تاریخ : سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳
4

من و تلگرام و گروه های کلاه سفید

  • کد خبر : 96792
  • 03 اردیبهشت 1396 - 21:06

  حشمت اله آزادبخت/میرملاس پیامک می فرستد: لطفن تلگرامت رو چک کن خبری برای درج فرستاده ام. تلگرام را هنوز روشن نکرده ام که صدای پیام ها در هم می ریزد. نگاهم در این همه گروه، گره می خورد.دیشب که من خواب های ناجورواجورمی دیدم، آن قدردر گروه های جدید به قول تلگرامی ها « […]

 

حشمت اله آزادبخت/میرملاس

پیامک می فرستد: لطفن تلگرامت رو چک کن خبری برای درج فرستاده ام.

تلگرام را هنوز روشن نکرده ام که صدای پیام ها در هم می ریزد. نگاهم در این همه گروه، گره می خورد.دیشب که من خواب های ناجورواجورمی دیدم، آن قدردر گروه های جدید به قول تلگرامی ها « اد » شده ام که نمی توانم آن ها را باز کنم و بشمارم. گروه هایی که تعدادشان بیشتر از صفر حساب های بانکی آقای ش ج است و هرچه پله هایشان را به پایین کلیک می زنم به زمین پایان نمی رسم. پیداکردن خبر ارسالی هم میان این همه گروه کلاه سفید، گاو ماده می خواهد و مرد سوسول امروزی. جالب این جاست که در بالای هرکدام از این گروه ها یک مهندس حاجی ژست گرفته که من بی خبرِ در خواب بوده هم به عنوان یکی از حامیان پروپاقرص ایشان، شبانه به لشکر سلم و تورش پیوسته ام و فردا پس فردا باید پشت سر حاجی آقای ندیده و نشناخته شمشیر هواداری بزنم .

خلاصه خورشید تازه طلوع کرده و من برای پیداکردن خبرارسالی دوست عزیزم یکی یکی تمام گروه ها را حذف می کنم.حالا خورشید از کوه روبه رو سرازیر شده و تاریکی از دیوار خانه ی ما سردرآورده و آخرین گروه را هم با موفقیت تمام کلیکِ حذف می زنم و نفس بلندی می کشم.حالا دیگر پیام ارسالی را که چون سربازی بازمانده از جنگ در دشت تنگ تلگرام تنها مانده را به راحتی پیدا می کنم اما چشمتان که حتمن این روزها از این روز بدها بسیار دیده است، انگشت شستم را بر صفحه ی گوشی می سایم و بالا می روم که متوجه می شوم دوهزارو چندصد گروه دیگر روی سرم باریده است و باید دوباره شب را تا طلوع خورشید خانم پله های دیگری را بشکنم و بالابروم. اما این کار حوصله ای ایوب می خواهد و تیشه ی فرهاد که من هیچ کدامشان را درخواب هم ندیده ام.

صفحه را می بندم و بربالش خستگی سرمی گذارم که تلفن همراهم چون بمب اتم هیروشیما به صدادرمی آید و پلک های خواب برده ام برمی گردند. به به سلااااااااااام پسرعموی نازنینم. آقا پیدات نیست؟ سری نمی زنی؟ …..هرچه بایگانی مغزم را به هم می ریزم صدایش را نمی شناسم. آقا امسال هم می خوایم زحمتت بدیم . به گروه حامیان مهندس حاج ….دعوتت کردیم سهمیه تو هم صدنفره که به گروه اضافه کنی.

صبح اینبار پیش دستی کرده و پیش از خورشید طلوع می کنم و تا هوا روشن نشده گوشی همراه را روشن می کنم تا بتوانم خبرارسالی را پیداکنم اما گویا کمباین حاجی های عزیز و هوادارانشان تمام شب بیدار بوده و تمام مخاطبان و نامخاطبان خود را درو کرده اند. تقریبن دوهزار و چندصد گروه تازه ی دیگر به صفحه ی کوچک گوشی همراه من حمله کرده اند و من حامی و هوادار مهندسان حج نرفته ای شده ام که باید عمرنوح را از حضرتش قرض بگیرم شاید نصف کمترشان را حذف کنم. منظورم مهندسان عزیزی است که هنوز عضو شورای شهر نشده، حاجی شده اند.

با خودم کلنجار می روم یک دل می گوید برو و یک دل دیگر بمان که من میان این هروله گیر کرده و نمی دانم کنار کدامشان بنشینم. نه از تلگرام و گروه های ادبی و خبری اش دل می کنم و نه دل شیر دارم به لشکر این همه نامزد شورای شهر نزدیک شوم که تعدادشان درست با خانه های این شهر برابر است….

 

 

این مطلب در ماهنامه ی میرملاس منتشر شده است.

 

 

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=96792

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.