قطار که در کمر کش کوه
ناله می کند
بیابان پر از دل تنگی های کهنه میشود
قدم به قدم
خستگی و غریبی را
پدران ما
میان خط های آهن جا گذاشته اند
آن سال ها
که کارگران ساده ی اداره ی طرق بودند
هوشنگ رئوف
قطار که در کمر کش کوه ناله می کند بیابان پر از دل تنگی های کهنه میشود قدم به قدم خستگی و غریبی را پدران ما میان خط های آهن جا گذاشته اند آن سال ها که کارگران ساده ی اداره ی طرق بودند هوشنگ رئوف
قطار که در کمر کش کوه
ناله می کند
بیابان پر از دل تنگی های کهنه میشود
قدم به قدم
خستگی و غریبی را
پدران ما
میان خط های آهن جا گذاشته اند
آن سال ها
که کارگران ساده ی اداره ی طرق بودند
هوشنگ رئوف
این مطلب بدون برچسب می باشد.
سلاخی میگریست
به قناری کوچکی
دل باخته بود!
بسیار زیبا…
درود بر استاد بی ادعا.
زیبا بود……