آن هنگام که میخندی، دنیا با تو میخندد؛
آن هنگام که اشک میریزی امّا، تنها هستی؛
شادی را باید در دنیای پیرِ غمگین جستجو کنی،
غمها امّا، تو را خواهند یافت.
آواز که میخوانی، کوهها همراهیات میکنند؛
آه که میکشی امّا، در فضا گم میشود؛
پژواکِ آوای شاد فراگیر میشود،
غمناک که شد امّا، دیگر به گوش نخواهد رسید.
شاد که هستی، همه در جستجوی تواَند؛
به هنگامِ غم امّا، روی میگردانند و میروند؛
آنها شادی تمام و کمالِ تو را میخواهند،
به غمت امّا، نیازی ندارند.
شاد که هستی، دوستاناَت بسیارند؛
به هنگامِ غم امّا، همه را از دست میدهی،
کسی نیست که شرابِ نابِ تو را نپذیرد،
زهرِ تلخِ زندگی را امّا، باید به تنهایی بنوشی.
ضیافت که بر پا کنی، عمارت از جمعیت لبریز میشود؛
به هنگامِ تنگدستی امّا، همه از کنارت میگذرند.
سخاوت و بخشش کمکی است برای ادامه زندگی،
مرگ را امّا ، هیچ یار و همراهی نیست.
برای کاروانِ شاهانه در عمارتِ شادی همیشه جا هست،
از راهروهای باریکِ درد امّا،
به نوبت و تکتک گذر باید کرد.
الا ویلر ویلکاکس- برگردان : احسان قصری
من مانده ام با این همه مترجم!!!!!!!!!!!!!
چرا اینقدر ترجمه شعر در این دیار ساده گرفته می شود؟
چرا این نوشته ها هیچ حسی را در من بر نمی انگیزند؟
بعید است از ضعف شعرهای ویلکاکس باشد…
شاد که هستم غمگینم
غمگین که هستم شادم
دست خودم نیست
با خسته نباشید به این مترجم عزیز . یک نکته ای را خطاب به (من) عزیزی که نامش بر ما هویدا نیست تا او را به نام بخوانم: دوست عزیز این شعر قبلا در سایت شاعران جهان که توسط مترجمان شاخصی اداره می شود به چاپ رسیده و شانزدهیم شعر از پانصد شعری است که باید پیش از مرگ بخوانیم..این به سلیقه یمترجم بر می گردد که کدام کلمه از زبان خودش را جای گزین زبان مبدا کند . با اینهمه خواهشمندم با گزاره ای شبیه( من مانده ام با این همه مترجم!!!! سعی در نقدی چاله میدانی و دور از تخصص نفرمایید. از شما دعوت می شود در هیمن جا ترجمه خودتان را ارائه دهید با تشکر از ((شما)).
آری شاد که هستی همه در جستجوی تواند…
زیبا بود دوست داشتم ممنون…
“اول کبوتر اشتباه کرد”
من خودم را در آغوش گرفته ام نه چندان با لطافت اما وفادار
همین است همین است نیمه پر!
وقتی ترجمه یک شعر هیچ حسی در زبان تازه بر نمی انگیزد همان بهتر که ترجمه نشود
البته اگر قرار باشد تا قبل از مرگ خیلی فیلمها و کتابها را بخوانیم و خیلی جاها هم برویم
۵۰۰ شعر مهم جهان را هم با هزاران هزار ترجمه بخوانیم
ما مدتهاست که هزاران هزار بار نصف های عمرمان را بر باد داده ایم
من قصد توهین نداشتم
حالا که حقیقت اینقدر آدم را برانگیخته میکند
پس “به به” !
….”چه چه” !
.
.
.
من (به قولی :من عزیز!) قصد دخالت در ترجمه را نداشتم و مترجم هم نیستم
مترجمان شعر را برای ما که ترجمه بلد نیستیم ترجمه می کنند…
اما این همه “اما” چه می کنند در ترجمه این شعر؟
و “وقتی که” خیلی شاعرانه تر از “آن هنگام که” است
ترکیب های ” کاروان شاعرانه در عمارت شاد”-
” پژواک آوای شاد فراگیر”-
” شادی تمام و کمال تو”
و … خیلی صقیلند.
در این شعر زیبایی صدای یک بلبل به صورت گوشت سفت یک کبک به خورد من داده شده
و من مجبورم ناراحت باشم.
اما اگر آن همه مترجم شاخص آن سایت این ترجمه را خوب می دانند
من شک دارم در شاخص بودنشان
حالا اگر از خط اول کامنت اولم ناراحتی ببخش
منظورم زبان فارسی بود نه همشهریان میرملاسی
با تمامی این حرفها این شعر به شدت بی روح ترجمه شده است.
THE END