سیفاله غضنفری/ میرملاس: یادش به خیر، در یکی از جلسات درس مدیریت در سالهای نه چندان دور، استاد در توضیح و توصیف انواع واَشکال مدیریت، با تلخخندی نیشدار، به نمونهای بدیع و نوین از مدیریت، تحت عنوان مدیریت کِلی اشاره کرد.
نقل به مضمون اینکه، یکی از بستگان استاد که فاقد هرگونه استعداد و صلاحیت علمی و عملی کافی در فن مدیریت بوده، با شور و حالی زایدالوصف، مژدگانی میدهد که به تازگی بر صندلی مدیریت تکیه زده و در پاسخ به پرسش و ابهام استاد، با ادبیاتی طلبکارانه و حق به جانب پاسخ میدهد:«جلوی پای کاندید کِل زدم، نماینده شد و من مدیر شدم.» استاد این مدل از مدیریت را «مدیریت کِلی» نامید.
هرچند این موضوع در آن زمان بیشتر به یک لطیفه شبیه بود اما امروزه مدیریت کِلی، به عنوان یک واقعیت و برند معتبر در حوزهی مدیریت جلوهگری کرده و به نسخهای بیبدیل و بیرقیب، در عالم سیاست بدل شده است.
در واکاوی و شرح و تفصیل این مدیریت، باید اذعان داشت که مدیریت کِلی، یک نوع قرارداد نانوشته و نوعی از عقود ناشناخته، در بین سایر عقود رایج و رسمی کشور است که مبتنی بر نوعی میثاق و عهد و پیمان بین وکیل و موکل است. بر اساس این عهدنامه، موکل خود را ملزم و متعهد میدارد که از هیچگونه کوشش و تلاش برای تفوق و پیروزی وکیل بر سایر رقبا فروگذار نکرده و در عوض وکیل نیز خود را مقید میسازد که در صورت پیروزی در عرصهی انتخابات و تکیه بر کرسی وکالت، در واگذاری پستهای مدیریت به موکلین خود، سنگ تمام بگذارد. فیالواقع، مدیریت، وجه المصالحهی این قرارداد است.
در کنکاش و ریشهیابی این نوع مدیریت، با رجوع به حافظهی سیاسی چند دههی اخیر، میتوان ادعا کرد که نطفهی این مدیریت در زمانی بسته شد که دو جریان عمده و طیف سیاسی رقیب، با ارائهی مشی و طرح نظرات و دیدگاه خود، در قالب موضوعات کلان کشور و آیین ملکداری، در برابر هم صفآرایی کردند. با یارگیری این دو طیف، نوزادی نوپا، قدم به عرصهی مدیریتی کشور گذاشت.
اساسیترین و مهمترین گام در تثبیت و کاربست این نوع مدیریت در هنگام معرفی وزیر از جانب رییسجمهور منتخب به مجلس و اخذ رأی اعتماد از جانب مجلسیان برداشته میشود. بدین صورت که وکلا با برگ رأی اعتماد در این مرحله و تهدید به استیضاح در مراحل بعد، وزیر را مجاب و ملزم به پذیرش مطالبات و خواستههای خود میکنند که از عمدهترین این مطالبات، تغییر مدیران منطقهای و محلی است که در هر حال شمشیر داموکلس همواره بر بالای سر وزیر آویزان است.
ماحصل این ماه عسل، تغییر مدیران ارشد استانی است که این دومینوی تغییر، به سایر مدیران شهرستانها و بخشهای تابعه، تسری یافته و گاه مدیران دونپایه روستایی نیز از آخرین ضربات این موج مهلک در امان نمیمانند.
مدیریت کِلی، هیچ حد و مرز معین و مشخصی ندارد، زمان و مکان نمیشناسد و محدود و منوط به حوزهی خاص جغرافیایی نبوده و به یک جریان و جناح خاص سیاسی نیز تعلق ندارد. گرچه شدت و حدت این تغییرات بسته به جنس و نوع مطالبهگری از یک منطقه به منطقهی دیگر متغیر است، اما کنشگران دو سر طیف، به این قاعدهی بازی تن داده و گاه بیگاه با برگ آن، در مواقع لزوم بازی میکنند.
تشکیک در اصل تفکیک قوا به عنوان یکی از اصول اساسی و بنیادین قانون اساسی، از تبعات زیانبار و مخرب این نوع مداخلهگری است؛ بهطوری که نمایندگان به جای پرداختن به وظایف اصلی و قانونی خود که همانا قانونگذاری و نظارت بر حسن اجرای قانون است، تمام وقت و انرژی خود را مصروف لابیگری برای عزل یک مدیر ناهمسو و نصب یک مدیر وابسته و خودی میکنند؛ در نتیجه از تذکر قانونی و بهجا از تخطی و عدول وزرا از عملکرد و برنامههای خود و طرح مطالبات و خواستههای برحق و قانونی مردم، تلاش برای تخصیص اعتبارات و بودجهی کافی برای طرحهای عمرانی و منطقهای، جدیت در پیگیری و رفع مشکلات معیشتی و بیکاری و دهها معضل و مشکل عدیدهی اجتماعی، غافل شده و انتظارات و مطالبات مردمی را در حد تغییرات مدیریتی، تنزل میدهند.
خلاصه آنکه شرح آسیبها و مصیبتهای این نوع مدیریت از حوصلهی این بحث خارج و بیان آن مثنوی هفتاد من کاغذ شود لذا به برخی از آثار و پیامدهای زیانبار این مدیریت اشاراتی کوتاه میکنیم.
مدیریت کِلی یعنی عزل مدیران لایق، مستقل و مجرب، و نصب مدیران متملق، نالایق و کمدانش.
مدیریت کِلی یعنی خواراشت روح آزادگی و کرامت انسانی و ترویج فرهنگ سفلهپروری.
مدیریت کِلی یعنی اشاعهی فرهنگ تملق، چاپلوسی، دروغ و ریاکاری.
مدیریت کِلی یعنی دورزدن قانون و مصادره به مطلوب کردن قوانین.
مدیریت کِلی یعنی استانداردهای دوگانه و گزینشی در برخورد با موضوعی واحد.
مدیریت کلی یعنی غارت و چپاول بیتالمال و به یغما بردن اموال عمومی.
مدیریت کلی یعنی فرار مغزها.
مدیریت کلی یعنی لابیگری و رانتخواری و دلالی.
مدیریت کلی یعنی پاره کردن روبان قرمز و کلنگزنی بر خاک سیاه.
مدیریت کلی یعنی گرانی، تورم، بیکاری، فقر، فحشا و اعتیاد.
مدیریت کلی یعنی بحران آب، خشک شدن دریاچهها، رودخانهها، تالابها، چاههای کشاورزی و هجوم ریزگردها.
مدیریت کلی یعنی تصادفات ریلی و جادهای، غرق شدن کشتیها، سقوط هواپیماها.
مدیریت کلی یعنی ورشکستگی کارخانجات و تعطیلی کارگاهها و مراکز تولیدی.
مدیریت کلی یعنی پاشیدن بذر یاس و نومیدی در دل مردم و ایجاد هول و هراس از آیندهای نامعلوم.
مدیریت کلی یعنی …