تاریخ : جمعه, ۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳
9

شجاعت بی نظیر بسیجیان کوهدشت در عملیات رمضان / حاج مرتضی دیناری

  • کد خبر : 54015
  • 10 مرداد 1393 - 9:38

اولین پیام امام خمینی (ره) درباره جنگ در دوم مهر ۱۳۵۹ شما می‌دانید که این جنگ بین ایران و بعثیان عراق جنگ بین اسلام و کفر و قرآن کریم و الحاد است از این جهت بر همه شما و ما مسلمانان جهان لازم است که از اسلام عزیز و قرآن کریم دفاع کنیم و این […]

اولین پیام امام خمینی (ره) درباره جنگ در دوم مهر ۱۳۵۹

شما می‌دانید که این جنگ بین ایران و بعثیان عراق جنگ بین اسلام و کفر و قرآن کریم و الحاد است از این جهت بر همه شما و ما مسلمانان جهان لازم است که از اسلام عزیز و قرآن کریم دفاع کنیم و این خیانتکاران را به جهنم بفرستیم. شما برادران ارتشی و غیرارتشی و همه قوای مسلح… از شیطان‌های بزرگ و کوچک نهراسید و برای دفاع از اسلام  و کشورهای اسلامی بپا خیزید. خداوند با شماست.

 

Untitled-1

 

شجاعت بی نظیر بسیجیان کوهدشت در عملیات رمضان / حاج مرتضی دیناری

دوم مرداد ماه سالجاری آقای باقری گزارشی از عملیات رمضان را در آن سایت وزین و پر بیننده میرملاس ارائه کرده بود حیفم آمد شمه ای از دلاوری بسیجیان کوهدشت که در این عملیات شرکت داشتند را بیان نکنم عملیاتی که اگر بزرگترین عملیات خاکی علیه دشمن بعثی نباشد یکی از پیچیده ترین و مهمترین آنهاست .

تیرماه ۱۳۶۱ اینجانب مرتضی دیناری همراه  آقایان جمال الدین دلوچی، الماس الماسیان ، احمد صحرائی ، کریم نورائی و دیگر عزیزان که حدود بیست و چند نفر  بودیم جمعی گردانی از تیپ ۷ ولی عصر( عج ) شدیم . آن زمان کوهدشت دارای گردان عملیاتی مستقل نبود . مراحل آمادگی را در پادگانی تیپ طی رهسپار منطقه و در خطوط دفاعی مستقر شدیم . ظواهر نشان میداد که همه عوامل برای انجام یک حمله بزرگ مهیاست ، عراقی ها نیز مطلع شده و آمادگی کامل دفاعی دارند . آنها انواع و اقسام موانع را ایجاد کرده و در بخشی از خاک هم آب را در دشت رها نموده تا از هر گونه تردد نیروهای زرهی و پیاده ممانعت بعمل آورند . همه نیروهای گردان  که ترکیبی از سپاه  ( بسیج ) و ارتش بودند  بعد از توجیه عملیاتی و تحویل گرفتن مهمات  ، نماز را اقامه و شام مختصری را صرف و با مخابره رمز یا صاحب الزمان ادرکنی از زیر قرآن رد شده و با شروع تاریکی آرام آرام  از خاکریز دفاعی عبور و کمان وار به سمت دشمن حرکت کردیم .

در برخورد با اولین نیروهای عراقی مدتی زمین گیر شدیم اما مقاومت آنها طولی نکشید با عبور از آنها درگیری اصلی آغاز شد دشمن از راست و چپ ما را گلوله باران می کرد. وجب به وجب محور دود بود و آتش ، شلیک مداوم ضد هوائی ها  که در ارتفاع نیم متری زمین قفل شده بودند و دیوانه وار قطاری از گلوله ها را روانه مسیر حرکت می کردند . تانک های تی ۷۲  جولان می دادند  ، منطقه با منورهای زیادی مثل روز روشن شده بود . انفجار مداوم توپ و خمپاره امان را می برید .

گرچه زیر پایمان از شدت و کثرت موج انفجار هر لحظه به لرزه در می آمد و انتظار می رفت یگان متوقف گردد ولی چنین نشد در میان خون و آتش بسیجیانی را می دیدیم که به سوی تانک های تی ۷۲ حمله برده و آنها را منهدم می کردند و سنگرهای تیر بارچی دشمن بود که توسط آنها منفجر می شد . بعد از حدود سی و دو سال هنوز فریاد یا حسین نیروها هنگام یورش بسوی دشمن در گوشم طنین انداز است .

با پشت سر گذاشتن موانع  که یکی از آنها خاکریزهای مثلثی بود ( این استحکامات طوری طراحی شده بودند که اضلاع دیگر آنها نامعلوم بود هنگام رسیدن به این مانع بعلت سردرگمی تعدادی شهید و اسیر دادیم )  نیروهای عراقی در آن عمق از خاک غافلگیر شده بودند آنها تصور نمی کردند نیروهای ایرانی به آنجا برسند تعدادی از عراقیها در محل استقرار توپخانه دشمن را در حالیکه در بیرون سنگرها روی تشک ابری استراحت می کردند اسیر گرفتیم .

  حدود دو ساعت مانده به طلوع فجر متوجه شدیم سایر یگانها موفق به عبور از خط نشده اند و این وضع موقعیت عراقیها را برای قیچی کردن و قطع ارتباط ما با پشتیبانی را آسان می کرد . با وصف عدم تامین متناسب ، منطقه تصرف شده نیز کشش ماندن نداشت با گذشت زمان  ، جر و بحث زیادی بین نیروها شد معاون گردان در این ارتباط با فرماندهی تماس گرفته و کسب تکلیف نمودند و در نهایت مقرر شد عقب نشینی کنیم . در این گیر و دار بعلت فاصله زیاد ارتباط بی سیمی قطع شد و نگرانی را بیشتر نمود بازگشت به خط خودی بدون راهنمایی دقیق ممکن نبود احتمال برخورد با عقبه دشمن و یا میدان مین نیز زیاد بود ،  نیروهای عمل کننده نیز با وجود کیلومترها حرکت و شب نخوابی ، گرمای طاقت فرسای خوزستان  ،  تشنگی زیاد  ، خسته شده بودند .

در چنین محیط پر استرسی ، بی سیم چی آرام و متین ضمن کوشش به برقراری ارتباط با صدای بلند از خداوند نیز کمک می خواست و تلاش وی نتیجه داد . ارتباط مجدد برقرار شده و نیروهای پشتیبانی با شلیک تیرهای هوائی موقعیت خود و مسیر حرکت ما را با راهنمائی دقیق مشخص کردند .

آفتاب گرم خوزستان بالا آمده بود که از شیار خاکریز خط دفاعی میهن گذشتیم در حالی که تعدادی از دوستانمان حضور نداشتند آنها شهید شده و یا به اسارت درآمده بودند .

آنچه بیان شد مختصری بود از آنچه در آن شب دیده شد . چرا که شرح و بسط کامل همه رشادت ها و شجاعت های این عملیات قلمی توانا و فرصتی مناسب می طلبد و امیدوارم یکی از قبیله اهل قلم همه آنچه را که شرکت کنندگان به چشمان خود دیده و یا به گوش خود شنیده اند را به رشته تحریر در آورد و این قصه واقعی چراغی فراسوی آیندگان باشد تا بدانند فرزندان غالبا نوجوان این ملت برای دفاع در برابر متجاوزین چه ها که نکرده اند .

در خاتمه با سلام به روح همه شهدا به روان مطهر دو شهید شرکت کننده در این عملیات ، شهید حسن رضا یوسف زاده و شهید حجت اله سرتیپ نیا درود می فرستم و یاد و خاطره همه جانبازیهای جانبازان ، آزادگان و رزمندگان عزیز شرکت کننده در این عملیات را گرامی میدارم.

 

حجت سرتیب نیا

سرداران شهید حسن رضا یوسف زاده و حجت اله سرتیپ نیا

 

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=54015

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 25در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۲۵
  1. سلام خسته نباشید .خاطره بسیار جالبی بود دست مریزاد امیدوارم جناب آقای دیناری هرکجا هستند در صحت وسلامت باشند .
    قطعاً ایشان وخانواده متدین و خدمتگزارشان همواره مشغول خدمت به انقلاب واهداف متعالی آن هستند.
    منتظر ادامه خاطرات شیرین دوره حماسه وخون از ایشان هستیم.

  2. با سلام خدمت برادر عزیزم جناب حاج آقا دیناری
    قلم زیبایتان ما را برد به دهه شصت. دهه ای که خبری از نام برای نان نبود. هر آنچه بود زیبایی و شور و شعور بود وبس
    ان شا الله مخاطبین و ما را با این شیوایی بیان. سیر آب و سرمست نمایید. و ما بی صبرانه منتظر دلنوشته های بعد می مانیم

  3. باسلام وخسته نباشید خدمت حاج آقادیناری عزیز همیشه پیروز وسربلند باشید

  4. سلام بر دوست فرزانه ام حاج مرتضی دیناری
    ما آدم های پر توقعی هستیم برادر !
    این که نمی شود ما را تا لب چشمه ببری و عطشان برگردانی ؟!
    بیش از این قلم را به حرکت وادار عزیز برادر !
    منتظریم

  5. سلام وعرض ادب واحترام دارم خدمت جناب آقای حاج مرتضی دیناری .
    از بیان این خاطره ی زیبا وقشنگ حاج آقا دیناری تقدیرو تشکر می نمایم وبقول حاج آقا قبادی ، جناب دیناری ما را بردی تا کنار چشمه وعطشان بر گرداندی . امیداست با بیان خاطرات زیبا وقشنگتان ، که مطمئنم سینه ی شما گنجینه ای است از خاطرات ناب دوران دفاع مقدس ، ما را مسرور وسرفراز نمایی..
    از آقای مهندس بالنگ که در تهیه این خاطره زحمت کشیده اند نیز تقدیر وتشکر می شود.

  6. حاج آقا دیناری با سلام مجدد. لطفا دست بقلم شو و از خاطرات منطقه عملیاتی دربندی خان ومنطقه بوالحسن بانه که ماهم سعادت باشما بودن نصیبمان شده بود ، خاطرات قشنگتان را بیان بفرمائید . منتظر خاطرات ناب شما بزرگوار هستیم.
    یا علی

  7. باسلام خدمت جناب آقای دیناری مردان هم رزم شما درآن روزگار نه حرص بدست آوردن داشتن ونه هراس از دست دادن وشما نیز از آن طایفه بودید . منتظر ادامه خاطرات شما هستیم .ضمنا در بوکان هم خدمت آقای دیناری بودیم واز آن پس توفیق زیارتشان را نداشتیم.به امید دیدار شما .باقری

  8. باسلام و عرض ادب خدمت جناب آقای دیناری عزیز ان شاالله موفق باشید.

  9. با عرض سلام و ادب ،یاد و خاطر عزیزانی که در این عملیات حضور داشتند بخیر با تشکر از برادر دیناری که مرا به یاد این عملیات سخت انداخت،در این گردان (گردان شهدا از تیپ ۷ ولی عصر عج در پاسگاه زیدعراق)من تنها الشتری بودم که در این گردان با برادران کوهدشتی (کریم نورایی ،جمال دلوچی و….)وبرادران ازنایی(حمید مرزبان ،لک،رضا خلیلی و….) بودم و در این عملیات اولین مجروحیت من بود که ماجرا ها دارد ،از این فرصت استفاده کرده و به همه ی این برادران عزیزتر از جان درود و سلام می فرستم

    ۰

  10. با سلام و عرض ارادت خدمت برادر عزیز حاج دیناری بزرگوار امیدوارم که همیشه موفق وسربلند باشید /یاد روزهای صفا واخلاص بخیر . یادم هست که در خدمت برادر جانباز ودلاور مصطفی محمدی و برادر مخلص علی شهبازی وبرادر محبوبم کورش هادیان و حاج مرتضی دیناری در واحد ادوات در عملیات کربلای ۱۰ منطقه ماووت بودیم .صبح یکی از روزها حاج دیناری حال وهوای همیشه را نداشت وگویا خود را آماده سفر به دیار شهدا میکرد .آن روز همه ما نگران حالش بودیم ظاهرا صبح روز بعد دیدیم از حال وهوای شهادت بیرون آمده موقعی که این تاخیر احوالات را جویا شدیم گفتند چند شب پیش خواب دیدم دوستان شهیدم آمدند و مرا دعوت به سفر آخرت نمودند وبا خود بردند به خاطر این موضوع داشتم خود را آماده میکردم ولی شب گذشته دوبار خواب دیدم که (مرحوم) آیت الله مروجی رضوان الله تعالی علیه آمدند و مرا بر گرداندند و حاج دیناری معتقد بودند که پدرشان پیش آن عارف بزرگ رفته اند و درخواست دعا برای من کرده اند و معلوم بود که دعای آن مردم خدا مستجاب بود.

  11. سلام بر امیر حمزه عزیز من هرگز شهدا وایثارگران وشما برادرعزیز وهمه رزمندگان دلاور الشتر را نمتوانم فراموش کنم .خوبه شما هم مثل آقای قاسمی خاطرات خوبت را برایمان مکتوب کنی که انشاالله موثر خواهد بود برای نسل امروز آقا سعید وبهزاد هم مشتاق چاپ آن در میرملاس خواهند بود

  12. مامدیون سرداران شجاع وسرافرازاین شهرهاستان هستیم روحشان شادویادشان گرامی بادشمارابه خدا هیچ وقت اونا رافرآموش نکنیم خدایا قسمت میدهم در
    اون دنیادست مارابگیرند

  13. سلام،یاد این اسوه های عشق وایثار گرامی باد ، ارادت نسبت به برادر گرامی جناب آقای دیناری وتشکر از آقا سعید عزیز

  14. هر بار که تکرار میشوند ؛نگاهشان به همان زیبایی دور دستهایمان را می کاود؛و شاید هم ابتدا و انحنا و انتهای دلمان را… و ما مظطرب از تردیدی که خیالمان را فرو میریزد
    آنان مردان یقین و مکاشفه اند و ما سرشار از وهم و پندار…
    خدایا!ما از درک معانی و رمزهای دنیایت عاجزیم
    پاهایمان را در مقابل نگاهشان نلرزان.
    “روح آسمانیش پر فروغ”

  15. سلام برادر عزیز
    بسیار زیبا و خاطره برانگیز بود دست مریزاد. قلمتان مستدام و پرکارتر انشاالله

  16. ضمن تشکر از مدیر محترم سایت میر ملاس گه در این وانفسای روزگار به یاد شهدا و چانبازان جنگ می باشد جناب حاج حمزه عزیزی یاد ان دوران بخیر باد که جنبعالی فرمانده گذوهان علی اصغر گردان حندالله در سال ۶۵ بودید و من با چند نفر از دوستان خرم ابادی به گردان امده بودیم ودر عصر یک روز برفی خبر دادند کومله به جندین ماشین جهاد کمین زده اند و من هم از فرمانده گردان حاج ذهابی درخواست کردم همراه شمابیایم تا با منطقه اشنا و وقتی حرکت کردیم و به محل دریگری رسیدیم دیدیم ضد انقلاب چند دستگاه لنکروز و ماشینهای جهاد را با ارپی جی زده اند و چند نفر شهید و زخمی که بابیسیم از فرماندهی گردان وسپاه بوکان که احتمالا حاج باقری بود سول کردیم وضعیت را و گفتید دشمن به روستای بعدی رفته که گفتن تا روستای سرد کوهستان تعقیبشان کنید و ما به روستا رفتیم و قتی به روستا رسیدیم هوا داشت تاریک میشد و ضدانقلابها گویا با دیدن ستون ما به ارتفاعات رفته بودند و ما که دیگر به علت بارش شدید برف و از طرفیراهی برای برگشت نداشتیم نزذ ماموستا رفته تا جایی برای اسکان بجه های گروهان بدهد ولی ایشان یا از کومله ودمکرات می ترسیدویا همکتری با انان که گفت ما حایی نداریم و در این اثنا باهم مشورت وگفتیم جرخی در روستا بزنیم تا شاید مکانی که بتوان ان شب را بجه ها دران بمانند پیدا کنیم که از دست بر قضا دیدیم مسجدی ذر بالای بلنذی روستاست که در ان قفل و هیزم زیادی ددر ایوان ان است دوباره پیش ماموستا امدیم که یه همین امشب در انجا بمانیم باز قبول نکرد که در این اثنا بیسیم هم قطع ودیگر ارتباطبامان با گردان به کلی قطع وپس از مشورت در نمازخانه را باز کردیم و بچه ها که از سر ما یخ زده بودندانگار به یک هتل پنچ ستاره امدهاند چون سریع هیزم شکستند و بخاری هیزمی انجا را عین خمام سو نا گرم کرده بود و سپس نیروها را پست بندی کرده سه نفر را با تیربار گرینوف در پشت بام مسجد و چهار گروه سه نفره را در شیارهای ورودی و خروچی روستا به کمین گذاشتیم و شب ساعت یازده که دومین گروه را برای پست بهذی فرستاذیم یک ساغت بعد به من و یکی دیگر از بجه ها گفتید بیاید بریم سری به پستها بزنیم در دومین پست که رفتیم ملاحضه کردیم که یکی از نیروها که از بچه های نوراباد بود و کم سن وسال تعقریبا در حال یخ زدن بود که به ان دو نفر دوستان هم پستش عصبانی که چرا این بنده خدارا زودتر به مسجد نفرستادید گفتند خودش قبول نکرده گفته نمی حوام پستم را ترک کنم و ان بسیجی شجاع و مخلص را بر برکول گرفتیم و به داخل مسجد جنب بخاری گذاشتیم که بعد از ده دفیفه عین گسی که یخش اب بشه بهوش امد و شروع به سرفه کرد و ما که درمانگاهی نداشتیم بجز یک کوله امدادی که از داخل ان یک شیشه شربت اکسپکودراند در اوردیم نصفه شیشه ای بهش خوراندیم که نشان به نشانی که پس از ده دوازده ساعت خواب خوش کنار بخاری فرداظهر سالم اتز خواب بیدار ویاذدش بخیر که ماندن یک شبه در ان روستا بع علت بارش شدید برف که برگشتن به بو کانم را غیر ممکن می کرد و همچنین بستن راه ضدانقلاب به چندین روز طول کشید و چه خاطرات دیگری ککه در ان چند روز در ان روستا رخ نداد از کلیه درد شدید جنبعالی تا دندان پر کردن و کشیدن دندان بچه ها تو سط دندانپزشک سنتی روستا که کاک رسول بهمان معرفی و دستگاهی عین چاقو تیز کن برای دستگاه یونولیت که مانند مته ریز دندان را خالی با مواذ پر می کرد از پیدا کردن دو قاطر و اسب گومله ای ها در طویله یکی از اهالی ابادی و باروزها مخفیانه با کاک رسول که ما را به از راها های مخفیانه برای شناسایی در کوههای اطراف اباذی میبرد واز کمین زدنهای شبانه دشمن و رد گیری جای پای انا ن و ………. مخلص کلام یاد باد ان روزگار که خرم ابادی و الشتری و نورابادی و ازنایی / الیگودرزی / بروجردی و خلاصه همه در یک صف با هم بودیم و قطا اگر باز خدایی نکرده اتفاقی بیافتد به فرمان رهبری باز نیز باهمیم تا جان در نفس داریم.ضمنا خاطراتی با رزمندگان کوهدشت شهید ازادبخت فرمانده وقت اطلاعات و عملیات تیپ ۵۷ و برادران رزمنده عینعلی رضایی در جفیر و محمد رضا ازاذبخت که نوجوان چهارده ساله ای بود ولی شجاع در سال ۶۱ در گمرک خرمشهر دارم که انشالله در اینده می ویسم این افای ازادبخت می گفت در خیابان ۱۷ شهریور کوهدشت به گمانم عکاسی دارند در ان زمان .و پاسدار شهید حجت اله بازوند که در زبیداد عراق شهید شد اگر اسم کوچکش را فراموش نکرده باشم عکسهایشان را دارم.اگر سایت انها را بگذارد می فرستم.

  17. رشنوعزیز یادش بخیر دوران صداقت ساده گی چه زود گذشت داغ دوستان برتنمان چه سنگینی می کند چه شیرمردانی امروزبیچ خم دنیا گمنام زندگی میکنند حرفها زیاد است دردها فراوان ضمنا حجت شهید نشده او هم مظلوم است

  18. ما منتظره خاطرات مرد روزهای سخت دوران دفاع مقدس دکتر حاج امیر حمزه عزیزی هستیم ،ایشان از کسانی بود که بیشترین حضور را در جنگ داشت ،امیدوارم ما را از خاطرات ماندگارش محروم نکند.

  19. با سلام خیلی ممنون از خاطرات بسیارجناب اقای دیناری وممنون از برادر عزیزم جناب اقای سعید بالنگ که این دلنوشته ها رادر وبلاگ خود قرار داده اید

  20. با سلام و درود فراوان خدمتت مجاهدان راه حق
    و با تشکر از حاج اقای دیناری به پاس مجاهدت های بی نظیرشان
    چه لطفی بالاتر از اینکه ما نسل های دور از جنگ نیزبا این عزیزان اشنا شویم و درک درستی از رشادت های
    کم نظیرشان داشته باشیم و امیدوارم که بزرگانی از این سرزمین دلاور پرور کوهدشت
    به ما نسل های بعد معرفی شود
    عزیزانی همچون سردار اسلام امیر گراوند
    شهید محمد مراد گراوند
    دکترشهیدشهرام عباسی گراوند
    و عزیزانی از این دست
    و با تشکر مجدد از حاج اقای دیناری

  21. سلام عرض میکنم خدمت دلیر مردان این خاک عزیز.دورود میفرستم ب پیکرمطهر پاک شهدا و همچنین جانبازان و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس .تشکر میکنم از رزمندگان ماسیان،کوهدشتبخوص. رزمندگان عملیا. رمضان جناب آقای دیناری ،ا صحرایی. نورایی ودلوچی.خدا قوت عزیزان شیر دل.

  22. سلام بر صاحب قلم …… استاد بزرگوار جناب آقای دیناری
    از خواندن خاطره تان بسیار لذت بردم .

    هرگز ننوشت آنچه برازنده ی توست
    تاریخ که تا همیشه شرمنده ی توست
    ایثار، وفا، عشق، عمل، آینه، صبر
    اینها همه محتوای پرونده ی توست

    منتظر خاطره های زیبای شما هستم …..سپاس

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.