سرا را زیر پتو می کردیم و زیر پتو گریه می کردیم. از این به بعد باید مراسم می گرفتیم که با تدابیری مراسم کلی از قبیل عزاداری و ختم بر گزار می کردیم، زمان آزادباش هر قاطع برای خود عزاداری داشت و با به کارگیری روشهایی که در اسارت مرسوم بود و دور از چشم عراقیها برنامه را اجرا می کردیم و هنگام داخل باش هم هر آسایشگاه جداگانه برای خود برنامه از قبیل زیارت عاشورا، ختم قرآن و…برگزار می کرد (البته همه اینها ممنوع بود و برگزاری آن خود روش خاصی داشت که اگر فرصت باشد انشالله بعدا توضیح خواهم داد.)

مسئله مهمی که نقش اساسی در بازسازی روحیه بچه ها داشت و باید به آن اشاره کنم بحث جانشینی حضرت امام (ره) بود این مسئله واقعا از دغدغه های ما در آن ایام بود. وقتی در۱۴خرداد ۶۸با آن همه مصائب خبر انتخاب آیت الله خامنه ای را به عنوان ولی فقیه در بین اسرا پخش شد. مقداری از آن غم و اندوهمان کاسته شد و امید در دلمان زنده شد.