مقام معظم رهبری:هر چه امروز کشور ما دارد و هرچه در آینده بدست بیاورد به برکت خون این جوانان شهید است.
خاطره ی دکتر کورش هادیان از شهید والامقام دکتر اسماعیل هادیان
عصر یک روز زمستان ۶۵ بود، شلمچه زمان عملیات کربلای ۵ ، بیرون سنگر ایستاده بودم، جمعی کمتر از ده نفر به سنگر ما نزدیک میشدند. اسماعیل را از دور و از راه رفتنش شناختم. پای چپش را نمیتوانست درست حرکت بدهد. در عملیات بیتالمقدس زخمی شده و از آن به بعد پای چپش مشکل پیدا کرده بود.
اسماعیل یک سال از من بزرگتر بود، دانشجوی سال سوم پزشکی دانشگاه اصفهان بود، همزمان درس حوزه هم میخواند و با پشتکاری فراوان برای فراگیری زبانهای عربی و انگلیسی تلاش میکرد. ورزشکار هم بود، در دو رشتهی فوتبال و تنیس روی میز. استعداد عجیبی در درس و ورزش داشت، بارها جایزه گرفته بود و تشویق شده بود.
پس از سلام و احوالپرسی معلوم شد با خواهش و التماس فراوان توانسته موافقت بسیج و سپاه را جلب کند تا او را به جبهه بفرستند. از میان آن جمع مهمان، اسماعیل آمده بود که بماند و بقیه همان روز برگشتند. واقعیت این که هم پسر بزرگ خانواده بود هم جانباز بود و مشکل جسمی داشت و هم یک دانشجوی بااستعداد که میتوانست در آینده منشأ خدمات برجستهای شود. به همین خاطر بهراحتی با حضور او در جبهه موافقت نمیکردند. حالا هم که آمده بود پنهان از او سفارش کردند که حتیالامکان نگذارند به خط مقدم برود و سعی کنند زودتر او را مرخص کنند برگردد درسش را بخواند. اما کسی که شور و اشتیاق و عشق اسماعیل را نسبت به جبهه میشناخت میدانست این تلاشها بیفایده است.
مدتی در شلمچه با هم بودیم. بعد قرار شد ما را به یک دورهی آموزشی تخصصی اعزام کنند. دوره یک ماه طول کشید. رشتهی آموزشی ما دیدبانی بود و کار با ادوات جنگی و خمپاره و توپخانه و مینیکاتیوشا. دوره که تمام شد به شلمچه برگشتیم و چون عملیات تمام شده بود قرار بود واحد ما جابهجا شود. به مقری در نزدیکی اندیمشک منتقل شدیم. ایام عید بود و هوا بهاری،
گاهی بین کسانی که در جبهه بودند مطالبی گفته میشد و رواج پیدا میکرد که از جهتی جالب بود و از نگاهی دیگر عجیب! یکی از این موارد این بود که میگفتند کسی که شهید میشود از چند روز پیش از شهادت، نشانهای این امر در صورت و رفتار و گفتار او پیداست و من اگر این مسئله را شخصاً نمیدیدم و احساس نمیکردم شاید بهراحتی باور نمیکردم. اسماعیل هم آن روزها حالتی داشت که مرا بهشدت تحت تأثیر قرار میداد. حالت و رفتارش به کسانی شبیه بود که در آستانهی شهادت هستند. سخنانش اگرچه مختصر بود اما عجیب اثرگذار بود و به دل مینشست.
چند روز بعد قرار شد بخشی از نیروهای واحد ما برای عملیات نظامی به مناطق غرب کشور اعزام شوند. فرماندهان با آمدن اسماعیل موافقت نکردند و ما در اینجا از هم جدا شدیم. هیچگاه آخرین دیدار با اسماعیل را فراموش نمیکنم، ناراحت بود از اینکه به او اجازهی حضور در عملیات را ندادهاند. میگفت دوست دارم بیایم و سعی میکنم هر طور شده خودم را به عملیات برسانم. صورتش نورانیت عجیبی پیدا کرده بود. با اینکه قرار نبود در عملیات شرکت کند اما من تقریباً مطمئن شده بودم که او بهزودی به شهادت خواهد رسید.
وجودش سرشار از پاکی و صداقت و عشق بود. شهادت بعضی دوستانش هم درد او را بیشتر کرده بود. یکی از دوستانش به نام مجتبی آدینهوند مدت کوتاهی پیش از این، در عملیات کربلای چهار، به شهادت رسیده بود. بین این دو علاقهی عجیبی حاکم بود. دوستی مجتبی و اسماعیل، مثالزدنی بود. اخلاق و رفتارشان هم خیلی به هم شبیه بود:
آرام، کمحرف، بردبار، عمیق، اهل مطالعه و بهدور از سروصدا و هیجان و جنجال!
ما به کردستان منطقهی مرزی بین سردشت و بانه اعزام شدیم. روز ۲۴ فروردین عملیات شروع شد. روز ۲۶ فروردین من و جمعی از همرزمان بهعنوان نیروی جایگزین برای جابهجایی با نیروهای حاضر در عملیات به خط مقدم اعزام شدیم. من همانروز زخمی شدم و مرا با آمبولانس به بانه و بعد هم سقز و تبریز منتقل کردند.
پس از چند روز که در بیمارستانی در تبریز بستری بودم با قطار به تهران اعزام شدم و چون قرار بود من به اهواز بروم و آن زمان بهخاطر حملهی جنگندههای عراقی، هواپیمای مسافربری به اهواز نمیرفت، قرار شد در فرودگاه منتظر بمانم و با هواپیمای نظامی بروم. سه روز در فرودگان مهرآباد تهران منتظر پرواز نظامی بودم. هواپیما در آغاجاری یا همان امیدیه فرود آمد و از آنجا با آمبولانس مرا به اهواز بردند. شب دیروقت رسیدیم، در آسایشگاه بنیاد شهید استراحت کردم. صبح مرا با یک آمبولانس به منزل رساندند.
در زدم، کسی در را باز نکرد، آمبولانس رفته بود و من مانده بودم با یک جفت عصا و یک پروندهی پزشکی و یک در بسته!
یکی از همسایهها آمد و گفت نیستند. پرسیدم کجا رفتهاند؟
گفت رفتهاند مسافرت. احساس میکردم چیزی را از من پنهان میکند.
گفت کلید را به من دادهاند. در را باز کرد و من وارد خانه شدم.
یکی از پسرعموهایم که دبیرستان درس میخواند همراهشان نرفته بود و پس از مدتی آمد. به کمک او دراز کشیدم، نمیتوانستم بنشینم یا باید سرپا میایستادم یا دراز میکشیدم. چند ساعت بعد پدرم آمد، ناراحت بود. معلوم بود گریه کرده اما سعی میکرد مطلبی را از من مخفی کند.
بستگان و نزدیکان روز بعد آمدند. خانه شلوغ شد. قیافهها گرفته، چشمها قرمز، میخواستند حال مرا مراعات کنند. از آن طرف معلوم بود فشار روحی و ناراحتیشان آنقدر زیاد است که نمیتوانند آن را بروز ندهند. هیچکدام مستقیم و بهصراحت چیزی به من نگفتند اما من از چشمهایشان چیزهایی را میخواندم، هرچند اصلاً دوست نداشتم آنچه برداشت میکنم درست باشد.
از روزی که زخمی شده بودم یازده روز گذشته بود. من حق داشتم از وضعیت اسماعیل مطلع شوم. میگفتند زخمی شده در بیمارستان است یا چیزهایی مثل این.
سرانجام برادر کوچکم محمد که آن زمان کمتر از ۵ سال داشت و به اقتضای طبیعت کودکانهاش نمیتوانست حرف راستش را نزند، با لحنی اندوهگین و معصومیتی کودکانه گفت:
داداش! پسرعمواسماعیل شهید شده!
و با این جملهی کوتاه محمد، یک بار دیگر بغضها شکست و اشکها جاری شد و نالهها به آسمان رفت.
بعدها متوجه شدم که اسماعیل سرانجام توانسته بود موافقت فرماندهان را برای اعزام به عملیات جلب کند و روز ۲۵ فروردین ۶۶ در همان منطقهی عملیاتی به شهادت رسیده بود.
اسماعیل روز عید قربان متولد شده بود و روزی که به شهادت رسید نیمهی شعبان بود و بعدها که من خواستم متنی برای اعلامیهی مراسم چهلم او بنویسم، یک جملهاش این بود:
مولود عید قربان و قربانی نیمهی شعبان!
گریههایم که آرامتر شد، به دیوار تکیه دادم و به تصویر اسماعیل خیره شدم.
یاد آن عصر زمستانی افتادم که در شلمچه اسماعیل همراه عدهای دیگر آمد.
آمده بود بماند اما رفت!
شهید والامقام دکتر اسماعیل هادیان و جانباز دکتر کورش هادیان
منبع : روزهای ناب ، یادهای نیک
چیزی که به عنوان یک ویژگی خاص از اسماعیل برای من همیشه جلب توجه می کند ، جامعیت او و عدم افراط و تفریط در کارها بود.در حالی که منزل پدری اش یکی از مراکز حضور علما و مبلغین و از طرفی مسوولیت قدیمی ترین هیات عزاداری شهر بر عهده پدرش و به تبع آن منزلشان محل بسیاری از برنامه های مذهبی در طول سال بود و در تمام این برنامه ها هم ، او نقش خود را ایفا می کرد، اما هیچ گاه در درس هم کم نمی آورد.
با اینکه خانه شان نیز نسبتا پر جمعیت بود و رفت و آمدهای زیادی هم میشد، ولی اسماعیل بین همه اینها جمع می کرد و همان طور که قبلا گفته ام در تمام دوران تحصیل ، جزء ممتازان بود. در انجمن اسلامی دبیرستان دکتر شریعتی هم که بودیم، ضمن مشارکت در تمامی فعالیت ها هیچ وقت از درسش غافل نمی شد.
یادم می آید مدتی با هم برنامه صبحگاه مدرسه را اجرا می کردیم ، قرائت قرآن با ترجمه ، نیایش و بعضی وقت ها هم به تناسب ایام ، دکلمه ای می خواندیم.
حضور در جلسات مختلف مربوط به انجمن اسلامی و فعالیت های فوق برنامه دبیرستان، آن هم در آن شرائط حساس سال های اول انقلاب و فعالیت شدید گروهک ها، خصوصا مجاهدین خلق و کمونیست ها باعث شده بود که فردی مثل اسماعیل؛ علاوه بر درس خواندن ، به مطالعه کتب مختلف بپردازد، تا در مواجهه با عقائد انحرافی کم نیاورد و لذا جزء کسانی بود که با دیگران وارد بحث و به اصطلاح مناظره می شد. جالب آنکه بسیار آدم با انعطافی بود
شهیداسماعیل هادیان رابا هیچ زبانی نمی توان توصیف کرد چراکه ازهردریچه ای که بخواهی سجایای اخلاقیش را تشریح کنی قلم وزبان براستی که قاصرند!
من ازهمان دوران دبستان با اسماغیل آشنا شدم وزمان جنگ اوازبهترین دوستان وهمرزمانم بود. حاج کورش عزیز!بسیار خوشحالم که مطلبتان را دراین سایت میخوانم .یادش بخیرروزیکه با موتور کوچلوی اسماعیل درجاده ضرونی زمین خوردیم وبجای بلندشدن فقط میخندیدم . دست مریزاد ودرودخداوندبرهمه ی کبوتران پر زده .مانا باشی
با تشکر ازبرادر عزیز ومخلصم دکتر کوروش هادیان که سالهاست توفیق زیارتش از ما سلب شده است / هر جا که هست خدایا به سلامت بدارش/.مطالبی که نگاشته است متقن و زیباست واین حقیر افتخار داشتم که همراه این عزیزان باشم . ودر مورد آن شهید عزیز خاطرات زیبایی دارم . خداوند ما را با شهدا محشور نمایید /
سلام دکترجان عزیزدوست داشتنی ام ،سپاس ازمطالب قشنگتان و درودخداوندبرحاج ابراهیم هادیان ابوی گرامی وهمسرمکرمه اش که ابراهیم وار اسماعیل عزیزراتربیت نمودند،این شهیدوالامقام ودیگردوستانش همچون شهیدمجتبی درواقع نمادفرهنگ محمد(ص) هستندوچه زیبا به معشوقش رسید،این اسطوره های درخشان ،الگوهای نسل امروزبایدباشند.روحشان شادوراهشان پررهروباد
مدیر محترم سایت با سلام جهت اطلاع عکس یکی به آخر مانده در کنار چادر مربوط به شهید هادیان نمی باشد این عکس نفر سمت چپ شهید عباس رضایی و نفر وسط بهروز کونانی و نفر سمت راست حسن دارابی است این عکس مربوط به منطقه زبیدات می باشد .
ممنون آقای دارابی
اصلاح شد
سلام خدا بر شهیدان
دوست گرامی جناب دکتر هادیان سلام بر شما
من خیلی از شهید اسماعیل عزیز شناختی ندارم. لکن کیست که با مطالعه این مطلب از دوستان صدیقی چون کاتب و حاج آقای قبادی گرانسنگ، در خصوص شهید والامقام دکتر اسماعیل عزیز و تلاش وافر ایشان در درس و خدمت به هیئت زنجیرزنی، دعای ندبه(که بانی هر دوی آنها پدر بسیار بزرگ ایشان جناب حاج ابراهیم بزرگوار)، انجمن اسلامی و سایر امور، قدر و جایگاه او را نشناسد. خدایشان با سید و سالار شهیدان علیه السلام محشور نماید.
جناب سعید بالنگ، ترویج ارزش و مقام شهدا کار کمی و ناچیزی نیست، قدر بدان این توفیق الهی را.
ممنونم آقای امانی
انشااله که لیاقت خادمی شهدا و یادگاران شهدا همرزمان ایثارگرشان را داشته باشم
در بیست و هفتمین سالگرد شهید هادیان (۲۵ فروردین)
خاطراتی از آن یار سفر کرده در وبلاگ یاد نیکان آمده است .
برادر عزیز جناب دکتر هادیان
سلام علیکم
شهید عالی مقام دکتر هادیان از اسوه های زمان خود بود الگو و سرمشق جوانان بود شهادت سزاوار و حق او بود.
باشد که خداوند نیز ما را به راه راست هدایت کند تا در بستر نمیریم .از شهید والا مقام میخواهم شفاعت کند تا شهادت در راه خدا نصیب ما هم بشود از شما به خاطر ذکر این خاطره و بیدار نمودن من وامثال من میشوید متشکرم
شهید منتظر مرگ نمیماند، این اوست که مرگ را برمیگزیند. شهید پیش از آنکه مرگ ناخواسته به سراغ او بیاید، به اختیار خویش میمیرد و لذت زیستن را نیز هم او می یابد نه آن کس که دغدغه مرگ حتی آنی به خود او وانمیگذاردش و خود را به ریسمان پوسیده غفلت میآمیزد.
درود خدا بردکتر عزیز شهید هادیان که نمونه والای شهامت وحق طلبی بود یادش همیشه وتاابد گرامی.
به نام خدا
درود وسلام برشهیدان سر افراز میهن اسلامی .آنان که با خون پاک ورنگین خود از مرزهای ایمان واندیشه اسلامی ومرزهای جغرافیایی
میهن اسلامی با سربلندی هرچه تمامتر دفاع کردند و عارفانه و عاشقانه جان به جان آفرین تسلیم نمودند .ودرود وسلام به روان تابناک
«شهید مولود عید قربان وقربانی نیمه شعبان »شهید والا تبار دکتر اسماعیل هادیان که تربیت شده وپرورش یافته مکتب راز ونیاز ونیایش
وعاشورا بود و عاشورایی شد .وسلام وعرض ادب به دکتر هادیان عزیز که خود از یادگاران شهداست وآرزوی توفیق هرچه بیشتر برای
ایشان وخانواده معزز ومحترم هادیان خصوصا حاج ابراهیم هادیان که هنگام شهادت فرزند دلبندش در نیمه شعبان در تهران در مراسم
شهیدی دیگر ازاین خانواده بزرگوار در خدمتش بودیم .باشنیدن شهادت فرزندش ایشانرا چون کوهی استوار یافتیم .بمثابه این حدیث شریف
«انما المومن کالجبل الراسخ لایحرکه الاواسخ » مومن در مقابل تند بادهای زندگی همچون کوه استوار است .
خانواده محترم ومعزز ومتدین هادیان وخواهر زاده های گرانسنگ ایشان سرداران زمانه آتش وخون وعرصه های سخت کار زار بادشمن
وبی ادعا وگمنام عصر آرامش را همگان می شناسند .خداوند حافظ ونگهدارشان باد .
آنهاا رفتند تا ما بمانیم و فرهنگ ایثار را به ما یاد داده تا ایثارگونه در خدمت جامعه باشیم. شهدا روز، تندیس و یادمانی را از ما نمیخواهند و ۸۰ درصد آنها در وصیت خود ما را به حفظ نظام و تداوم تبعیت از ولایت سفارش نمودهاند. شهدا از ما عمل میخواهند، اینکه در پستی که هستیم با تمام توان کار کرده و نقشآفرین باشیم. تاریخ انقلاب نشان داده آنها که ایثارگونه خدمت کرده و در خدمت جامعه بودهاند به فوض عظیم شهادت دست یافتهاند، زیرا آنها صدق داشته و با صداقت کار کردهاند.
خداوند مقام وجایگاه شهد عالی است عالی تر بفرما .
وبلاگ گردان محبین
درود خدا بر شهید اسماعیل هادیان شهید راه اعتقادات و تمامی شهیدانی که به فرمان امام خود به پا خاستند و در مقابل ظلم ایستادند.
یاد و خاطر ایشان و سالروز شهادتش گرامی باد.
با تشکر از زحمات سعید آقا بالنگ.
درود بر روح سردار شهید داریوش مرادی
ممنونم آقای مرادی
سال ۶۲تی۵۷ ابوالفضل ع درمنطقه ی جفیر مستقر بود من هم ان زمان در اطلاعات مشغول خدمت بودم یک روز با موتور به مقر تیپ می رفتم در سه راهی جفیر از دور یک نفر که با پای لنگان که به طرف خط مقدم می رفت به سمتش رفتم نزدیک شدم اری او اشنا بود ان دلیرمرد که مجروحیتش در عملیات های گذاشته ارث می برد کسی نبود جز اسماعیل هادیان بااخلاص باصفا و متین کم حرف کنارش ایستادم سلامش کردم به احترامش پیاده شدم همدیگر را بغل کردیم ای دنیا چه بی رحم هستی که چه عزیزانی از ما گرفتی تعارفش کردم که سوار شو که برسانمت گفتند مزاحم نمی شوم یواش یواش می روم هرچند سخت است اما می رسم اخر بااصرار سوار شد و به خط مقدم رفتیم در انجا دوستانمان شهید علی مردان بودند دیداری تازه کردیم و خداحافظی به مقر برگشتم اسماعیل جان حرفم باشماست چطور دنیارا طلاق دادید ودست از لذتهای این دنیا کشیده بودید ساده گی وشجاعت از کی به ارث برده بودید راستی به ما بازماندگان بگوید با خدای متعال چه گفتید و چه عملی انجام دادید که از دوستان همجنس خود امثال مجتبی وحجت ووووو جدانشدید و ما بیچارگان در این دنیای فانی که گرد جاکش برتنمان سنگینی می کندمانده ایم اه حسرت که چه روزهای از دست داده ایم مارا دعا کنید واز خدا بخواهید که از قافله جا نمانیم
دکتر کورش عزیز امید آنکه بیش از پیش در راه پاک شهیدان و عزت و شرف مردم عزیز کشورمان و تحقق آرمان ها و ارزش های خدایی شهید عزیزمان دکتر اسماعیل هادیان سربلند و کامیاب باشید. به راستی نام و یاد شهید هادیان و زدودن غبار مظلومیت از آن شهید شاخص و اندیشه ورز گرانسنگ کمترین وظیفه ای است که بایستی بدان پرداخت. او با تلاشهای خستگی ناپذیرش در اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان، فرماندهی پایگاه مقاومت شهید بهشتی و تلاش ستودنی در دو جبهه حوزه و دانشگاه و از همه بیشتر اخلاق علوی و رفتار آگاهانه، مسوولانه و ایفای نقش در حوزه های گوناگون فردی و اجتماعی می تواند و باید مایه عبرت و درس آموزی همگان به ویژه نسل جوان و نوپای این سرزمین مقدس قرار گیرد. بازشناسی و شناخت ژرف تر ابعاد روحی و روانی آن عزیز امروز پس از حدود سه دهه از عروج آن شهید مظلوم وظیفه ای است که نباید از آن دریغ داشت و به فراموشی سپرد از درگاه پروردگار همنشینی آن عزیز را بر سر سفره رضوان و رحمت حق و صبر و سربلندی برای پدر دین مدارش حاج ابراهیم هادیان بیش از پیش مسئلت می نماید.
دکتر جان سلام سال هاست که از زیارت آن جناب محرومیم امید است میسر گردد. شهید هادیان تاب دوری مجتبی را نداشت و خیلی زود در بزم مستانه ی آن عزیز شریک شد و حال بر بی برگی ما می خندند و شاید می گریند
سلام بر شهدا سلام بر آنانکه بدون هیچ چشم داشتی از دنیای فانی ره صدساله را یک شبه طی نمودند ، سلام به روان پاک سرداران گمنام شهرم شهیدان حمید رضا ابراهیمی ، حسن رضا یوسف زاده ،علیمردان آزادبخت ، دکتر اسماعیل هادیان ، مرتضی حسن پور ، شهیدان سرتیپ نیا و دیگر شهدای شهرم کوهدشت خداوند بهتر می داند از یادتان غافل نبودم بعد از شهادت شما عزیزان روزها و شبها در تنهایی برایتان مویه کردم ، اما افسوس توان وامکان معرفیتان به نسلهای بعد از خود نداشتم . دستهایم توان نوشتن از شما فرشته های آسمانی را ندارد اشک چشمانم امانم نمی دهد بغض گلویم را می فشارد ….
سلام آقای گراوند
اگر افتخار بدید و مدیریت وبلاگی از وبلاگهای شهدای کوهدشت رو بپذیرید خوشحال میشیم در خدمتون باشیم
برادر بزرگوار جناب گراوند جانشین گردان حضرت علی بن ابی طالب بوکان بودند . هیچگاه لحظاتی را که بر پیکر مطهر شهید یوسف زاده حاضر شد را فراموش نمی کنم .
سلام و صلوات خدا بر روح شهید والامقام دکتر اسماعیل هادیان
روحش شاد و یادش گرامی
…………………………………………
برای جانباز سرافراز و سربلند و مخلص بازمانده و یادگار شهداء دکتر کورش هادیان عزیز آرزوی توفیق سعادتمندی وتندرستی و طول عمر باعزت وبرکت از درگاه خداوند خواهان و خواستارم
سلام،شهید هادیان گلی بود که بوی صداقت وصراحت کلام وجسارت منطقی میداد، همیشه در مباحثه های جمعی جدی وبا جسارت بود عکسهای اردوی رامسر سال شصت را اگر دیده باشید تایید کننده این مطلب حقیر است در عین خلوص وصفا ومعنویت که جزءجوهره ذاتی او بود. ۲۵ فروردین ونیمه شعبان آن سال روز ماندنی شهادت آن عزیز است که یقینا مدعو صاحب آن روز حضرت ولیعصر عج شد .یادش گرامی ویاد آورانش سعادتمند باد .تشکر از آقا سعید عزیز
ممنونم حاج آقا
این همه عزیز واسه عزت کشور واقتدار نظام چه تلاشها کردند وبه شهادت رسیدند
برای شهادت لحظه شماری کردند وچه عزیزانی که تامرز شهادت رفتند .شهادت رقابت شده بود
ای کاش کمی به خود بیاییم وقیمت زیادی که واسه نظام واسلام دادیم قدر میدانستیم
به خدا به شهدا مدیون هستیم جان خود رادادند تاما باعزت زندگی کنیم .در مقابل ما آیا راهی که شهدا هموار کردند ادامه میدهیم …
روحشان شاد ویادشان گرامی
با سلام
آقای دکتر موفق ومؤید باشید
یا علی
با عرض سلام و درود و خسته نباشید خدمت جناب آقای بالنگ عزیز. واقعا نمیدونم از کجا شروع کنم همیشه به خودم میگفتم آیا کسی هست که بتونه دلاوریها و شجاعت های این شیرمردان بی ادعا رو به نحوی منعکس کنه و به نسل جدید معرفی کنه خدا وکیلی یه جورهایی این دلاورمردها داشتند فراموش میشدند. آفرین به شما جناب بالنگ عزیز که دین خودتان را به این شهیدان و رزمندگان این منطقه به طوری ادا کردید که واقعا زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. آقای بالنگ عزیز بنده حقیر در دوران دفاع مقدس بچه بودم و تا حدودی اتفاقات آن دوران در ذهنم هست یادم هست وقتیکه نیروهای کوهدشتی به جبهه اعزام میشدند محل اعزامشون مسجد صاحب الزمان بود یادم هست که خبر شهادت رزمندگان رو به خانواده هاشون میدادند باور کنید یه حال و هوای عجیبی بود یادم هست بمبارانهای هواپیماهای رژیم سفاک صدام ملعون رو. درود میفرستم به روح پاک شهیدان این مرزم و بوم که با خون خودشون امنیت رو واسه این مردم بیمه کردند. هم اکنون که سالها از این دوران میگذرد باید قدر یادگاران دفاع مقدس رو بدونیم جانبازان و رزمندگان و آزادگان سرافراز رو میگم بنده به نوعی با این عزیزان به سبب فامیلی سعادت دارم در خدمتون باشم دایی عزیزم حاج فتح اله اولادپور ” دایی پدرم جانباز سرافراز شیمیایی حاج کریم خاوری و …. گاهی ازشون میخوام که خاطره ای تعریف کنند یه طورهایی از گفتن خاطره سرباز میزدند میدونید که منظورم چیه .واقعا مصداق کجایند مردان بی ادعا در مورد همه رزمندهای عزیز صدق میکنه. در پایان از زحمات بی دریغ و صادقانه شما آقای بالنگ بزرگوار در معرفی شهیدان جانبازان و رزمندگان این منطقه تشکر میکنم امیدوارم که موفق و پیروز و سربلند باشید.
سلام آقای یاراحمدی
ممنونم از اینکه به بخش شهدای میرملاس سر میزنید حضورتون باعث خوشحالی و دلگرمی بنده است
اگر بتونید این خاطرات رو برامون مکتوب کنید ممنون میشیم
اجرتون با شهدا
با عرض سلام. ممنونم جناب بالنگ بزرگوار شما نسبت به بنده لطف دارید برای من سر زدن به بخش شهدای میرملاس سعادت و افتخار بزرگیست. چشم حتما اگه تونستم در اولین فرصت مکتوب میکنم و براتون میفرستم.سربلند و پیروز باشید.
باعرض سلام. یادوخاطره ی دوست عزیزوگرانقدرم ، شهید دکتراسماعیل هادیان گرامی باد. واز آقای دکترکورش هادیان ، که دردرج این خاطره زحمت کشیده اند تقدیروتشکرمی شود. آقای دکترمشتاق دیدار.
آقای بالنگ دست گلت دردنکنه ، خداقوت
ممنونم دایی جان
سلام دکتر عزیز
من به خاطر ارتباط بسیار نزدیکی که سالهاست با خانواده محترم شما بویژه عمود بزرگوارتان حاج ابراهیم دارم اوصافی که شما از این شهید بزرگوار بیان نموده اید را با منش خانواده آن شهید بزرگوار کاملا همسو می بینم بویژه پدر محترمشان که انصافا هر چه از بزرگواریشان گفته شود کم است
به قول شاعر :از کوزه همان برون تراود که در اوست
باعرض سلام ارادت خدمت همه عزیزانی که مهمترین دغدغه فکریشان یاد شهداست . جناب آقای دکتر کورش هادیان سلام و عرض ارادت ، در تکمیل نوشته شیوای شما باید عرض کنم شهدا رفتند تا بمانند زیرا عندربهم یرزقونند و نزد خدایشان روزی میگیرند آنها به مولایشان حسین ع پیوستند تا جاودانه شوند و برای همیشه حی و حاضر باشند شهدای عزیز ما با معرفت و شناختی که پیدا کرده بودند دریافتند ماندن بی معنی است و این عامل باعث شده بود که مرتب میخواندند الهم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک !!!!!
و چنین شد که رفتن را برای ماندنی ابدی انتخاب نمودند روح همه شهدا و امام شهدا قرین رحمت حق باد
آمین یا رب ا لعالمین
سلام راستی صداقت شهدا کجا ما کجا دیروز یکی از مسعولین شهرستان رومشگان با خودرو اداره خانواده خود را سوار کرده وبه تفریح در پارک بلوران اورده بود بعد در کمال پررویی پیش نماز شد نماز ظهر بر گذار کرد این حرکت خیانت به خون این عزیزان است خواهش می کنم مواظب این گونه حرکات باشیم ودر نزد خداوند وشهدا شرمنده نباشیم باشد که الگو بهتری باشیم برای جوانان
شهادت فنا شدن انسان برای نیل به سرچشمه نور و نزدیک شدن به هستی مطلق است. شهادت عشق به وصال محبوب و معشوق در زیباترین شکل است. شهادت مرگی از راه کشته شدن است، که شهید آگاهانه و بخاطر هدف مقدس و به تعبیر قرآن ((فی سبیل الله))انتخاب می کند. یعنی شهید در راهی کشته می شود که هر دو ارزش آگاهانه و فی سبیل الله را داراست و چنین مرگی است که به تعبیر پیامبر((ص)) شریفترین و بالاترین نوع مردن است (اَشرُفُ المُوًتِ قَتْلُ الشَّهادَهِ)و علی(ع) آن را گرامی ترین نوع مردن می داند.(اَکْرُمُالمُوًتِ اَلْقُتْلُ) اسماعیل نیز این چنین بود لایق این اوصاف الهی.
با تشکر از دکتر هادیان و آرزوی توفیق سعادت و طول عمر با عزت و برکت از درگاه خداوند برای ایشان و خانواده ی محترم هادیان . و درود خدا بر شهید اسماعیل هادیان و درود خدا بر پدر بزرگوار ایشان که چون کوه استوار است و خداوند سالیان سال ایشان را در پناه خودش نگهدارد.
و با عرض خداقوت خدمت برادر عزیزم آقای بالنگ
سلام و درود بر روح بلند شهید والامقام محمود رضایی
ممنونم از حضورتون آقای رضایی