کرم تیموری / میرملاس نیوز :
راز ماندگاری نوروز
وقتی موضوع، زیباییهای زندگی باشد پایان داستان، اغلب افسوس از کوتاه و زودگذر بودن آن است حتی کسانی که با اعتقاد قوی، مرگ را حق میدانند آن را مقدم بر زندگی ندانسته و همواره زندگی را زیباتر از مرگ میدانند زیرا این به فطرت انسان نزدیکتر است. به خاطر جذابیت زندگی است که تولدها جشن گرفته میشوند و عروسیها که سرآغاز زایشهای نویناند مقدس شمرده میشوند و برای مرگ به عنوان پایان این جشنها ماتم گرفته میشود.
بشر این مهم را در پناه صلح، دوستی و امنیت شخصی و اجتماعیاش معنی میکند. حتا شرورترین آدمها این معنی از زندگی را برای خود جستوجو مینمایند با این پندار شر که زیستن خود را در مرگ دیگران و امنیت خود را به بهای قربانی نمودن بقیه خواستارند!
اگر آدمی مراقب رفتار خویش نباشد میتواند به آنی بانی شر یا قربانی آن شود. شری که شاید صدها سال پس از وی زندگی هزاران نفر را تحت تأثیر قرار دهد بیآن که گناهی داشته باشند. مثلا»قتل ولیعهد اتریش سرآغاز جنگی جهانی شد که پس از نسلهای متمادی هنوز هزینهبر و مرگآفرین است! بیاحترامی به چند تاجر مغول، دستاورد هزاران سال تمدن ایرانیان را نابود کرد و زیان قتل امیرکبیر را- که نتیجهی افزونطلبی شخصی رقیبانش بود- یک ملت هنوز هم حس میکنند!
شاید تلقی شود نمونههای ذکر شده در مقیاس بزرگ و جهانیاند که چنین تأثیرگذار و مخربند، اما نباید فراموش کرد بنیان مشقتهای وسیع بشری ابتدا از نقطهی محدود و گمنامی آغاز وآنگاه فراگیر میشوند ونباید از نظر دور داشت که بانی هر کدام از این مسائل، فردی از افراد بوده است که به واسطهی خلقیات شخصی و آموختههای خویش در هر پست و مرتبهای باطن خود را نشان میدهند. خواه کودکی در بین همسالان باشد و خواه حاکمی که بر یک ملت حکومت میکند. وقتی صدام آنگونه که نقل میشود در کودکی، همبازیهای خود را کتک میزد و حیوانات را آزار میداد کسی نمیدانست این بچهی فقیر و بینام ونشان روزی به جایی برسد که سه جنگ شبهجهانی و ویرانگر را به ارث بگذارد.
ما کمتر باور میکنیم که ترویج کینه و دشمنی در حضور حتا یک کودک، منجر به چه عواقبی میشود. وتاسفبارتر آن است که گاه به داشتن دشمنان قوی افتخار نماییم موضوعی که بیشتر در کارزارهای عالم سیاست بهعنوان ابزاری برای خود بزرگ جلوه دادن استفاده میشود! به جرئت میتوان گفت کسی پیدا نمیشود که حداقل برای یک نفر الگو نباشد به ویژه آنکه یک قهرمان و ستارهی هنری باشد و یا سیاستمدار و تصمیمگیرنده. یعنی همهی انسانها در هر نقطه از اعتبار اجتماعی که باشند بازهم افرادی از جامعه همانند کودکانی الگوپذیر، شخصیت خود را به آنان میسپارند تا ساخته شود. حال میتوان از آنان ادیسون و استیو جابزی برای ساختن جهانی مترقی و امن پرورش داد یا یک خونریز کینهورز و جنگطلب!
در لایههای فرهنگ اجتماعی که بیشترش را از دیگران به ارث بردهایم و آن را برای دیگران دیگری به ارث میگذاریم آنقدر آتش زیر خاکستر نهفته است که اگر از هر سو دست وبال خود را جمع نکنیم هر آن ممکن است در دام پیچیدهی چنان کینهای گرفتار شویم که امکان رهایی نداشته باشیم و به فرض رهایی عمرمان کفاف جبران ندهد. به دلیل کوتاهی عمر و وسعت کینه است که بسیاری از اختلافها واشتباههای بشری از ظرف یک عمر تجاوز نموده و در طول عمر چند نسل متمادی حل نشده شعله میکشند.
علوم زیستی، به حق، سازش را سبب پایداری موجودات زنده از جمله انسان میدانند. گویا پدیدهی نوروز هم موجودی زنده است که از هزاران سال پیش در سازش با دوست و دشمن پایدار مانده تا آنجا که فرهنگهای گوناگون و احیاناً متخاصم را نیز فتح نموده و اخیراً جشنی جهانی شده است که کمتر دشمنی را میتوان برایش فرض کرد. همین نوروز که زیباترین روز بهار است به جای جنگیدن با زمستان -که در تضاد کامل با خود است – نزدیکترین همسایهی آن میشود و چنین است که حتا زمستان سنگدل، برای دوستی پا پیش میگذارد و زغال و خاکستر سوختهاش را بستر چمن بهار میکند، شاخههای خشکیدهاش را پیشکش میکند تا ستون شکوفههایش شوند و برف سنگین و یخ بیروحش را جاری میکند تا در رگهای بهار جاری شوند. زمستان وبهار با آن همه اختلاف و تضاد دقیقاً در لحظهی تحویل سال همدیگر را در آغوش میکشند! شاید همین دوستی با دشمن، زیباترین لحظهها و راز ماندگاری نوروز باشد!
مطلب ارزشمندیست به دوستان عزیز توصیه میشود با مطالعه واظهار نظر ، نویسنده محترم این سطور متین وپر محتوا را همراهی فرمایند
متن ناتوان از”سخن گفتن”است وبخش های ان به گمان من تناسبی باهم ندارند.یعنی معلوم نیست نگارنده چه میخواهد بگوید؟ چندجای ان را بررسی کنیم:نگارنده میگوید علت فجایع بزرگی مثل جنگ جهانی وظهورامثال صدام را میتوان تبیین فردی کرد:”اگرادمی مراقب رفتار خویش نباشد میتواند به انی بانی یاقربانی ان شود.شری که شاید صدهاسال پس ازوی زندگی هزاران نفرراتحت تاثیر قرار دهد.مثلا قتل ولیعهد اتریش سراغازجنگ جهانی شد…وبی اعتنایی به چند تاجرمغول سرمایه هزارساله ایرانیان رابرباد دادو… .” دوستان میدانند که هم جنگ چهانی وهم حمله ی مغول تبیین اقتصادی وسیاسی دارد واگراز روانشناسی هم بخواهیم بهره ببریم مسلما پای ناخواگاه جمعی و…به میان میاید وتحلیل انها براساس مسایل فردی ای که گویی قابل اجتناب بوده اند به نطرم مضحک است. یعنی چه ولیعهد اتریش کشته میشد جه نه مسلما بازجنگ درمیگرفت.درحالی که ایشان میگوید:” …نباید ازنظردور داشت که بانی هرکدام ازاین مسایل فردی ازا فراد بوده و… .” متن چند ایراد اساسی دیگر هم دارد که شاید در اتیه انها را توضیح دادم…
واین است خمیر مایۀ فرهنگ ایرانی اسلامی>>>>>( با دوستان مروت با دشمنان مدارا )
که نه مروت مانده است نه مدارا . !!!!!!
ضمن تبریک سال نو به دوست فرهیخته ونویسنده ام جناب تیموری عزیز،بایداعتراف کنم که سبک وسیاق نوشتن شما مثل هیچکس نیست وازاین بابت همواره لذت برده ومیبرم . همواره مانا
ضمن تبریک سال نو خدمت تمامی مخاطبان میرملاس و گردانندگان آن،پیشتر با مطالب طنز آقای تیموری کلی شاد می شدیم.مدتی است که از ایندست مطالب از ایشان ندیدم.امیدوارم در سال جدید رویکرد قبلی خودشون رو قوی تر ادامه بدن.
ضمن تبریک سال نو به زحمتکشان میرملاس نیوز و مخاطبان فرهیخته اش بویژه دوستانی کا با اظهار لطف مایه امید ودلگرمی امثال این حقیر هستند و دوستانی که با نقدهای منصافه خود می توانند ویراستار اندیشه باشند همچنان باور دارم “راز ماندگاری نوروز دوستی با دشمن است”. امید که این درایت وشجاعت در وجود یکایک ما زنده باشد! در نظر داشتم جهت رفع ابهام، پاسخی به نقد سرور عزیزم محمود سیفیان ارائه دهم اما چون ایشان نوید داده اند که در آتیه توضیحات بیشتری میدهند منتظر خواهم ماند وتنها به این نکته اکتفا میکنم که در گفتار بالا مسائلی که تبیین فردی شده بودند از جمله جنگ جهانی، ظهور صدام و حمله مغول هرچند پدیده هایی فراگیر بوده اند اما همگی ناشی از خودکامگی دیکتاتورهایی بوده که آن دوران در راس امور بوده اند و هیچ یک به خرد جمعی یا ناخودآگاه جمعی باور نداشته اند. و عمده دلیل رفتارشان تکیه بر دیکتاتوری فردی بوده است نه دموکراسی فکری و سیاسی یا مذاکره و آشتی با دشمن!
من پاسخی در جواب این کامنت نوشتم ولی ظاهرا درج نشده است.
سلام بر هم ولایتیم کرم جان
در قنوتی که دلت دست دعا باز نمود / یاد ماباش که محتاج دعاییم هنوز
وقتی دو کس صدایشان را برای هم بلند می کنند یعنی فاصله ها زیاد شده است اما وقتی با هم نجوا و بیخ گوشی حرف می زنند یعنی دلها به نزدیک و عاشقی شدت یافته است که بهر و زمستان در لحظه تحویل گوئیا به وصال رسیده و کارشان از نجوا گذشته بلکه دیگر به هم زل می زنند لا زبان بی زبانی همدیگر را در آغوش می کشند . سال نو مارکت بو /
از نکته بسیار عالی که اشاره فرمودید لذت بردم -بسیار ممنون و سالی پر از شادی برایتان آرزو می کنم
با سلام و تبریک سال نو -امید دارم این سال سال اندیشه های نو و سازنده باشد –
بسیار قشنگ و پخته و رسا نوشتی
تمام موجودات هستی چه مادی و چه معنوی دارای یک طیف هستند .بنابراین چیزی بنام آنی وجود ندارد-بلکه انسان در برخی موضعات فقط نتیجه عمل (طیف)را بطور آنی می بیند -یعنی این نبوده که صدام آنی تصمیم به این همه جنایت گرفته باشد بلکه بفرمایش خود شما بمرور این خصایص در صدام شکل گرفته میشد صدام این چنین نباشد -با یک قسمت از گفته آقای محمود سیفان موافقم که جنگ جهانی به هر حال اتفاق می افتاده چراکه طیفی که به جنگ ختم می شده تا نقطه ای لازم بوده رسیده . و عامل نهایی هم به شکلی دیگر ایجاد می شده-
سلام نمی دونم از کدام در گفتی و به کجارفتی
نوروز یک ریشه فطری دارد که وجود انسان زیبا پسند و نو دوست و همیشه به دنبال پاکی بوده که همه اینها در شروع فصل بهار نهفته و از طرفی ریشه در پیشینه افتخار امیز مردم ایران دارد و آن دوران های طلایی مردم پارسی گو وا ز طرفی تایید و تاکیید ائمه اطهار ع بر برپایی این عید باستانی که ریشه در وجود فطری پارسی گویان دارد وب اعث پایا ماندن این جشن فطری شده
با سلام و تبریک سال نو
جناب محترم(آقای دل واپس)- نوروز ریشه هفت هزار ساله دارد و سوابق مکتوب تمدن کهن ایلامیان نشان می دهد که مردم هر ساله در دشت خوزستان اطراف معبد چغازنبیل در شهر دوران تش به مناسبت روز نو گرد هم می آمده اند و جشن سال نو را با روشن کردن آتش بر پا می کرده اند .کل سابقه حضور پارسها مربوط است به ۲۵۰۰ سال است پس سابقه جشن نوروز فرا تر از پارسها می باشد .کلیه آداب و رسوم و فرهنگی که بنام پارسها می شناسیم همان ادامه آداب و رسوم ایلامیان نیاکان لرهای دشت خوزستان ، لرستان فیلی ، بختیاری ها و لرهای جنوبی می باشد.در اسنادمکتوب کورش بزرگ خود را زنده کننده حکومت اجداد ایلامی خود یاد کرده است .اما تبلیغات بسیار قوی فارسها و ضعف آگاهی ما از گذشته تاریخی خود موجب شده است که ما هم قبول کنیم همه چیز با فارسها شروع شده است.
سلام
خدا قوت
مطلب شما با نام نویسنده و سایتون در سایت “حرف لر” منتشر گردید
یا علی مدد
سلام؛ عید بر همه ی شما مبارک بادا
با ادای احترام به آقایان تیموری و سیفیان،
اگر به تعبیرِ آقای سیفیان، نویسنده ی این نوشتار قصد تبیینِ عملکرد حکومتها را صرفا با ابتنا بر رفتار فردی حاکمان داشته است، قطعاً راهی به خطا رفته است. زیرا بنا به یافتههای علوم انسانی، «خرده نظامِ سیاسی» بخشی از «نظامِ عامِ اجتماعی» و به عبارت بهتر، وجهی از وجوهِ چندگانه ی نظام اجتماعی موجود و حاکم بر یک جامعه است که متاثر و موثر بر کلاف در هم تنیده ای از متغیرها و عوامل تاریخی، اجتماعی، اقتصادی، محیطی، روانشناختی و گاهی فردی است.
ولی طبق آنچه که از سیاقِ نوشتار آقای تیموری بر میآید، نوشتارِ «راز ماندگاری نوروز» با هدفِ تبیین علمیِ «دلایل ماناییِ جشن نوروز» نوشته نشده لذا یک مقاله ی علمی نیست (به همین خاطر، من از آن به عنوانِ نوشتار نام می برم) که انتظار داشته باشیم چارچوب ها و انگاره های علمی را رعایت کرده باشد و با متدولوژی علمی پیش رفته باشد. بلکه این نوشنار با هدفِ تکریم یک «روز باستانی و ملی» و با زبانی عاطفی نوشته شده و به گونه ای سمبولیک و استعاری به صلح و دوستی و تسامح و تساهل ارتباط داده شده و در نهایت با نگاهی اخلاقی سرنوشت جامعه را به رفتارهای افراد مرتبط دانسته وگریزهای نقدآمیزی به نگاهِ غلطِ برخی از سیاسیون زده است که به داشتنِ دشمن یا دشمنان بزرگ افتخار میکنند.
از طرف دیگر، درست است که مسائل اجتماعی عمدتا در بسترِ شرایط اجتماعی شکل میگیرند. اما اگر تحولات اجتماع را چیزی اتوماتیک وار بدانیم که ارادهی افراد و اندیشههای آنان هیچ نقشی در آن ندارد، در دامِ «ماتریالیسم مکانیکی تاریخی» می افتیم که نگاهی مکانیکی و غیر اجتماعی به جامعه دارد و هیچ راهگار امیدبخشی برای حرکت به جلو به آدمی نمی دهد یا حداقل اینکه در دام «ساختارگراییِ» افراطی می افتیم و نگاهی «تک ساحتی» و ناقص به جامعه و تحولات آن خواهیم داشت.
در جامعه شناسی، بدون هرگونه قضاوت اخلاقی، نقش حوادث و اتفاقات از جمله وجود یک رهبرِ کاریزماتیک و قدرتمند، در تحولات اجتماعی پذیرفته شده است. مثلاً اگر امام خمینی در پاریس به هر دلیل ترور می شد یا سکته میکرد، آیا کسی میتوانست نقش فراگیر او را در هدایت تظاهراتهای عظیم در سال ۱۳۵۷ ایفا کند!؟ آیا اگر او آدم ترسو یا محافظه کاری بود، قانونِ حکومت نظامی (که از طرف حکومت قبل از انقلاب وضع شده بود) شکسته میشد و مسیر انقلاب ادامه می یافت؟ آیا بعد از پیروزی انقلاب، اگر او نگاهِ فقهیِ خاص خود را نداشت (و نگاه فقهی اش مثل بسیاری از مراجعِ آن زمان بر تحریم تلویزیون و موسیقی و بانک و کار زنان دلالت میکرد) آیا ایران بعد از انقلاب صحنه ی دو دستگی و نبرد شدیدتر بین هوادارانِ سُنت و مدرنیته نمیشد (مثل آنچه در لیبی و مصر بعد از بهار عربی پیش آمد؟
آیا اگر محمدرضا شاه فقط یک بار به برخی مشاوران صادق خودش گوش میکرد یا به بیماریِ سرطان پیش رونده اش واقف نبود، بدان سان عنان امور از دستش در میرفت و انقلاب به آن سرعت اتفاق می افتاد؟ اگر رییس جمهورِ وقت آمریکا به این نتیجه نمیرسید که حکومت مصدق توانِ مقابله با کمونیستها را ندارد (و عاقبت با این حکومت، ایران به دست کمونیستها می افتد) آیا دستور کودتا علیه مصدق صادر می شد؟
ظاهراً نمیتوانیم پاسخ قاطعی به این سوالات بدهیم. ناتوانیِ ما در ارائه ی پاسخ قطعی به سوالات مذکور، به معنای این است که نقش افراد خصوصاً حاکمان و مشاورانشان در تاریخ وسرنوشت یک جامعه اگر چه به اندازه ی شرایط و ساختارهای اجتماعی نیست اما در بسیاری از موارد نقشِ کمکی و حتی نقش اصلی را در تحولات اجتماعی ایفا میکند.
مانا باشید.
چندنکته:۱-شمامیگویید:”اگربه تعبیرسیفیان نویسنده این نوشتار قصد تبیین عملکرد حکومت ها را… .” من کجا گفته ام نگارنده درصددتبیین عملکرد حکومت هاست؟ ۲-اینکه نوشتار نگارنده علمی نیست وعاطفی است دلیل نمیشود که درباب چیزی که نیازمند تبیین علمی است به نحو دلبخواهانه سخن بگوید.جالب است که نگارنده تفسیرشما رااز حرف خود نمیپذیرد وحقیقتا گمان میکند اموری چون جنگ جهانی تبیین فردی!دارد که ازتوضیح همین هم عاجز میماند.۳-چه کسی تحولات اجتماعی راچیزی اتوماتیک وازپیش معین دانسته است؟روی سخن شما باکیست؟ وقتی مساله مثلا تبیین جنگ جهانی است ونگارنده به روشنی میگوید علت ان وجود امثال هیتلربود ومن میگویم برای تبیین مساله باید به بسترهای اقتصادی وفرهنگی وسیاسی مثلا المان رجوع کرد. اولا این کجا سراز جبرگرایی مکانیکی در میاورد وثانیا کجا نافی تاثیران فاشیست ها و رهبرهای در راس امور است؟ ۴-من مخالفم که برای تبیین مسایلی مثل جنگ افراد میتوانند علل اصلی باشند.در این جا بایستی میان فرم ومحتوا تفاوت نهاد:تفاوت افراد ممکن است در فرم مساله تغییری ایجاد کند ولی اصل همان محتوا است که در اکثر موارد هم اصل ماجرا اقتصاد است…
آقای سیفیان بنده و شاید دیگر مخاطبان همچنان با احساس تمام منتظر تبیین علمی شما از مسائل که وعده داده اید .هستیم یقینا هیچ نوشتاری فاقد نقص نیست اما بعید میدانم مطلبی که در چند رسانه منتشر شود مضحک باشد حتی کامنت های نسبتا” عصبانی شما هم مضحک نیستند. از همه ی اینها بگذریم منتظر تبیین علمی شما هستیم البته در قالب یک مقاله نه چند کامنت.
گفته بودم شاید چند ایراد اساسی دیگرمتن را توضیح دادم که بخشی ازانرا درکامنتی نوشتم که به دلایلی نامعلوم درج نشد.من وعده تبببین علمی ازچه مساله ای را داده ام؟
آقای سیفیان با سلام
در کامنتِ من،روی سخن من نه با شما بود نه با آقای تیموری. بلکه روی سخنم با خوانندگان بود و خواستم موضوع کمی بیشتر روشن شود و ثانی خوانندگان را از برخورد تک بعدی باموضوعِ موردِ اشاره ی شما و کامنتها و نوشتارِ آقای تیموری بر حذر دارم. در کامنتی که نوشتم قصدم محکوم کردن و حاکم کردنِ یک طرف نبود چون همه ی اندیشه ها و تحلیلها همیشه بخشی از خطا را همراه خود دارند.
روی سخن شما با من بود وروی سخن من نیز دقیقا باشما واقای تیموری وایندو هیچ ایرادی ندارد.