تاریخ : جمعه, ۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳
7

سی و دو فصل با آسمانی های زمین / مجموعه خاطرات برادر محمد حسین طرهانی در جنگ تحمیلی; بخش اول

  • کد خبر : 53468
  • 29 تیر 1393 - 12:09

مقام معظم رهبری : نمک شناسی حق شهدا این است که در راهی که آن ها باز کرده اند،حرکت کنیم.   محمدحسین طرهانی / میرملاس نیوز  بخش اول : ……… چند روزی است که اصلا نخوابیده ایم خستگی امانمان را بریده ، از طرفی نبود غذا و آب و امکانات هم مزید بر علت شده […]

مقام معظم رهبری : نمک شناسی حق شهدا این است که در راهی که آن ها باز کرده اند،حرکت کنیم.

 

محمدحسین طرهانی

محمدحسین طرهانی / میرملاس نیوز

 بخش اول :

……… چند روزی است که اصلا نخوابیده ایم خستگی امانمان را بریده ، از طرفی نبود غذا و آب و امکانات هم مزید بر علت شده است تمامی تغذیه ما طی روزها گذشته خلاصه می شد از کمی نخود و کشمش و چند عدد بیسکویت و از لحاظ آب هم شدیدا مضیقه هستیم و ما بر این امر واقفیم که این منطقه ( شلمچه ) در شرق بصره دارای ارزش و اهمیت زیادی میباشد و این محور  در واقع کلید فتح بصره است ، دشمن هم از این مهم با خبر بوده و منطقه را با انواع و اقسام استحکامات هلالی شکل، ایجاد آب گرفتگی، تعبیه سنگرهای بتونی، ایجاد سنگرهای کمین، میدان های وسیع مین، ایجاد موانع عظیمی از سیم های خاردار، ده ها ردیف موانع گوناگون در آب گرفتگی ها برخی از پدافندهای موجود بشمار می رفت، که رزمندگان اسلام با توسل و استمداد گرفتن از حضرت زهرا (س) توانستند از آنها عبورکنند، منطقه شلمچه پر از آتش و دود شده بود و همواره ابر سیاهی از دود و غبار و باروت ناشی از انفجار میلیونها گلوله توپ و تانک و خمپاره و کاتوشیا و غیره…. منطقه را فراگرفته بود، بطوریکه هیچ شئی سالمی بر روی زمین باقی نمی ماند ، گازهای شیمیایی که در هوا پیچیده بود تنفس را دچار مشکل میکرد ،چشم ها به شدت می سوخت ،درگیریها متر به متر بود ،اجساد کشته ها به حدی زیاد بود که نیروهای گردان ما از روی اجساد عراقی عبور میکردند و به جلو می رفتند ، وضعیت بسیار سختی بر منطقه حاکم بود ، حدود یک ماهی هم می شد که نتوانسته بودیم حمام برویم ، کثیفی بدن و لباسها آزارمان می داد ،لایه ای ضخیم از دود و خاک و عرق زیاد  که ناشی از فعالیت فوق تصور بدنی در هنگامه های درگیری روی بدنمان نشسته بود آزارمان می داد ، انگار هر کداممان را در بشکه ایی از روغن سوخته انداخته و بیرون آورده اند ،موهای سرمان مثل کلاهی نمدی از شدت دوده و روغن و نم و خیسی هوا و غیره به سرمان چسبیده بود ، به قول یکی از بسیجی ها  مثل توده ایی از سیم ظرف شویی شده بود، در آن منطقه اب وجود نداشت روزها شرجی و نمناک بود و بدنمان و لباسهایمان خیس میشد و شبها بقدری سرد می شد که از سرما می لرزیدیم و هیچ گونه امکانات گرمایی وجود نداشت و احیانا اگر پتویی یا رواندازی پیدا می کردیم همه خیس می شدند و بسیار آزار دهنده بودند ،آب اشامیدنی هم نداشتیم فقط آب قمقمه ها را داشتیم و احیانا اگر خیلی خوش شانس بودیم یک بطری آب معدنی گیرمان می افتاد از غذا، خوردنی و غیره هم  خبری نبود می بایست با همان جیره خشک که مقداری نخود و کشمش بود روزها را  سپری کنیم ، البته این مسئله یعنی نبود غذا از طرفی هم بد نبود چون در آن جزیره دستشویی وجود نداشت و رفتن به دست شویی و احتمال کشته یا مجروح شدن در آن لحظه به کابوسی برایمان  تبدیل شده بود و از آن خیلی وحشت داشتیم، گل و لای چسبناک آن منطقه هم مزید بر علت میشد و اجازه فعالیت و چابکی را به ما نمی داد ،

سرپناه نداشتیم ،از حداقل امکانات می بایست به نحو احسن استفاده کنیم، فاصله خاکریز ما تا اروندرود چند متری می شد و در این حد و فاصل ما و اروند و حتی پشت خاکریز چاله هایی پر ازآب وجود داشت که وقتی گلوله های خمپاره یا توپ یا کاتیوشا و یا …. به آنها اصابت می کرد بارانی از آب و گل و لای دوده به سر و صورتمان می ریخت و تمام بدن و البسه و سلاح هایمان را خیس می کرد، و واقعا عذاب آور بود شلمچه در زمان عملیات کربلای پنج بوی کربلا حسینی را داشت. زبده ترین یگانهای مکانیزه عراقی با پیشرفته ترین تجهیزات روز دنیا که در مقابلمان صف کشیده بودند ، سطح آموزش بسیار بالا ،امکانات بسیار پیشرفته، مهمات بی نهایت ،تغذیه و سایر امکانات بسیار عالی و.. …. وبه جرائت می توات گفت  ، تمام دنیا یک طرف در قامت نیروهای شیطانی بعث در مقابل پاسداران و بسیج های مظلوم این فرزندان پاک باخته امت اسلامی با حداقل امکانات یکطرف، در محیطی تقریبا کوچک بارانی از گلوله و توپ و بمب و موشک و غیره از سه طرف بر سرمان ریخته میشد ،انگار شلمچه هم مهیای خبرهای وحشتناک در آینده نزدیک بود ، گردو غبار و دود ناشی از انفجار گلوله ها و بمب بارانها و توپ بارانها ابرسیاهی را به وجود آورده بود حتی برای یک لحظه صدای سفیر گلوله ها و موشکها قطع نمی شد، به قول یکی از بچه ها انگار جزیره محل استقرار ماترمینال هواپیمای عراقی شده بود که پشت سرهم می آمدند بمباران میکردند و می رفتند، ما در جزیره ای استقرار داشتیم که تقریبا در محاصره دشمن قرار داشت از سه طرف به سمت ما شلیک می شد طی چند روز گذشته در پایداری و مقاومتی سخت و حماسی گردان کمیل تلفات زیادی داده ، تعداد نیروها به گروهان هم نمی رسید ، در آن شرایط سخت حتی عده ای از آنها زخمی بودند که حاضر به ترک منطقه نمی شدند،دیگر بدنها جواب نمی داد ، شبها و روزهای طولانی بود که حتی برای لحظه ای درگیری قطع نمیشد ولی ما مصمم بودیم که تا پای جانمان مقاومت کنیم ،ماچند نفر بودیم(  حجت و منصورقاسمی،ایرج ،بیژن و حمید محمدی ،محمدحسین )همیشه در کنارهم در یک جان پناه در وسط گردان(میانه گروهان دوم) مستقر بودیم  که سمت راست ما در خط پدافندی گردان کمیل، گروهان سوم گردان قرار داشت فرماندهی آن گروهان بعهده برادر پاسدار کرم الله امرایی بود نیمه های شب بود در حالیکه با هم سرگرم و نگهبانی و مشاوره بودیم(سنگرمان در واقع هم محل استراحتمان بود اگر بشه گفت استراحت و هم سنگر نگهبانی بود همیشه دو نفر ایستاده نگهبانی می دادیم) از سمت همان گروهان ( گروهان ۳) درگیری شدیدی رخ داد و سر و صدای زیادی می آمد نیمه های شب بود که می بایست برای کمک به آن نقطه از خط درگیری برویم ،متوجه شدیم عراقیها در ان سوی اروند درست از داخل کارخانه پتروشیمی بصره سلاحهای ضد هوایی ( چهار لول) در کف زمین در داخل سنگرهای بتونی قرار داده اند و از آنها علیه نیروهای آن  گروهان  استفاده میکردند بطوریکه نیروها در پشت خاکریز هم در امان نبودند ، چون تیرها از خاکریز که چه عرض کنم تل های خاکی که بود عبور می کرد و تلفات می گرفت ،ولی پاسدارها و بسیج های مظلوم آن گروهان جانانه مقاومت میکردندواین در حالی بود که در مقابل آن سلاحهای پیشرفته امکان مقابله موثر وجود نداشت ،لذا برای حفظ جان بچه ها به آنهادستور داده شد با هر وسیله ایی که در اختیار دارند اعم از سرنیزه بیلچه، یا هر چیز دیگر که برای خودشان جان پناه درست کنند، وقتی بیشتر دقت کردیم متوجه شدیم یک سنگر بتونی بود که یک قبضه تیربار چهارلول در داخل آن تعبیه شده بودو بدجوری اذیت می کرد و از نیروها تلفات می گرفت ، ما خیلی نگران شدیم اگر آن نقطه از خط از نیروهای خودی خالی میشد و عراقی ها نفوذ می کردند می توانست نتایج وحشتناکی یا فاجعه ببار بیاورد و در این اندیشه بودیم که به هر شکلی شده بایستی آن تیربار را خاموش کنیم ، فردای آن شب ساعت ۳ یا ۴ بعدازظهر فیروز حجت ومن را صدا کرد و گفت بایستی هر طور شده آن تیربار را از کار بیندازیم ،ابتدا من به کمک برادرم بیژن به انجا رفتیم به سختی و با زحمت فراوان توانستیم چند جعبه موشک آرپی جی ۷ را به آن نقطه انتقال دادیم و جان پناهی در پشت خاکریز برای خودمان و چاله ایی برای موشکهای آرپی چی درست کردیم ، و داخل جان پناه ابتدا گلوله ها را آماده کرده ، خرج گذاری می کردیم و آرپی جی ها را آماده برای شلیک در کنار خاکریز می گذاشتیم ولی آن سنگر و آن ضد هوایی امان نمی داد یکسره شلیک میکرد ، من و بیژن جند ساعت با آن تیربار و سنگر بتونی اش درگیر شدیم و موشک های زیادی شلیک کردیم بطوریکه از گوشهایمان خون می آمد ولی شکل و مهندسی سنگر به شکلی بود که موشکها کمانه می کردو   این مسئله کلافه امان کرده بود حالت گیج مانندی داشتیم سرمان روی بدن هایمان سنگینی می کرد، هواداشت رو به تاریکی می رفت وتقریباگرگ و میش شده بود، در این حال بود که حجت  هم به کمکمان آمد، بعد از کمی دقت و دیدن سنگر تیربار عراقی  گفت محمد حسین این شکلی نمی شود،باید یه فکر اساسی بکنیم ،قرارشد از سه نقطه به سمت تیر بار شلیک کنیم من چند متر به سمت چپ بروم به فاصله زمانی چند دقیقه ای موشک هارا شلیک کنیم اگر موفق شد که الحمدالله، واگر نشد انوقت نوبت بیژن بود که درست مثل من عمل کند  واز نقطه وسط یعنی همان نقطه استقرار اولیه حجت بماندوکاملا مواظب باشد تا دقیق موضع تیر بار چی را شناسایی کند ومن سریع به سمت چپ حدودا ۳۰یا ۴۰ متر دویدم همه اش به حضرت زهرا التماس می کردم کمکمان کند تا بتوانیم تیربار را خاموش کنیم ، دل تو دلم نبود حال عجیبی داشتم سراسر وجودم را خشمی مقدس فرا گرفته بود و موشک اول را شلیک کردم متاسفانه نخورد و تیر بارچی شروع کرد و خط را مجددا زیر آتش گرفت ، نواخت تیر عجیبی داشت ومن همه اش به حجت و بیژن فکر میکردم که خدای نکرده مجروح نشوند ، بعد از چند دقیقه موشک دومی و سومی را شلیک کردن و حالا نوبت بیژن بود که طبق برنامه عمل کند ، سریع از بالای خاکریز پایین آمدم و خود را به حجت رساندم ، دیدم تمام قد بالای خاکریز ایستاده ، شوکه شدم ، گفتم یا امام زمان کمک کن همین الانه که تیر بخوره ، فریاد زدم گفتم بیا پایین و سریع دستش را گرفته به سمت پایین کشیدم  در همین اثنا تیربارچی عراقی با گلوله های رسام (آتشی) به سمت ما شلیک کرد ولی با لطف خدا گلوله ها به ما اصابت نکرد و زخمی نشدیم ، هر دو به زمین خوردیم تمام سرو صورتمان گل آلود و سیاه شده بود ، حجت لبخندی زد و گفت چند قبضه آر پی چی داریم ، گفتم پنج قبضه و سریع هر پنج قبضه را آماده کردیم ، موشکها را خرج گذاری کرده و قبضه ها را مسلح نمودیم ،و با هم قرار گذاشتیم اول حجت دو موشک را شلیک کند  ،اگر اصابت نکرد ،آنوقت نوبت من شود که به سمت تیر بارچی شلیک کنم، حجت گفت من می رم بالای خاکریز شلیک کنم ، اولی را که شلیک کردم سریعا قبضه دومی را برایم برسان ، به شوخی گفتم باشه چشم قربان  ، قبضه آر پی چی را برداشت رفت بالای خاکریز در این لحظه بود که گفتم یا امام رضا (ع) یا حضرت فاطمه(س) به شما می سپارمش چون حجت برای من فقط یک دوست یا همرزم نبود برادرم بود سنگ صبورم بود از دوران راهنمایی همکلاسی بودیم، بعد از انقلاب کمتر شبی پیدا می شد که من و حجت و حسن احمدپور و باقرزیدی با هم نباشیم من در آن لحظه همه پشتوانه ام ،همه کسم، برادرم ،دوستم، را در مقابل و یا بهتر بگویم بعنوان سیبل و هدف آن تیربار می دیدم، سردرد امانم را بریده بود، از گوشهایم خون می آمد، سرم سنگینی می کرد هیچ صدایی را نمی شنیدم فقط چشمانم به حجت بود موشک اولی را شلیک کرد

 

 

ادامه دارد . . .

 

 

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=53468

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 96در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۹۶
  1. چه زیبا بود دوباره از این چیزا بزارین

  2. ما که دیگه مردیم برا این مطلب هااااااااااا 🙂

  3. چه قشنگ بود خاطرات آقای محمد حسین

  4. بنده از نیروهاى أیشان در شمال. غرب کشور بوده ام و ذکر شجاعت هاى سردار طرهانى در جبهه هاى جنوب را هم شنیده بودم ولى بسیار گمنامند خوش حال شدم که دست به قلم شده اند أیشان نویسنده توانایى هستند و کتاب هاى متعددى در بحث روابط بین الملل و أقلیت پژوهى به رشته تحریر در آورده اند منتظر قسمت هاى بعدى هستیم. زنده باشى سردار

  5. اول از همه بگویم که مقام این عزیزان دلاور ، غیور مردان این سرزمین ، آنقدر بالا است که من قادر به وصف فدارکاری های ایشان نیستم. ولی همین دانم که اگر ایثار گری های این فرزندان خدا نبود ، معلوم نبود که چه بر سر این خاک و مردم مظلومش می آمد… کاری که این عزیزان کردند ، واقعا قلبی پر از عشق به خدا و وطن ، همچنین مرام و معرفت حیدری میخواهد… زنده باشید
    سردار محترم خیلی زیبا و تحسین برانگیز بود … منتظر بخش دوم هستیم…

  6. روی شانه ی غیرت یاد جبهه ها مانده ست

    مرگمان اگر دیدید پرچمی رها مانده ست

    رفته اند اما نه! کوله بارشان باقیست

    بر زمین نمی ماند، شانه های ما مانده ست

    بسیار زیبا و تاثیر گذار بود سردار.از همین الآن برای بخش دوم لحظه شماری میکنم.

  7. سردار بزرگ جناب آقای طرهانی از اینکه خاطرات دوران دفاع مقدس را تداعی میکنید خسته نباشید رجای واثق دارم که با قلم رصا یتان برایمان بنویسید میدانم اگر دست به قلم شویدخاطرات عدیده ای دارید که خواندن انها همچون کتابهایتان مفید وسودمند است موفق وموید باشید

    • استاد عزیز مهربانى کردید ممنونم بنده شاگرد شما هستم در این ماه مهمانى خدا مرا فراموش نکنید التماس دعا دارم

  8. خوشا از دل نم اشکی فشاندن
    به آبی آتش دل را نشاندن
    خوشا زان عشقبازان یاد کردن
    زبان را زخمه فریاد کردن
    خوشا از نی خوشا از سر سرودن
    خوشا نی نامه ای دیگر سرودن
    نوای نی نوایی آتشین است
    بگو از سر بگیرد، دلنشین است
    نوای نی نوای بی نوایی است
    هوای ناله هایش، نینوایی است
    نوای نی دوای هر دل تنگ
    شفای خواب گُل، بیماری سنگ
    قلم،تصویر جانکاهی است از نی
    علم،تمثیل کوتاهی است از نی
    خدا چون دست بر لوح و قلم زد
    سر او را به خط نی رقم زد
    دل نی ناله ها دارد از آن روز
    از آن روز است نی را ناله پرسوز
    چه رفت آن روز در اندیشه نی
    که اینسان شد پریشان بیشه نی؟
    سری سر مست شور و بی قراری
    چو مجنون در هوای نی سواری
    پر از عشق نیستان سینه او
    غم غربت،غم دیرینه او
    غم نی بند بند پیکر اوست
    هوای آن نیستان در سر اوست
    دلش را با غریبی، آشنایی است
    به هم اعضای او وصل از جدایی است
    سرش برنی، تنش در قعر گودال
    ادب را گه الف گردید، گه دال
    ره نی پیچ و خم بسیار دارد
    نوایش زیر و بم بسیار دارد
    سری برنیزه ای منزل به منزل
    به همراهش هزاران کاروان دل
    چگونه پا ز گل بردارد اشتر
    که با خود باری از سر دارد اشتر؟
    گران باری به محمل بود بر نی
    نه از سر،باری از دل بود بر نی
    چو از جان پیش پای عشق سر داد
    سرش بر نی ، نوای عشق سر داد
    به روی نیزه و شیرین زبانی
    عجب نبود ز نی شکر فشانی
    اگر نی پرده ای دیگر بخواند
    نیستان را به آتش می کشاند
    سزد گر چشمها در خون نشینند
    چو دریا را به روی نیزه بینند
    شگفتا بی سرو سامانی عشق
    به روی نیزه سرگردانی عشق
    ز دست عشق در عالم هیاهوست
    تمام فتنه ها زیر سر اوست
    سردار بزرگوار شما خود نیز از شهیدان زنده ی این سرزمین هستید که باید قدر شماها را دانست شما بزرگواران تکرار نشدنی ترین بخش تاریخ این سرزمین هستید جوانمردانی که از خانه و خانواده و جوانی تان و از همه چیزتان گذشتید همچون الگوتان آقا امام حسین (ص) درس استواری و رشادت را به ما بیاموزید این شعر از قیصر امین پور را نثار روح تمام شهدای جنگ تحمیلی به خصوص عزیزان مظلوم یاد شده التماس دعا

    • درود بر نکو زاد عزیز

    • سر کار خانم نکو زاد شما خودتان از جانبازان عزیز جنگ تحمیلى هستید و در أوائل جنگ زحمت ها و آسیب هاى زیاد را متحمل شدید و همچنین از خانواده معزز و محترم شهدا هستید شما إنسانى فرهیخته ، أهل قلم، و تجزیه و تحلیل مسائل مى باشید بزرگى کردید متن بسیار زیبا و شیوایى را مرقوم فرمودید و همچنین شعرى زیبا از مرحوم قیصر أمین پور را به روح شهدا تقدیم کرده أید یاد منصور شهید خانواده شما را گرامى می دارم سردارى که طى سألها اسارت هیچ وقت در مقابل کفتار هاى بعثى سر تعظیم فرو نیا ورد ممنونم درود خدا بر شما

    • کاروانی زققنوسان در عرش برین عشق در کامان آن کوچ پیما نان نازنین
      با دلی پرازآرزوهای سبز و برین هردو دستت پر ز حنای اطهرست
      کاروانا جملگی یک لشکری؟ یا که نه گویا همه از یک پیکرید
      پیکری پر زه براده های آتشین دستی بر کتاب و دست دیگر پر ز شرف
      ای خدا ما را کربلائی کن عاقبت ما را نینوایی کن شعار این هیئت است
      سینه خیزان به تبرک به مصاف یار می روید زجر عالم را نه با جان بلکه با دل می خرید
      تا به ما آرامش جانی دهید جان خود را بر سر نیزه ها بازی دهید
      مگرت سهل است رفتن به میدان نبرد جنگ تیر و بمب و اتش رفتن جان از بدن
      دیدن چشم گریان مادر و فرزند و ایل و تبار دل شیر می خواهد که مستقر در آن سنگر است
      مگرت آسان بود جان کندنی با سرب داغ زخمی و تنها گریبان با پر و بال خودی
      سر به زیر بالهای زخمی میبری ای جان من بی کس و تنها و بی غسل و کفن
      دور ز یارانی اینچنین حنابندان خونت میکنند در پی معشوق خود باده عشق میزنند
      گوییا با ریختن خون از بدن جان من مولا را سراسر حس میکنند
      گر نباشد عشق به حق ای مولای ما کی بود اسان این چنین جان کندنی
      حیدرا دستم بگیر و بر شیعیان خود کن حکم اسب خود زین کن این قافله گم کرده را تدبیرکن
      چشم ما بر قائم ذات تو خوش یک نظر چشمی بر مسکینان ما بکن
      حیدرا از در درای و شاه میدانم بشو عاشق سردارشو و شهادت در رکاب پیغمبریم

      زنده باشی

  9. در عالم ملکوت، علما و بزرگان و زهاد وعباد با حسرت به جایگاه شهدا نگاه مى کنند مقام معظم رهبرى. گرامى می داریم یاد عارف دل سوخته دلاور رشید جبهه هاى غرب و جنوب شهید والأمقام حجت الله سرتیب نیا با تشکر از سردار طرهانى منتظر بخش بعدى هستیم

  10. عالی بود 🙂

  11. سلام بر شهیدان سرتیپ نیا و حمیدرضا محمدی
    با تشکر از آقا سعید و برادرمان جناب طرهانی
    پاراگراف ها جداشود راحت تر مطالعه می شود

    • حاج آقا سلام دست بوس شما هستم این قدم کوچک بنده أیده حضر تعالى. بود وممنونم که همیشه مرا مورد لطف و مرحمت قرار میدهى سعادت داشته باشم خدمتتون مى رسم حاج اقا در این ماه عزیز خصوصا این شب قدر سخت محتاج دعایت هستیم

  12. جناب طر هانی بسیار عالی بود مرا به حال و هوای شلمچه بردید دقیقا وقتی از روی جازه های عراقی ها رد میشدیم و من هم افتخار این را داشتم تا در آن نبردهای تن به تن مجروح شوم البته شما که از نیروهای حفاظتی سطح بالا بودید حتما بیاد دارید اینها فقط گوشه ای از حماسه شلمچه بود استدعا دارم تکمیل بفرمائید بخصوص نبرد دیدنی بچه های کوهدشت را که هم اکنون در لابلای چرخهای بی رحم زندگی با فقر دست و پنجه نرم میکنند ولی با عزت نفس دم فروبسته و به میثاقشان با ولایت و شهدا ء پایبندو مصممند اجر شما سر دار روزهای سخت با خدای شهداء

    • جناب آقا ى جوزیپور سلام سلام پهلوان کاش مى شد از نزدیک زیارتت کنم أرادت دارم خدمتتون مرحمت کرده و بزرگى کرد ى واقعا شلمچه کربلا شده بود در کربلاى پنج أمی وإرم در این ایام مبارک این برادر کوچکت را از دعا ى خیرتان بى بهره و فراموش نکنى على دوستت دارم

      • سلام بر سر دار بی ادعا طرهانی عزیز : واقعا حضور جنابعالی و دیگر سرداران طراوت خاصی را همراه با بوی مبارک شهیدان برای ما به ارمغان آورده است که اینجانب بعنوان یک نیروی ساده در زمان جنگ از همه عزیزان خواهشمندم خاطرات ناب خود را همچون جنابعالی در معرض دید عموم قرار دهند تا چراغ هدایت نسل جوان و آینده ساز این مملکت شود برای شما آرزوی توفیق بیش از پیش دارم

  13. جناب آقای طرهانی واقعا شلمچه را زیبا به تصویر کشاندی منتظر ادامه ایم

    • جناب آقای مهکى بزرکى کرده و لطف فرموده ابى ممنونم انشأ الله در این ماه ضیافت الهى مورد عنایت خدا سبحان قرار بگیرید

  14. عالی بود.حس وجود در جبهه را در من برانگیخت. هرچند که سن و سالم به جبهه نمی خورد. قابلیت تبدیل به یک فیلمنامه مهیج را دارد.درود بر سربازان و پاسداران و بسیجیانی که شجاعانه جانشان را برای سربلندی و عزت ایران آمیخته به اسلام فدا کردند و بی ادعا خدمت کردند ویا می کنند.

  15. ما حادثه اى به زخم إراسته ایم کز تیرگى قدیم شب کاسته ایم. صحبحیم که صادقانه ازخواب گردان با یک نفس عمیق برخاسته ایم باتشکر فراوان از متن زیبایت

  16. “به نام خدا”
    چقدر خوشحال شدم که مطلبی را که بنده سالها پیش منتظرش بودم ، الآن دیدم.
    محمدحسین طرهانی عزیز ، پسر عموی گرامی یا بهتر بگویم ، برادر خوبم ، با توجه به شناختی که از شما داشتم ، از رشادت ها و رزم های فراوانی که در جبهه های حق علیه باطل انجام دادید و از طرفی ، با توجه به اینکه دست به قلم خوبی هم دارید ، امیدوارم که از این به بعد همیشه شاهد مطالب زیبا از شما در سایت ها باشم…

    • برادر بزرگم مهربان ، دلسوز و هنر مندم جناب آقای شما همیشه بزرگی کرد اید و برادری از خود گذشته و دلسوز برایم بوده اید در ان سال های جنگ و خون همیشه به من روحیه میدادید راهنماییم میکردید از مردم داری و خوب بودن با مردم برایم میگفتی ، تا همیشه تاریخ مدیون و ممنون لطف ها و محبت های شما هستم زنده باشد

  17. خاطره شهدارا باید در مقابل تبلیغات دشمن زنده نگه داشت مقام معظم رهبری

  18. برادر بزرگوار جناب آقای طرهانی ، با سلام و احترام .قطعا دلاور مردی ها و ایثار شما و همرزمانتان در دوره هشت سال دفاع مقدس در دفاع از کیان ایران اسلامی قطعا سرلوحه ای فراموش نشدنی برای تمام کسانی است که خواهان درک مفاهیم عمیق انسانی و ایثار هستند ، به شما افتخار میکنیم و انشا الله دست ید اللهی مولانا امیر المومنین علی بن ابی طالب یار و یاور شما نیکو خصالان باشد… آمین و التماس دعا …………… و چه زیبا گفت آن عاشق که فرمود :

    گاز شیمیایـی و عشــق هردو می سوزانند!

    یکی پـوست را ، و چشم را ، و جسم را و دیگری دل را و جان را

    هردو سوختن ناله ها دارد و نشانها !

    خوب که نه ،

    بد هم نگاه کنی نشـانِ هردو سوختن را در او می بینی…

    ولی این سوختن کجا وآن سوختن کجا………………………

  19. سلام آقای طرهانی
    خیلی خوبه که خاطرات تون رو با جزئیات تعریف می کنید

    ان شاء الله خاطراتتون از شهید محمد حسین حیدری رو هم به همین شکل مکتوب کنید
    منتظر خاطرات شما هستم

    موفق و تندرست و سربلند باشید ان شاء الله

    یا علی

  20. کاروانی زققنوسان در عرش برین عشق در کامان آن کوچ پیمان نان نازنین
    با دلی پر ز آروزهای سبز و برین کاروانا جملگی یک لشکری؟یا که نه گویا همه از یک پیکرید؟
    پیکری پر زه براده های آتش است دستی بر غیب است و دست دیگر پر ز شرف است
    ای خدا مارا کربلائی کن مقصد مارا نینوایی کن شعار این هیئت است
    سینه خیزان به تبرک به پا بوس یا می روید زجر عالم به جان و دل می خرند
    تا به ما آرامش جانان دهند جان خود را بر سر نیزه ها باز میدهند
    مگرت سهل است رفتن به میدان نبرد دیدن چشم گریان اهل و ایار و دل تنگ مادرت
    جنگ بمب است خمپاره و شلیک خنجر است دل شیر میخواهد که در آن سنگر است
    مگرت آسان بود جان کندت با سرب داغ گر نباشد عشق به حق ای مولای ما
    حیدرا دستم بگیر و بر شیعیان خود کن حکم حیدرا اسب خودت را زین قافله ی درگیر کن
    چشم ما بر قائم ذات تو است یک نظر گوشه چشمی بر من مسکین کن
    یا علی از در درا و سردار میدانم بشو جمله کاروان عاشق شهادت در رکاب پیغمبر است
    شعری بود از این بنده و تقدیم میکنم به روح مبارک تمامی شهدا جنگ تحمیلی و کمال تشکر را داریم از سردار بزرگ جنگ جناب آقای محمد حسین طرهانی برادر عزیزمان که با عنایت ایشان جای خالی شهید عزیزمان را برایمان پر کرده اند انشاالله هر چه خاک شهیدان است بقای عمر این عزیز باشد جوانمردی از ایل لرستان پرچمدار نجابت و صلابت و محبت و انسانیت هستی و مایه افتخار تمامی ما زنده پاینده و موفق باشی

    • من در مقابل رشادت هاى شهید جهانگیری سر تعظیم فرو مى أورم شجاعت أیشان در اسارتگاه هاى رژیم بعثى زبانزد همه است مرحمت نموده کوچک نوازى کرد ه أید شما ولى نعمت ما هستید

  21. چه زیبا نگاشته ای تشکر ویژه از جناب طرهانی بزرگوار ،بی صبرانه منتظر ادامه مطلب هستیم

  22. سلام . خسته نباشید دلاورلرستانی آقای محمدحسین طرهانی امیدوارم اگر خاطرات و یاعکسی از پاسدار شهید علی جعفر اسدی فرد دارید درسایت ثبت کنید اجر شما باشهدا

    • من مدت زیاد ى در تیپ زرهى هفتاد و دو محرم گردان زرهى مقداد خدمت برادر عزیزم شهید والأمقام على جعفر عزیز بوده ام هیچ وقت بزرگى آن عزیز سفر کرده را در حق خودم فراموش ناکرده و نمى کنم واگر تا بحال خدمتتان براى عرض أدب و دست بوسى نریده ام شر منده و روسیاه هستم امید دارم مرا عفو بفرمایید در آینده نزدیک خدمت خواهم رسید

  23. سلام بر سر دار بی ادعا طرهانی عزیز : واقعا حضور جنابعالی و دیگر سرداران طراوت خاصی را همراه با بوی مبارک شهیدان برای ما به ارمغان آورده است

    • خدمت برادر و سرور ارجمندم جناب آقای حشمت الله نجفى سورى سلام و عرض أدب دارم ممنونم بر من منت گذاشته اید

  24. سردار ازدور دستانت را می بوسم وآرزوی زیارتت را دارم . انصافآ شما جزء سرداران گمنام هستی .رشادت های شما وساده زیستی و انسان دوستی شما بر کسی پوشیده نیست .شما از جوانان پاک این مرزوبوم هستی که برای همه باعث افتخاری

  25. سلام و درود خدا برشما سردار ،که با نوشتن این خاطرات موجب یادآوری دلاوریهای رزمندگان اسلام شده اید. انشاالله موفق و موید باشید.

  26. ضمن عرض سلام وادب واحترام خدمت برادر ودوست عزیزم ، سردار بی ادعا وگمنام جناب آقای محمدحسین طرهانی.
    گرامی میداریم یاد وخاطره ی کلیه شهدا علی الخصوص شهیدان حجت وحمیدرضا.
    خاطره ی بسیار قشنگ و پرمحتوایی بیان فرموده اید . امید است که این خاطرات همچنان تداوم داشته باشند تا سندی باشد برای نسل جوان امروزی وجوانان فردا وفرداها.
    سردار مشتاق دیدار هستیم.

    • سلام سید مروت عزیزم دلم برات تنگ شده سید تو یاد گار روز هاى خوبى هستى که هرگز تکرار نخواهند شد خیلی خوش حالم کردى کاش برنامه اى بریزى تا زیارتت کنیم بد جورى تشنه دیدارت هستم

  27. در این روزگاری که دیگر از دوران خاطره انگیز هشت سال دفاع مقدس فقط خاطره ای به جا مانده، این بچه های جنگ هستند که یاد آن روزها را زنده می کنند.

    شادی روح تمامی شهدای دوران پر شور جنگ، آن مردان مردی که عزت را به کشور ما با خون خود هدیه کردند، حمد و صلوات.

  28. جناب سرهنگ قبادى سلام علیکم مرتضى عزیز حقیقتا شما یادگار روز های خوبى هستى که نه تکرار مى شوند و نه بر مى گردند بنده از صمیم قلب و از ته دل به شما أرادت دارم و همیشه براى خودت و آقا زاده ات دعا مى کنم کاش مى شد زیارتت کرد امیدوارم که همیشه تحت عنایات خاصه حضرت خدا سبحان قرار بگیرد و این برادرات را از دعا ى. خیرتان بى نصیب نگذارید مرتضى عزیز حضرت على ع می فرماید ،، الدنیا اصغر و احقر وانزر من قطاع فیها الأحقاد. موفق باشى برادر شیرین سخنم کاش مى توانستم از نزدیک زیارتتان کنم یا على

  29. سلام از لطفی که به شهید اسدی فرد داشته اید تقدیر تشکر بعمل می آید خدا شاهد بادیدن پیامت مرا چند برابر به یاد شهید انداخته مشتاق دیدار سدار

  30. خدمت امیر سپاه اسلام دلیرمردروزهای گذشته کردستان که جای جای خاک آن گواه رشادت های چون شما میباشد عرض سلام وخدا قوت دارم ومفتخرم که چون شمایی در اکنون نظام مردمی ایران اسلامی مشغول به خدمتید وخوشحالتر از آن هرگاه سخنی از جبهه وجنگ میشود به پشتوانه چون شما به خود میبالیم که جوانان کوهدشت سهمی از واقعه داشته وبرای مانا شدن آن باید نگاشت ودست به قلم شد.ازشما ودیگر سرداران بی ادعای عرصه جبهه انتظاری جز این نمیرود که ما راشریک خاطرات آن روزهای خود نمایید همیشه ایام چون آب ضلال چون کوه استوار باشی .

    • از اینکه منت نهاده از این بنده حقیر و بى بضاعت و سرا پا تقصیر یادى کرده اى ممنونم برادر کوجک و حقیر شما هستم انشأ الله همیشه موفق و پیروز وسلامت باشید

  31. سلام سردار در مورد جنگ هاى پارتیزانى و چریکى وخاطراتت در آن نبرد ها برایمان بنویس آن روز هاى سخت در کوهستان هاى سرد و سر به فلک کشیده براستى خیلی گمنام ومظلومى زنده باشى دلاور

  32. یاد مریوان کوخ لان با شماق ، سه راهى حزب الله و روستاى دزلى و ملخور بخیر آقا ى طرهانى وقتى این خاطره را مى خواندم یاد آن روزها افتادم و أشک از چشمانم جارى شد انشأ الله در این کتاب یا مجموعه خاطراتت با این اسم زیبا از آن روز هاى سخت و سرماى استخوان سوز آن ارتفاعات نوشته اى ممنونم ممنونم ممنون

    • على عزیزم هیج وقت منطقه مریوان را فراموش نمى کنم بکبار یک خفته تو برف مانده و سرماى استخوان سوز شو. درود خدا بر شما و تمام ان سخت کوش ان زنده باشى دلاور

  33. دستتون درد نکنه دایی جان

  34. سلام برتوای جانباز که زیباترین فرصت پرواز دربالهایی شکسته ات میتوان یافت.
    مطالب بسیار زیبا و رسایی نوشتید،امیدورام زودتر فصل دومشم روبنویسد وما بتونم بخونیمش،دستتون درد نکنه

    • سلام عرض مى کنم خدمت دختر با سواد و با شعورم فاطمه خانم مالمیر از اینکه شناخت شما نسبت به جانبازان این قدر عمیق واز روى معرفت مى بأشد جاى تبریک وآفرین باش دارد و مرا بسیار خوشحال نمودى در حقیقت فضاى امروز جهان را نبرد ى کدر و تار در برگرفته که در این جنگ بزرگترین سلاح براى جوانان ما بصیرت و شناخت مى بأشد که شما الحمد لله جوان با بصیرتی هستی براستی که گفته ات بسیار زیبا ،پرمعنی است تعبیری نزدیک بواقعیت میباشد ازدیدگاه زیبایتان ممنون موفق باشید

  35. کجایند مردان بى ادعا کجایند بسیج ان خمینی شادى روح اخوان سرتیب نیا فاتحه همراه با صلوات ممنونم برادر طرهانى

  36. از دبیر محترم بخش شهداى سایت استدعا دارم نظریه و دیدگاه هاى آرائه شده را درج بفرمایید ممنونم. خسته نباشید

  37. دشمنت کشت ولى نور تو خاموش نگشت آرى آن جلوه که فانى نشود نور خداست زنده را زنده نخوانند که مرگ از پس اوست بلکه زنده است شهیدى که حیاتش ز قفاست. گرامى میدانم یاد شهیدان دفاع مقدس خصوصا برادر ان شهید سرتیپ نیا وشهید حمیدرضا محمدى. از شهید زنده محمدحسین طرهانى سپاسگزارم که با خاطره شیرین اش ما را به روزهاى سر بلند ى و افتخار برد زنده باشى دلاور

  38. جناب فتاحى عزیز مهربانى کردى ممنونم التماس دعا دارم

  39. سلام چه جالب بود واقعا لذت بردم…..از این که اسم انسانایی بزرگی که تا حالا نشنیدیمو گفتید واقعا خوشحالم من فرزند جانبازم و واقعا به پدرم و تمامی کسانی که در این راه قدم گذاشتن افتخار میکنم انشاا.. خدا پشت و پناهتون باشه خدا قوت …..منتظر بقیه داستانیم…

  40. سلام عرض مى کنم خدمت دختر مؤمن وأهل تقوا و نماز روزه ام نازنین خانم خزایى امیدوارم طاعات و عباداتت در این ماه مبارک مورد قبول درگاه خداوند متعال واقع شود دختر خوبم ما همه به وجود مبارک جانبازان افتخار مى کنیم در واقع جانباز تجسم عینى إیثار ، مردانگى واز خودگذشتگى است ، جانبازان سالک أنى هستند که در طى طریق از کاروان شهادت جا مانده اند ودر واقع شهداى زنده هستند و درود و سلام دارم خدمت پدر بزرگوارتان و به أیشان تبریک عرض مى کنم به خاطر تربیت درست و خوب فرزند نیک سیرتى مثل شما از ت ممنونم انشأ الله موفق و سر بلند باشى

  41. سلام
    یه سری ها شما را برادر و سردار و سردار بی ادعاو… خطاب کردن که واقعا سزاوارتونه.
    ولی من به خاطر رفاقت قدیمی که با پدرم داشتین عمو خطاب میکنم
    عمو جان دلم مرده بود که خاطرات شمای بزرگوار زندش کرد
    واقعا باعث افتخار منه که پدرم دوستانی مثل شما داشته و خودمم افتخار رفاقت با پسر بزرگوارتونو دارم
    این خاطراتو باید طلا بگیرن همه جا بکوبن تا فراموش نشه مردانی بودن که رفتن و مردانی که هنوز هستن.
    منتظر ادامه خاطراتتون هستم.

    • مهدى عزیزم از إبراز لطف و محبت و مرحمتى که نسبت به این عمو ى پیرت داشته اى یک دنیا سپاسگذارم حقا که فرزند خلف پدرت مى باشى پدر ى که به معناهى واقعى کلمه مرد است و از افتخارات ایام جنگ تحمیلى مى بأشد پسرم بسیار خوشحالم کردى واز درگاه خداوند متعال طول عمر همراه با موفقیت برایت مسئلت میدارم مهدى عزیزم همیشه از افتخارات بنده این بوده که بسیجى باشم و حتى در وصیت نامه هاى متعددى که نوشته ام همیشه تأکید داشته ام روى. مزارم بنویسند بسیجى شهید مجددا از إبراز لطف و مرحمتت ممنونم قربونت برم موفق باشى یا علىج

  42. به نام خدا
    میگن پسر آینه ی پدره
    همه ی آرزوم اینه که یه روز همه اخلاقیاتم و صفاتم شبیه شما پدر گرامی بشه.
    امیدوارم منم مثل شما و بقیه رزمندگان اسلام مدافع سینه سپر اسلام و کشورم باشم.
    همیشه قهرمان زندگیم بودی و هر وقت به مشکل بزرگی میخوردم دلم محکم بود چون تو را داشتم.
    انشاالله سایه ات همیشه صحیح و سلامت بالا سرم باشه.

    • پسرم نور دیده ام عزیزم گلم با شخصیتم مهربانم بزرگترین لطف خدا در حق خودم این بوده که خدا تو را به من داده تمام عشقم امیدم زندگیم تویى رضاى مهربانم دردت به جونم طاقت دوریت حتى براى لحظه ابى ندارم تو نفس پدرتى پسر مؤمن. أهل نماز و روزه و عبادت و نألفه و شب زنده دارى تو روح پدرتى عشق پدر ى امام هشتم انشأ الله ضامن سلامت یت باشه افتخار خانواده. پسرم قربونت برم پیشمرگت بشم

  43. سلام من واقعا به تمامی شهدا و ایثار گران و جانبازانی که جون خود را کف دستشان قرار داده و به دفاع از میهن پرداختن افتخار میکنم

    • سلام عرض مى کنم خدمت دختر خوبم دختر با حیا با حجاب مؤمن و متین و با شخصیتم یاسمین خانم خزایى و بایستى تبریک ویژه داشته باشم خدمت پدر جانباز و فداکارو خوبتان برادر بزرگوارم داریوش خزایى و الحق بایستى خدمت مادر با شخصیت با سواد و دانا و پاک دامن و ممومنتان سر تعظیم فرو آوردبه خاطر تربیت صحیح فرزندانش و امیدوارم پیش حضرت فاطمه روسفید بأشد سر کار خانم سکینه آدینه وند. بخاطر داشتن فرزندانى اینچنین شایسته و نیک سیرت و خوش أخلاق و ارزشى ممنونم یاسمین خانم انشأ الله تحت عنایات خاصه حضرت خدا ى سبحان همگى سلامت و تندر ست و موفق باشید با توکل به خدا

  44. سلام ممنون ازشما و همرزم هاتون من این ارامش وامنیتی که الان تو کشورم احساس می کنم مدیون همین شهدا و جانبازان میدونم

  45. چه زیبا نگاشته ای تشکر ویژه از جناب طرهانی بزرگوار ،بی صبرانه منتظر ادامه مطلب هستیم

  46. سلام . خسته نباشید سردار طرهانی و دیگرهمرزمان شهدا.اگر خاطراتی ازپاسدار شهید علی جعفر اسدی فرد دارید بهتر است بمناسبت سالگرد شهید درج شود. عملیات عاشورای دو منطقه چنگوله ۲۴مرداد سال ۶۴می باشد ممنون

  47. با سلام و درود و موفقیت برای شما سردار گرامی .
    با دشواری و سختی ولی با هدف و نیتی بزرگ آن روزها و شرایط را با پیروزی پشت سر گذاشتید . به گمان بنده حتی الان هم نوشتن از دوران سخت باشد و دشوار اما شیرین , اما نه به سختی عبور از موانع نفوذ ناپذیر شرق بصره در آن روزها . ضمن خسته نباشید خدمت شما و با آرزوی بهترین ها مشتاقانه منتظر ادامه خاطرات تلخ اما گرانقدر آن ایام هستم .
    ” نی قصه آن شمع چگل بتوان گفت
    نی حال دل سوخته دل بتوان گفت
    غم در دل تنگ من از آن است که نیست
    یک دوست که با او غم دل بتوان گفت “

    • سپاد عزیز از إبراز لطف و مرحمت و مهربانیت ممنونم ، به خاطر نظر شیوا و رسا و قلم و نوشته و شعر زیبایت قدر دان و سپاسگزارتان هستم ، حضرتعالى إنسانى فرهیخته با سواد و بزرگوار هستید و همیشه در قلب این برادر کوچکتان جا داشته و دارید ، بنده خالصانه و بى ریا عرض مى کنم که خیلی دوستتان دارم ، و ارادتى ویژه نسبت به شما سال هاست در قلب بنده جارى است. زنده باشى بزرگوار ، مهربانى کردى ممنونم

  48. فقط کسانی که با جان و پوست و استخوان جنگ را لمس کرده اند می توانند با این روایت گری موثر در راستای ترویج فرهنگ ایثار وشهادت قدم بردارند واین گنجینه ی با ارزش را به نسل های بعدی انتقال دهند .ارادتمند شما اسماعیل امرایی از جانبازان عملیات کربلای پنج

    • باسلام وتشکراززحمات همه دست اندکاران عزیزومحترم.سلام بربرادر عزیزم جانبازسرافرازاسماعیل امرائی وهمکلاسی دوران راهنمائی مدرسه راهنمائی طالقانی.

    • با سلام و احترام به محضر مبارک شهید زنده….جانباز سرافراز سپاه اسلام دلاورمرد عرصه شهادت و ایثار جناب اقای امرایی عزیز .از حسن التفات حصرتعالی صمیمانه قدردانی می گردد امید است همواره در ظل توجهات خاصه حضرت حق قرار گرفته و همواره در خدمت اسلام و مسلمین باشید .انشا الله

    • سلام و درود خدا بر جانباز عزیز و شهید زنده جناب آقاى اسماعیل امرایى ، اسماعیل عزیز ، برادر شجاع ، نترس و با غیرتم ، تو تجسم عینى إیثار و مردانگى و از خود گذشتگى هستى ، آنگاه که امام و مقتدایت فرمان جهاد داد تو از تمام دلبستگى ها ى زندگیت آن هم در سن نوجوانى دست کشیده و با سلاح إیمان و معنویت به ستیز با دشمنان اسلام و دفاع از أهداف و ارزش هاى متعالى اسلام پر داختى ، سلام و درود خدا بر تو باد هنگامیکه در شلچمه حماسه و شور آفریدى ، سلام بر آن لحظه ایکه آن زخم گردان و سخت را برداشتى ولى هیچ نگو ان خودت نبوده و فقط به فکر آن خط و خاکریز بودى ، تو یادگار روزهاى عشق و حماسه در شلمچه و کربلاى پنج هستى ، تو تابلو مجسم سال هاى عشق و شور و حماسه هستى ، زنده و سرافرازى باشى افتخار شهر و دیار مان اسماعیل عزیز و با غیرت ، خدا حفظت کنه دلاور،

    • سلام بر جانباز عزیز زحمت کش خادم خانواده شهدا و إیثار گران برادر عزیز و دوست داشتنى اسماعیل امرایى بزرگوار افتخار شهر مان ، جانباز ۵٠/. وبسیار گمنام. زنده باشى دلاور و با تشکر از سردار با أخلاق و همیشه خندان حاج محمد حسین طرهانى عزیز

    • درود بر جانباز سر إفراز اسماعیل امرایى ، به خدا نوکرتیم دلاور ، دوستت داریم بزرگ

    • درود و سلام بر شهید زنده جانباز سرافراز و گمنام جناب آقاى اسماعیل امرایى ، دلاور گمنام شهر و دیار مان ، به خدا بایستى قدر این دلاور ان از جان گذاشته را خیلی أرج گذاشت ، که سند افتخار و حقانیت این مرز و بوم هستند ، با تشکر از سردار گران قدر حاج محمدحسین طرهانى بزرگوار بخاطر این خاطره زیبا ، سردار عزیز منتظر نوشته هاى بعدى هستیم ، زنده باشى

  49. ضمن خسته نبأ شید و خدا قوت خدمت برادر ارجمند جناب آقاى مهندس سعید بالنگ. ، با عنایت به استقبال خوبى که از خاطره سردار طرهانى بعمل آمده که واقعا بى سابقه است. چرا بخش هاى بعدى را در سایت درج نمى کنید ،،،،،،،،،،،،،،،،،،، انشأ لله که زحمت بخشه اى دوم و سوم و ،،،،،،،،،،،،،،، رابکشید منتظریم ممنونم

  50. کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی
    کجایید ای سبک روحان عاشق پرنده‌تر ز مرغان هوایی
    کجایید ای شهان آسمانی بدانسته فلک را درگشایی
    کجایید ای ز جان و جا رهیده کسی مر عقل را گوید کجایی
    کجایید ای در زندان شکسته بداده وام داران را رهایی
    کجایید ای در مخزن گشاده کجایید ای نوای بی‌نوایی
    در آن بحرید کاین عالم کف او است زمانی بیش دارید آشنایی
    کف دریاست صورت‌های عالم ز کف بگذر اگر اهل صفایی
    دلم کف کرد کاین نقش سخن شد بهل نقش و به دل رو گر ز مایی
    برآ ای شمس تبریزی ز مشرق که اصل اصل اصل هر ضیایی

    با تشکر از سردارمحبوب شهرمان محمد حسین طرهانی به خاطر درج این خاطره زیبا .

    • شما جوانان شاهد و خانواده‌های شهدا از همه آحاد ملت نسبت به انقلاب خودمانی‌تر هستید. انقلاب مال همه است. همه فرزندان انقلابند؛ اما آن کسانی که در راه انقلاب، خانواده آنها یک هدیه ارزشمندی داده است، یعنی خانواده شهدا، اینها نسبت به انقلاب، ارتباط و علاقه‌شان از همه بیشتر است. شما بچه‌های این خانواده‌ها هستید، انقلاب مال شماست. مقام معظم رهبرى٠
      «کتاب عطر شهادت/ ص۶۳» میثم عزیز جنابعالى و أمثال شما ولى نعمت ما و چشم و چراغ این ملت بزرگ و خدایى هستید ، تو خود فرزند سردار بزرگى هستى که در محضر خداى سبحان حاضر و از روزى خواران خوان تنعم الهى است ، امیدوارم خداوند متعال به ما این توفیق بزرگ را عنایت فرماید که از رهروان و ادامه دهنده راه شهداى عزیزمان باشیم٠

  51. سلام بر انان که رفتند تا بمانندونماندندتا بمیرند وتا ابد برانانکه پلاکشان را دراوردند تا مانند مادرشان گمنام وبی مزار بمانند…مدیونیم….

  52. جناب اقا ی طرهانی لطفا خاطره ای از رشادت های شهید گمنام حمید رضا محمدی گراوند که در جبهه با هم بودید مطرح کنید تابرای ما دو ستداران ان شهید بزرگوار درس ازادگی وازاد مردی باشد

  53. با سپاس از شما جناب اقای طرهانی بخاطر زنده نگهداشتن یاد و خاطرات شهدا ی عزیز مان از شما خواهشمندیم که با مطرح کردن یاد و خاطرات شهدا ادامه بدهید

  54. آقای طرهانی واقعا ممنونم که خاطرات جبهه رو دوباره تداعی کردین واقعا مطالبتون خیلی قشنگه

  55. من افتخار این را دارم که فصلی از زندگی ام را درخدمت محمدحسین بوده ام . شاهد راز و نیاز و گریه های شبانه ایشان در فراق هم رزمان شهید ش بوده ام محمد حسین شهید زنده ایست که مانده تا راز مهاجرت پرندگان عاشق را روایت کند.اگر این اشک ها بگذارند می گویم محمدحسین سردار گمنام وبی نشان عملیات برون مرزی است , گریه امانم نمی دهد تا شرح دل سوخته ی سردار طرهانی را در فراق همرزمان شهید ش بگویم …
    سردارطرهان ها از خیل شهدا جاماندند تا بسوزند ونور افشانی کنند تا ما راهمان را در این وا نفسانی ظلمانی گم نکنیم
    در صفین می گفتند عمارکجاست…حق آناجاست
    اینک درتهاجم فرهنگی ونبرد دردنیای مجازی
    هرکجا سردار محمدحسین طرهانی هاست…حق آن جاست (نعمت شیرنسب )

  56. دوردبر شما دایی عزیزم سردار بزرگ درود بر غیرتتان که دست خالی در مقابل همه دنیا ایستادید افتخار میکنیم ب شما و همرزمانتان من عاشق خاطرات دفاع مقدسم منتظر ادامه داستانم مشتاقانه…

    • پسر عمه عزیزم ممنونم یادى از این پسر دایى تقریبا پیر شده و دور افتاده نموده أید ممنونم من باید بگم و افتخار کنم که مادر بزرگوار شما عمه عزیزم. همه کسم. بوده و هست. مادرم بودم چون به تربیت و درس و مشق م توجه مى کرد. خواهرم بود که شریک درد ها و رنج ها و سختى هایمان بود و همیشه مواظب م بود خود تربیت بشم و سخت مواظب م بود اتفاقى برام نیوفته مادرم بود چون تا من سیر نمى شدم غذا نمى خورد این عمه همه دنیاى برادر زاده ضعیف و لاغرش بود این عمه همه دنیاى من عشق من امید من پشتیبان من و همه کس م بود این عمه تمام دنیاى من بود همیشه برا سلامتیش دعا مى کنم بخدا بعضى مواقع از ندیدنش نا خودإگاهً اشگانم جارى مى شود همیشه براش دعا مى کنم امیدوارم این انسان محترم با شخصیت مهربان و دلسوز این همه کس م ( مادر، عمه ، خواهر و ،،،،،،،،،) همیشه خدا سالم باشند و از این طریق و از این راه دور دستان مهربان و زحمت کشش را مى بوسم خدا حفظت کنه عزیزترین عضو خانواده بابت تمام زحمت ها و مرحمت هایى که در حقم روا داشتى ممنون و سپاسگذارتم

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.