حشمت اله آزادبخت / میرملاس نیوز :
زبان اجق وجق
اَی اشکان اگر یِ گِل دیگه آوردمت بازار! بزار بریم خونه تا داخِت نکنم! اشکان با زنجیر بلند دماغش همچنان نشسته بود و الک دولک پاهایش را تند تند بر سینهی پیادهرو پایین میآورد: نمیخوام. نمیخوام. عروسک میخوام. از اون مِمینا که گنجلک میکنن… ممین… ممین… اشکان مثل میخ به کف پیادهرو چسبیده بود و زور دستهای مادر به برخاستنش نمیرسید. مادر در حالی که روی پای چپش کج شدهبود پسر نیمخیز شده را بر پیادهرو میکشید و هر بار چند متر از مسافت را فتح میکرد… تا داخت نکم… ممین… از این دست فارسی گفتنها در لابهلای کوچههای ما فراوان شنیده میشود. چند سال پیش بود که سویچ حس فارسی گفتن کودکان در جعبهی اذهان چرخید و پدر و مادرها زبانهای آموزش خود را زین کردند بیآنکه چراییاش را از خود سؤال کنند. البته مردم معاصر ما به این رسم عادت کردهاند که از سهمیهی قافلهی هر چیز تازه رسیده و بادآورده عقب نمانند. باور کنید اگر با یک پا راه رفتن باب شود بعضیها از خیر داشتن پای راستشان خواهند گذشت. اگر به بازار نگاهی گذرا افکنده شود خواهیم دید که یک کاسبی جدید در زمانی کوتاه تکثیر میشود و این تقلیدهای کورکورانه ورشکستیهای زودرس همچنان روند خود را ادامه میدهند. مغازهی فارسی گفتن کودکان هم معلوم نیست، نخستینبار در کدام جزیره و توسط کدام کریستفکلمب سرگردان کشف گردید که صدای دهل تقلیدش در گوش روستاهای دورافتاده نیز چرخید و همچنان در حال چرخیدن است. البته نگرانی مشکل فارسی گفتن بچهها در مدرسه و دانشگاه نکتهایست غیر قابل انکار اما این به آن معنی نیست که با تمرین یک زبان اجق وجق، زبان مادری یک قوم که شناسنامهی فرهنگ و داشتههای آن است زیر پای ندانمکاریها له گردد و در زبالهدان فراموشی پرت شود. کما اینکه امروزه وجود رسانههای متنوع و محیطهای آموزشی این مشکل را کمرنگ نموده است. متأسفانه بیشتر پدر و مادرها خود در مردابهای جملات فارسی دست و پای زنند و کلمات در دهانشان پس از پیچ و تابهای عجیب و غریب به کلمات جدیدی تبدیل میشوند. اما با این حال آستین چروک آموزش کودکانشان را با هیچ قیمتی پایین نمیآورند و به محض استخراج نوزادان، دهانهای فارسی باز میشود. این راه پر دستانداز در نهایت به ترکستانی غریب و سردرگم ختم میگردد. از طرفی فرزندان ببخشید- کلاغها به محض ورود به دبستان و برخورد با کودکان دیگر در یک دو راهی گلآلود گیر خواهند کرد و از طرفی نشانهی سربه راست فرهنگ و هویت خود را گم نمودهاند… بعضیها هم تربیت خوب “فارسانه” را بهانه قرار دادهاند. در صورتی که بالا بردن سطح فرهنگ و تربیت، اولاً جز در ادامهی فرهنگ گذشته میسر نیست. دوماً فرهنگ و تربیت، در دایرهی زبان خاصی محدود نمیشود و شرم مردانه و سینهی صاف و بی ریای بچههای کوهستان گواه این ادعاست. البته ایراد نگارنده توهین به تمام پدر و مادرهای “باکلاس”! تلقی نگردد. روی سخن بیشتر با کسانی است که چشم بسته، برای ادای هر واژهی فارسی نیازمند چند لیوان آبقند هستند تا به سرگیجهی شدید دچار نشوند. حالا با توجه به محدودیت ظرفیت ستون، نظر شما را به سکانسی از این محاورههای روزانه جلب میکنم:
عزیزم خوشگل و ناز و ملوسم
بیا پیشم که چشمَت را ببوسم
برم بازار، اَرونِت چی میارم
تو را به کّرِ داوت میسپارم
تا برگردم نری تو به سرِ بان
از اون بالا دِلَکِت میده شیطان
پفک واست میارم، نوش جانت
چقیله میگذارم در دهانت
تویی دار و ندار ناز مامان
که میخواهی بروی به دبستان
تو اَر دِتی بودی ما چی میکردیم
ولاتی با ولاتی قی میکردیم
تو اَر دتی بودی ما رَم میکردیم
من و خاله سه کیلو کم میکردیم
بیفته درد تو بر کول بابا
به فامیلای کُل بنجول بابا
همه دومون بابا به فدایت
شِهامه دور کنه درد و بلایت
برات چیزی میآرم جان دایی
اگر با من نمایی بایی بایی
گِرّی تا تو بخوابی برمیگردم
به پا میرم به تُکْسر برمیگردم
روله کیه که هونه میوه داره؟
حسود، چشم خودش را دربیاره
کنم نَذِر برات یک توشکِ چاقی
نگیرد تا بلا، از تو سُراقی
چه کس هونه کُرّی در خانه دارد
که فَرشَه فرشِ نور از او ببارد
چی میخواهی که من واست بیارم
بگی آساره زلّه هم میارم
دیارِه حرف مامان گوش کردی
اگرچه بچهای تو، خیلی مردی
میگم فارسیِ تیرونی برایت
عموهایت فدای چشمهایت
***
منم باید بیایم با تو بازار
وگرنه از سرِ بان میپرم هْوار
من این گیزمیزها هالیم نمیشه
نمیزارم براتون گُلی شیشه
***
بلا ریشت بگیره بچْکه شیطان
که جانم را بیاوردی لب جان
خدا شیقت بده روله یِ باره
مگر بابا نیاد گوشِت درآره
(این مطلب قبلا در هفته نامه ی سیمره منتشرشده است)