حشمت اله آزادبخت :
ظهری که پر از هراس های شب شد
دشتی که کویر زخم های لب شد
۷۲ موج خون به هم پیچیدند
توفان شد و نام دیگرش زینب شد
****
نام تو و عاشقی، از این معناتر؟!
کام تو و تشنگی، از این دریاتر؟!
شش ماهه ی تشنه و گلوی پاره
تعریف تراژدی از این بالاتر؟
****
امشب دلم آیینه ی احساس شده ست
هم صحبت ۷۲ الماس شده ست
از بس که ز چشم تشنه خون می بارد
چون مشک پر از پاره ی عباس شده ست
****
آن روز زمین چه تشنه لب می چرخید
مانند سری اسیر تب می چرخید
وقتی که سری به نیزه رقصید، انگار
خورشید به روی دست شب می چرخید
با سلام جناب آزادبخت . بسیار عالی ، هم در محتوی و ژرف اندیشی فلسفه عاشورا ، هم در شکل زیبا و دلنشین در اوج پایبندی به اصول و قواعد شعر . دمت گرم و سرت خوش باد . عالی عالی عالی . مانا و پایدار باشی
سلام جناب ازادبخت مثل همیشه بسیار زیبا سرودید سر سبز و همیشه مانا و پایدار باشید برای شعر کوهدشت .
سلام جناب ازادبخت مثل همیشه بسیار زیبا سروده اید سرسبز و مانا باشید
بسیار سپاس از لطف علی عزیز و خانم آدینه وند شاعر فرهیخته.و سپاس از پایگاه وزین و پربیننده ی میرملاس به خاطر انتشار رباعی های بنده.