فاطمه نیازی / میرملاس نیوز :
چالش های فرهنگ
«همیشه کرمهای ابریشم به پروانه تبدیل میشوند و سپس پروانهها همواره گمان میکنند که در گذشته پروانههای کوچکی بودهاند. رشد، همهی ما را دروغگو میکند.» ویلانت
خاک خوردن فرهنگ در حوزههایی با عمق چند سانتیمتر به مثابهی چین و چروک زندگی «بهومیل هراپال» نویسندهی چک در کتابش «تنهایی پر هیایو» است، درست در همانجایی که کتابها به عنوان نماد معرفت بشری روح کاریزما و هژمونی خود را از دست داده و در بنبست ذهن و دنیای انسانی سرنوشت تراژیک دستگاه پرسی را پیدا میکند که در نهایت از آن چیزی جز مشتی کاغذباطله بیرون نمیآید. «کاغذ باطلههایی که خیس و کپکزده تا سقف تل شده چنان تخمیر میشود و به گند میافتد که کود حیوانی پیشش گل و ریحان است.»
بیثمری فرهنگ در حوزههای گوناگون علوم مختلف بر شانههای بیفرهنگی زخم میزند.
وقتی فرهنگی زخم بخورد، لایههای جامعه مستلزم بازنگری خواهد شد. بازنگریای که نقد و بینشهای انتقادی را بپذیرد. وقتی فرهنگ زخم خورده، بازنگری نشود، سرگردان میشود. سرگردانی عبور از دوران گذار را کند میکند. دورانی که میان خَلَجانهای روحی و ثنویتها در نوسان است. در دوران گذار اتوپیاها، جنگها و صلحها شکل میگیرد. ثنویتها، بلاتکلیفی را به وجود میآورد. در بلاتکلیفی، راه عمل و اراده بسته میشود. وقتی اراده و عمل نباشد، تقدیرگرایی به وجود خواهد آمد. رسوخ تقدیرگرایی به توجیه رویدادها و علل وقایع با فرافکنی و باورهای جزمی، به کمرنگ شدن نفوذ عقلانیت در تبیین امور و شدت باورها، سنتهای فکری و قومی و … خواهد انجامید.
جامعهای که تا حدودی از بافت سنتی فاصله بگیرد و در مسیر گذار قرار گرفته باشد، حالتی آنومیک دارد و باعث رواج عوامزدگی سیاسی و فکری در جامعه میشود. در دوران گذار، این عوامزدگی پر رنگتر از دوران ما قبل گذار و بعد از گذار میباشد.
به گفتهی دورکیم، وقتی وجدان جمعی جدید شکل نگرفته باشد و حالت بیهنجاری وجود داشته باشد، نظام سیاسی ضعیف است و برای محکم کردن بنیانهای خود به میل تودههای فاقد عقلانیت و تودههای احساسی نیاز دارد.
در عوامگرایی، احساس یا عاطفهی تودههای مردم که فاقد شعور و عقلانیت هستند؛ مورد توجه قرار میگیرد. رسانههای تودهای در جوامع عوامگرا، اگر با عوامگرایی همراه باشد، چون متأثر از عوامگرایی هستند، میتوانند عوامفریب باشند و رفتارهای کاذب و فاقد عقلانیت را رواج دهد.
وقتی ناهنجاری به جامعه رسوخ یابد، بازنگری در مفاهیم و ساختارهای به ریخته را میطلبد.
بازنگری در مفهوم فرهنگ و روشنفکری خود نیازمند نهادینه شدن ارزشهای نقد در لایههای زیرین جامعه است. تا زمانی که جامعهای از فقدان نقد، آزادی تفکر، تولید معرفت و استقلال فکری رنج ببرد؛ وابستگی فکری – فرهنگی شریانهای حیات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و … را به زانو درخواهد آورد. یکی از راههای رهایی از این وابستگی، آزادی فکر است. هر آنچه که ذهن بشری برای خود نوعی امور محتوم و غیر قابل تغییر بپندارد آن را بدون دخالت و با رضایت خواهد پذیرفت، درست شبیه انقیاد محض دورهی رنسانس.
اطاعت بی چون و چرا همیشه با تابعیت فرهنگی، فکری همراه بوده است. در قرون وسطی کلیسا، فئودالیسم و نظام سلطنتی، جسم و فکر مردم را به زانو درآوردهبود. تا اینکه کمکم انسان همیشه محکوم جرئت یافت که نقدکند و به شالودههای غیرقابل تغییر اقتدار دخل و تصرف کند. او آزاد شدهبود تا با گفتوگو و قانون از همهی ابزارهای رسانه برای بهرهمندی از یک زندگی آزاد استفاده کند.
حالا سؤال اینجاست که سهم من از آزادی و قانون چهقدر است؟ چهقدر میتوانم در جریان گفتوگوی آزاد برنامههای غیرقابل بازدهی و ساختارهای فرسوده را به نقد بکشانم؟ اصلاً در جامعهای که فکر و ذهن شهروندان آن در سیر شدن غذای جسم خلاصه شدهباشد و بیعدالتیها و نابرابریها آنها را از تأمین مایحتاج اولیه باز بدارد، چگونه میشود که کتاب به عنوان “غذای روح” و نیاز ثانویه راه خود را در سبد کالای فکری و فرهنگی جامعه باز کند؟ «مصرف سرانهی کاغذ یکی از شاخصهای مهم توسعه در جهان به شمار میرود. در کشورهای ژاپن و آمریکا این رقم در حدود ۲۲ کیلوگرم است در حالی که در جامعهی ما این رقم شاید به زحمت به ۱۴ کیلوگرم برسد»۲ حالا چگونه میشود که با وجود رقم بسیار پایین مصرف سرانهی کاغذ، سرانهی مطالعه در کشور متوسط رقمی بین ۴ تا ۱۰ دقیقه نداشتهباشد؟ متأسفانه نوع برخورد مجریان و متولیان امور فرهنگی با مواریث و مفاخر فکری فرهنگی جامعه شاید در بیرغبتی نسبت به حفظ این مفاخر و سهیم نشدن در نهادینه شدن فرهنگ بیتأثیر نباشد. در ۱۰ مهر ۸۶/ ۱۲ اکتبر ۲۰۰۷ “لورا بوش” بانوی اول کاخ سفید سفری به ترکیه داشت.
“امنیه اردوغان” همسر رجب طیب اردوغان نخستوزیر این کشور – سه جلد ترجمهی انگلیسی دیوان شعر مولانا را به او هدیه داد. امنیه اردوغان برای نشان دادن وجههی کشورش هیچچیز با ارزشتر از شاهکارهای مولانای بزرگ نیافته بود. مولانایی که همان سال، جشن هزار سالگیاش در سکوت سپری شد.
به راستی ریشهی این نابسامانیها در چیست؟ در کوتاه بودن دیوار فرهنگ و یا در ساختارهای به هم ریخته؟
پینویسها:
۱- از متن کتاب تنهایی پر هیاهو.
۲-مجلهی یادگاران ماندگار- سال ششم، پاییز ۸۸
سپاس .به نکته جالبی اشاره نمودید وقتی اخبار مهم کشور متمدن ما نرخ مرغ وبرنج وگوجه شده ،فرصت ورغبتی برای رفع خلا های فکری وفرهنگی نمی ماند.
سلام خانم نیازی. روز به خیر
به قول دورکیم در جامعه ای که بسان جامعه ما ناهنجاری در آن گسترده است، هنجارمندی و تقید به هنجارها نوعی بی هنجاری و عدم تعادل محسوب می شود.
مردم و جامعه ما در یک چرخه و سیکل معیوب علت معلولی گرفتار آمده اند که به این زودی گویی کورسوی امیدی به برون رفت از آن نیست. جامعه و فرد دارند همدیگر را له و تباه می کنند. از یکسو هنجارهای سخت گیرانه ی جامعه، آزادی و فردیت را به تباهی کشانده است . همزمان افراد پذیرای این جبر شده اند……….
تا چشم کار می کند غبار است و دود………..
متن خوبی بود. تشکر.