گفتوگو با ابراهیم بهزاد نویسنده کتاب «نگاهی نو به داستان رستم و اسفندیار»
هیچکس نمیتواند حرف آخر را بزند
فاروق مقصودی
_____________________________________
سهم نویسندگان ایرانی در پژوهش شاهنامه شمارش منفی معکوسی است که هنوز هم به صفر نرسیده است و سایه محققان خارجی تا به امروز نیز بر قلم و زبان نویسندگان ایرانی سنگینی می کند و در آثار ایشان صحنه هایی گاه تراژیک و گاه کمیک به چشم می خورد که نتیجه تقلای ایشان برای گفتن حرف های جدید است.
ابراهیم بهزاد، از شاهنامهپژوهانی است که مدعی ارایه نگاه جدیدی بهشاهنامه است. به باور او آن چنان که شایسته شاهنامه و حماسه است این اثر بزرگ نقد و بررسی و تحلیل نشده است. آنچه که در نگاه او بیش از هر چیز دیگر به چشم میآید تاکید بر این مساله است که کار اصلی گردآوری و تصحیح شاهنامه توسط خاورشناسان صورت پذیرفته است که به نظر وی کار خاورشناسان با وجود دقت بسیار، نسبت به خوانش و تفسیر شاهنامه همچنان کاری مقدماتی است. بنا به نظر بهزاد زمان آن رسیده که شاهنامه از نو بازخوانده شود شاید که از درون این یادگار هزارههای پیشین سهم امروزین ادبیات و فرهنگ پدیدار شود. کتاب وی با عنوان «من گشتاسب را تبرئه میکنم» در انتظار چاپ است. وی در این کتاب برای ما از کاشفان واقعی شاهنامه که همان خاورشناسان باشند میگوید و مهمتر از آن، با مقابله بینامتنی شاهنامه با متون حماسی دیگر (از جمله یادگار زریران) و ردیابی گشتاسبستیزی در تاریخ طبری، غرر ثعالبی، اخبار الطوال دینوری، تاریخ بلعمی و برخی متون دیگر و سپس اولین ادعاهای برخی خاورشناسان بر فرزندکشی گشتاسب و تکرار بیچون و چرای این ادعاها در آثار معاصران، نتایج نو و درخور توجهی عرضه میکند. آنچه میخوانید حاصل گفتوگو با این شاهنامهپژوه است. لازم به ذکر است که بعد از انجام مصاحبه، ایشان بنا به حساسیت بسیار درخصوص موضوع، نقلقولها را دقیقا با منابع انطباق داده و بعد از مصاحبه به تطبیق ارجاعات موجود با اصل متون پرداخته و در اختیار روزنامه قرار داده است:۱
جناب بهزاد به نظر میرسد که ادعای شما مبنی بر اینکه خاورشناسان کاشفان اصلی شاهنامه هستند علاوه بر اغراقآمیز بودن به قصد چالش عنوان شده است. آیا واقعا خاورشناسان کاشفان اصلی شاهنامهاند؟
من سعی میکنم دقیق و مستند حرف بزنم و اگر چالشی ایجاد شود – که نمیشود – بیانگر پویایی جریان شاهنامهپژوهی است. قریب به دو قرن پیش پژوهشگران خارجی شاهنامه را کشف کردند. نویسندگان داخلی با تاخیری طولانی از طریق خارجیها با شاهنامه آشنا شده و از ابتدا به ناچار قافیه را واگذار کردند، به این ترتیب شاهنامهپژوهان طراز اول ایرانی از همان آغاز کار، بیش از یک قرن و نیم نفس کم آوردند، تاوان این شرایط ناگزیر، نابسامانی و نازایی و از هم گسیختگی شدیدی است که به صورتهای مختلف در آثار نویسندگان داخلی دیده میشود.
اولین تلاشهای مستشرقین برای شناخت و معرفی شاهنامه به اواخر قرن ۱۸ و سالهای آغازین قرن نوزدهم میلادی مربوط میشود. «ای.جی. هاگمن» آلمانی در سال ۱۸۰۱ میلادی یکی از اولینهایی است که به چاپ شاهنامه اقدام کرد. ۱۰ سال بعد از وی «ماتیو لومسدن» انگلیسی به چاپ شاهنامه میپردازد و در سال ۱۸۱۴ «جیمزآتکینون» انگلیسی داستان رستم و سهراب را با ترجمه انگلیسی به چاپ میرساند. «ترنر ماکان» انگلیسی در سال ۱۸۲۹ شاهنامه را به صورت علمی تصحیح و منتشر میسازد و در سال ۱۸۳۸ پژوهشگر و ادیب فرانسوی «ژول مول» شاهنامه را تصحیح و به فرانسه ترجمه میکند، این محقق خوش ذوق ۴۰ سال از عمر خود را صرف تصحیح، ترجمه و تحقیق در شاهنامه کرده است. «ژول مول» در مقدمه تصحیح خود درخصوص طریقه بهرهمندی فردوسی از روایات کهن شفاهی و کتبی و همچنین شرح حال شاعر، تحقیقات دقیق و جامعی انجام داده است.
فعالیتهای مستشرقین درخصوص شاهنامه و سپس تقلید ناقص نویسندگان هموطنمان از زبان خود ایرانیان شنیدنیتر است.
آقای منوچهر مرتضوی در کتاب خود (فردوسی و شاهنامه) چنین آورده است:
«پس از انتشار متن و ترجمه کامل شاهنامه فردوسی در هفت جلد بزرگ که تقریبا ۴۰ سال طول کشید و نام ژول مول (موهل) جاودانه و آوازه شاهنامه را در اروپا منتشر ساخت واقعهای استثنایی و حادثهای فوقالعاده در اروپا تلقی شد و ستایشها و تقریظهای فراوانی از شاهنامه به عمل آمد. «ولف» نیز با صرف ۳۰، ۴۰ سال از عمر خود برای تالیف و تنظیم واژهنامه شاهنامه تلاش کرده است».
همچنین مهدی قریب در «بازخوانی شاهنامه» مینویسد: «کمتر شاهنامهشناسی را در جهان میتوان سراغ کرد که با نام «فریتز ولف» و فرهنگ بزرگ و ارزشمند شاهنامه او آشنا نباشد. ولف مدت ۲۰ سال در تهیه و تدوین واژه نامه بسامدی شاهنامه رنج برد. حاصل کار او مجموعه عظیم و منحصربهفردی است از تمامی کاربردهای لغوی شاهنامه به شیوه آماری تا زمان جمعآوری و تدوین جامع مفردات و ترکیبات شاهنامه و در نهایت، تالیف فرهنگ بزرگ شاهنامه، فرهنگ ولف از نظر اشتمال بر آمار اجزای زبان فردوسی، میتواند هم مصحح متن را در روند تصحیح شاهنامه یاری دهد و هم به عنوان ماخذی معتبر در تالیف فرهنگهای دورهای زبان فارسی مورد استفاده قرار گیرد. در حدود سال ۱۹۵۲ میلادی گروهی از محققان و شاهنامهشناسان برجسته انستیتوی خاورشناسی فرهنگستان شوروی، کوشش برای تصحیح انتقادی و علمی متن شاهنامه فردوسی را آغاز کردند… کار آنان در مجموع نزدیک به ۲۸ سال به طول انجامید.» به این ترتیب مستشرقین شاهنامه را کشف کرده و به دنیا و ایرانیان معرفی کردند.
و این فقط مختص شاهنامه است؟
خیر، خاورشناسان علاوه بر تصحیح و ترجمه شاهنامه متون اوستایی و پهلوی را نیز به مطالعه در آورده و بنمایههای اساطیری شاهنامه را در این متون یافته و مورد مداقه قرار دادند. کتاب اوستا از جمله آثاری است که مورد توجه آنان قرار گرفته است.
متن کامل اوستا به همت کارل فرید ریش گلدنر در سده نوزدهم میلادی در تیراژی محدود انتشار یافت و اکنون پس از گذشت بیش از یکصد سال… به تعبیر زیبای علامه محمد قزوینی چنان کبریت احمر نایاب و دستنایافتنی است.
گلدنر برای تصحیح کتاب اوستا از ۱۲۰ نسخه خطی بهره برده است که از طریق وزارت خارجه آلمان از کتابخانههای بمبئی، کپنهاک، مونیخ، لندن، آکسفورد و… گرفته شده و در اختیار گلدنر قرار گرفته است، جالب اینکه در میان ۱۲۰ نسخه خطی که از کشورهای مختلف جهان آمده است نامی از ایران که خاستگاه اوستا است وجود ندارد و جالبتر اینکه هنوز هم تنها تحقیقات جدی درباره اوستا و متون پهلوی که خاستگاه شاهنامهاند توسط مستشرقین انجام میگیرد و نویسندگان داخلی در این خصوص نیز همچنان در سایه و حاشیه قرار دارند. دمدستترین شاهد، مقدمه نه چندان بلند خانم ژاله آموزگار بر اوستا است. از ۲۶ منبع ایشان به غیر از دو، سه مقاله و کتاب از خود و دوستانی که کم و بیش در کار ترجمه یا برخی تحقیقات حاشیهایاند مابقی نام و عنوان محققان توانایی است که با دقت و اقتدار عرصه را در دست گرفتهاند و نویسندگان ایرانی همچنان حاشیهپردازان ناگزیر این محققان سخت کوشند.
پژوهشهای خاورشناسان، ما را با آثار برخی شاعران، نویسندگان و اندیشمندان سدههای دور میهنمان، که خود از وجودشان بیخبر بودهایم، آشنا میکند. به این ترتیب به همت مستشرقین نام شاهنامه در گوش جهان میپیچد و پس از آن نویسندگان طراز اول ایرانی از طریق خارجیها وارد حوزه پهلوی و اوستا و شاهنامه میشوند. یکی از اولین کسانی که به آموزش اکابر ایرانی میپردازد هرتسفلد است.
ارنست هرتسفلد (هرتز فلد) (۱۹۴۷-۱۸۷۹) که در سال ۱۳۰۵ ه. ش (۱۹۲۶م) برای تحقیقات باستانشناسی در ایران به سر میبرد، نخستین دانشمندی است که به تاکید شاگردانش در آن زمان بیهیچگونه چشمداشتی خط پهلوی و میخی را به چند تن از محققان ایرانی در منزل شخصی خود تعلیم میداد. شاگردان هرتسفلد در این زمان عبارت بودند از: ملکالشعرا بهار، رشید یاسمی، نصرالله فلسفی، احمد تبریزی، رحیمزادهصفوی، علیاصغر حکمت، علیاکبر خدابنده و مجتبی مینوی.
به نظر شما در این بین سهم پژوهشگران ایرانی چیست؟ آنها در کجای شاهنامهپژوهی ایستادهاند؟
پس از چاپ و انتشار شاهنامه توسط خارجیها، عدهای از نویسندگان بیادعای ایرانی به ترجمه آثار خارجی پرداخته یا در مجلات و کتابهای خود صادقانه و متواضعانه قلم زده و به قدر توان، دین خود را به جامعه ادا کردهاند. اینان توان و امکان میدانداری نداشته و مدعی حرف و حدیث جدی و جدید و تازهای هم نبودهاند، برخی دیگر از نویسندگان ایرانی آدمهای جدید و جدیای هستند که حرف تازه خارجیها را به حساب خود گذاشته و میداندار اصلی معرکه میشوند و آثار بالغ خارجیها را نتیجه تلاش خود معرفی کرده و در نبود نقد و مخاطب جدی و با اطلاع، به نام خود به چاپ میرسانند.
این نویسندگان نابرده رنج به این راحتی محصول ۱۵۰ ساله خارجیها ر ا صاحب میشوند و گزیدههای ادبیات را به بازار فرستاده و با نازلترین برداشتها به جان زبان و ادبیات افتاده و بر «خانه هستی»مان چوب حراج میزنند. جریان آثار برخی معاصران شرح هجران و خون جگری است که ناگفته میماند، مگر حدیث شاهنامه که امروز در کار آنیم وگرنه این مقال هفتاد من کاغذ میشود.
برای سختی کار نویسندگان خارجی همین یک جمله از «تئودور نولدکه» کافی است که: «گاه در مقایسه چند نسخه یک بیت ۱۲ شکل مختلف پیدا میکند.» مقابله نسخههای خطی که تعداد ابیات ۴۰ مورد از این نسخهها بین ۶۰ هزار تا ۳۹ هزار بیت در نوسان است و هر یک از ابیات نیز گاه به ۱۰، ۱۲ صورت نوشته شده است، کار شاق و طاقتفرسایی است که در طول سالیان توسط مستشرقین انجام شده است.
نتیجه زحمات این مستشرقین، آماده و مجلد در اختیار برخی نویسندگان صنعتگر ایرانی قرار میگیرد و اینان با چسباندن نام خود روی عنوان مصححان خارجی، شاهنامه را به تصاحب خود در میآورند. به قول آقای مهدی قریب؛ «شاهنامههای چاپ ایران در چند دهه اخیر از روی یکی از چاپهای سه گانه «ماکان»، «موهل» و «فوللرس» گاه حتی بدون هیچ تغییری، رونویسی شده است.» و باز یادآور میشود که «کار تصحیح و چاپ شاهنامه در ایران از همان آغاز هیچگاه بر مبنای درستی استوار نبوده است… عمدهترین ویژگی این شاهنامههای چاپی (ایرانی) که برخی از آنها متاسفانه، با یدک کشیدن عنوان تصحیح علمی، هنوز هم بسیار متداولند، این است که کم و بیش از روی چاپهای ماکان، موهل و فوللرس رونویسی شده است… هیچ یک از این شاهنامههای چاپی، حتی به کمترین خواستهای اصولی و ضروری حوزه تصحیح متن پاسخ نگفتهاند. در نتیجه این لون تصحیحات، گاه کاملا به لحاظ دقت و صحت متن بیاعتبار هستند.» مشابه این حرف را نولدکه درخصوص نسخههای ایرانی چنین بیان میکند: «شاهنامه چاپ تهران تا این اندازه از ماکان که نمونه آن بوده است، تقلید کرده که حتی در یک پایتخت شیعه بیتهایی که در مدح عمر گفته شده و تازه جعلی هم هستند را نیز طبع کرده است. این عمل مثل این میماند که کتابی در سال ۱۸۷۰ در رم به چاپ رسیده باشد و یک فصل مهم آن حاوی اعتراف به لوتر باشد».
جالب است که هنوز هم نهضت تصحیح صرف ادامه دارد و در علت توقف در تصحیح و پرداختن به کارهای مکانیکی و غیرخلاقه با آقای جلال ستاری موافقم، ایشان که عمری را به پژوهش اسطوره پرداختهاند در آخرین مصاحبهشان میگویند: «در مواجهه با شاهنامه بیشتر از بررسی اسطورهها شاهد تصحیح این اثر سترگ هستیم. این از آن ایرادهایی است که به فضای فرهنگی ما وارد است. برای اینکه تصحیح آسانتر است و اندیشه کردن درباره چیزی کار دشواری است پس روایت و نقل روایت کردن و از طرفی مدام تصحیح کردن، آسانتر از آن است که پژوهش انتقادی شود.»
پس بنا به نظر شما کارهای داخلی در زمینه شاهنامهپژوهی کمکی به شناخت این اثر نکرده است؟ راهکار شما در این زمینه چیست؟
سهم نویسندگان ایرانی در پژوهش شاهنامه شمارش منفی معکوسی است که هنوز هم به صفر نرسیده است و سایه محققان خارجی تا به امروز نیز بر قلم و زبان نویسندگان ایرانی سنگینی میکند و در آثار ایشان صحنههایی گاه تراژیک و گاه کمیک به چشم میخورد که نتیجه تقلای ایشان برای گفتن حرفهای جدید است. یکی از همین دوستان نویسنده که میخواهد بیاعتنا به مستشرقین حرف تازهای بزند در معرفی خود هم میگوید: «بنده اصولا برای اثبات اهمیت و عظمت آثار ایرانی اعم از فردوسی و دیگران معتقد و علاقهمند به استشهاد از مستشرقین و استناد به نظر بیگانگان نیستم و این شیوه را، که تقریبا در محیط فرهنگی و علمی ایران از دیرباز تاکنون شایع بوده، نمیپسندم و ناشی از عقده حقارت و خودکمبینی میدانم.» ولی وی عاقبت مجبور به این اعتراف ناگزیر میشود که حتی نامگذاری شاهنامه نیز توسط مستشرقین انجام گرفته است و لذا با کمال احترام مینویسد: «تصور میکنم جامعترین عنوان برای شاهنامه همان «حماسه ملی ایران» باشد که نولدکه و هانری ماسه و برتلس و دیگران پذیرفتهاند.» تا اینجای کار مشکلی پیش نمیآید، دردسر وقتی آغاز میشود که نویسنده هم میخواهد از عنوان «حماسه ملی ایران» برای شاهنامه استفاده کند و از آنجا که انسان بیاعتنایی هم هست و نمیخواهد از مستشرقین هم تقلید کند بر سر دوراهی قرار گرفته و این توضیح نمکین را ایراد میکند: «لازم به توضیح است که بنده عنوان «حماسه ملی ایران» را به تقلید از نولدکه و ماسه و دیگران انتخاب نکردهام بلکه با امعان نظر در ماهیت و اهمیت شاهنامه و با توجه به واقعیت و حقیقت، این عنوان را به کار برده اما شکی ندارم که نولدکه و ماسه و دیگران نیز به همین علت این عنوان را برگزیدهاند.»
به این ترتیب شاهنامه پس از یک چرخش کامل به گرد سر مستشرقین لقمه آمادهای میشود در مقابل دهان نویسندگان ایرانی، این عرصه برای نویسندگان داخلی چنان نوظهور و بکر و دیر آشنا بود که ناگزیر تن به شبیهسازی آثار خارجی زدند. این در حالی است که بهزعم من تا به امروز نیز حرفهای ناگفته بسیاری باقی است که محققان خارجی نیز از عهده آن برنیامدهاند. صرف نظر از اینکه به عقیده من درخصوص شاهنامه با توجه به پیوند وسیعش با زبان و اسطوره و آیینهای کهن و تاریخ و فرهنگ گذشته هیچکس نمیتواند حرف آخر را بزند.
جناب بهزاد با تشکر از شما، مشتاقانه منتظر کتاب جدیدتان «من گشتاسب را تبرئه میکنم» هستیم.
…
پینوشت:
۱- فهرست منابع آقای بهزاد در دفتر روزنامه موجود است.
______________________________________________
برای دیدن این مصاحبه در روزنامه ی شرق،۲۶ بهمن ۹۱ به لینک زیر مراجعه فرمایید
http://www.sharghdaily.ir/VijehNO.aspx?V_NPN_Id=17&pageno=14
من هم نوشته ی آقای دکترمهدی زاده درخصوص کتاب آقای بهزاد(خرم آبادی)راخواندم هم مصاحبه ایشان رابه نظرم ادعاهای بزرگی شده است اگرچه روزنامه شرق کارشناس داردولابدآقای بهزادحرف های تازه ای داشته ولی کاش برای حرفهایش زیرنویس وآدرس میداد.به امیدچاچ کتاب ایشان
این مطلب حرف تازه ای نداشت. ادعایی است که قبلا هم آقای بهزاد(البته با اسم دیگری) مطرح کرده بود. در همین مصاحبه هم خود او به چرخه ی همان روایت کمیک مورد اشاره شان افتاده است. بهزاد در ضمن صحبت هایشان نقل قولی از آقای مهدی قریب می آورند که نشان می دهد قبل از بهزاد، مهدی قریب بوده که بحث کشف شاهنامه توسط مستشرقین و رو نویسی نویسندگان داخلی از روی دست آنها را مطرح کرده است .اما از این ها که بگذریم در کتاب “نگاهی نو…” بهزاد نشان داده است که می تواند نگاه نویی به بعضی مسائل داشته باشد. در آنجا در رد پسر کشی گشتاسب دلایل قابل اعتنایی ارائه کرده بودند. باید دید در کتاب جدید چه حرف تازه ای هست.
در این میان انشای خواندنی دکتر مهدیزاده برای چه بود؟ چه حرف شالوده شکنانه ای در این مصاحبه از آقای بهزاد آمده بود؟ اگر همان بحث رونویسی است که به اعتراف خود آقای بهزاد، قبلا آقای قریب از آن یاد کرده اند و اگر آقای مهدیزاده چیز دیگری دیده است بهتر بود با بازکردن آن کمکی به فهم “شالوده شکنی” می کرد.
من کاملاباصحبت آقای”مخاطب”موافقم .به چنددلیل۱-همانطورکه دوستمان گفته این مطلب راآقای بهزادیک باردیگردرنشریه ای دیگربه چاپ رسانده حالابگذریم که عنواه آن مصاحبه “شاهنامه آخرنداردبودومضمونش هم بااین مطلب زمین تاآسمان فرق می کردولی هرچه باشدآدم همان آدم است وقالب هردو نیز”مصاحبه
“.والبته که دراین مواقع واجب است طرف راسکه ی یک پول کرد۲-بقول آقای”مخاطب”آقای بهزاددرهمان مقوله ی کمیک مورداشاره اش افتاده است چراکه ایشان سعی داردبااستنادبه کتاب بعضی ها بعضی دیگررانقدکنددرحالی که اخلاق وادب وهنرحکم میکندکه ایشان خودتمام کتابهاراازابتداتاانتهانوشته وبراساس آنهانقدش راپیش ببردمثلاوقتی ایشان”نولدکه”یا”کریستن سن”نیست چه معنی داردکه به آثارایشان ارجاع دهد.حالابگذریم که ایشان “کمیک”رادرمورددیگری بکاربرده ولی درهرصورت ماقبول دارنیستیم۳-تایادم نرفته بگویم که این مقولات راکلاواجمعین پیش ازبهزاددکترقریب مطرح کرده که آدرس مطلب قریب رابه محض یافتن جایگاه آقای “مخاطب”به عرض می رسانم۴-واماآقای”مخاطب ازسرنوع دوستی جوری بیان کرده که گویی آقای بهزاددرتبرئه ی گشتاسب موفق بوده که بنده درتکمیل فرمایشات ایشان عرض میکنم که الف:آدم مرده تبرئه میخواهدچکارب:آیاباتبرئه ی ایشان خدابیامرز”اسفندیار”زنده میشود؟ج:ازهمه مهمترلابداین ظرفیت درگشتاسب وجودداشته که ایشان توانسته تبرئه اش کندولذاکارشاقی انجام نداده(اگرراست میگویدقذافی راتبرئه کند)۵-دراین میان البته که کاردکترمهدی زاده هم اصلا”شالوده شکنانه”نبوده حالابگذریم که دراین موردخاص سهوی برقلم مبارک جناب”مخاطب”رفته واستثناعامتوجه نشده اندکه قلم شیوای دکتردرمعرفی کتاب بهزاداست ونه این مصاحبه ی تکراری وبماندکه شالوده شکنی اصلی دکتربهروزتواضع علمی وجسارت خارق العاده ایست که درمحیطی که هرکس فقط سنگ خودش رابه سینه میزندودررشته ای که بالاترین مدارج علمی اش راطی کرده است چشم دیدن دیگران راهم داردواین درمحیط های مختصرشعاعی بقدرخورشیددارد
بخداقسم بخداقسم من هم قبلانمیتونستم کسی رابالاترازخودم ببینم وخیلی اذیت می شدم حالا متواضعانه وبرادرانه ازآقایان میخواهم سرسری نظرندهندومطلبی راکه زحمت برده ومی تواند افتخارملی باشدمثل داورخارجی کشتی پهلوان هم شهری مان عبدولی الکی قضاوت نکنند.این توهین به مخاطب است ملت فرق دوغ ودوشاب رامیفهمند.من شرمنده ام
می خواستم چیزهایی در جواب آقای مخاطب بگویم که دیدم جناب نادر در لفافه طنز پاسخ ایشان را داده اند. پس چیزی نمی گویم.
به نظرم این مصاحبه نبود بلکه نوشته ازقبل تنظیم شده بود که قبلا هم گفته شده بود.ضمنا اگر آقای خرم آبادی( ببخشید بهزاد) برخی منابع را ندیده دلیل بر فقدان منبع یا کارهایی در باره شاهنامه نیست کاش ایشان همه آنچه در باره شاهنامه گفته و پژوهش شده را میدید واظهار نظر میکرد.به آقای مهدی زاده هم نباید زیا سخت گرفت بالاخره رفاقت است دیگر!
با تشکر از آقای بهزاد ،
من هم ما مفاد کامنتهای مخاطب ، نادر و آقای حسن موافقم . این مصاحبه مجموعه ای از ادعا های اثبات نشده و زیر سئوال بردن اساسی سعی دهها شاهنامه پژوه ارزشمندی است که عمر خود را بر روی این اثر سترگ گذاشته اند . ( کسانی چون زریاب خویی ، مرحوم مینوی ، مرحوم جعفر شهیدی ، تفضلی ، کدکنی ، خالقی و خود استاد قریب و دیگران )
راستش خواندن مقاله ی اغراق آمیز جناب آقای مهدی زاده باعث شد فکر کنم اتفاق بزرگی افتاده است . اما من در این مصاحبه چیز جدید و خاصی ندیدم که شایسته ی تعبیرات آقای مهدی زاده و حتی جناب مصاحبه کننده باشد .
با نحوه ی این قبیل مصاحبه ها هم کاملاً آشنا هستم و قصدم هم به هیچ وجه خدای نخواسته تخریب دیگران نیست . ولی خوانش متفاوت آقای بهزاد از گشتاسب هم اتفاق چندان محیر العقولی نیست که بعضی دوستان چنان به آن دامن می زنند که … .
از همه ی اینها گذشته خوب بود آقای بهزاد این حرف و حدیث ها را می گذاشت برای بعد از انتشار کتابش تا این ذهنیت برای خواننده ایجاد نشود که ایشان با این حاشیه پردازی ها و بزرگ نمایی ها قصد جذب خواننده برای یک اثر هنوز چاپ نشده دارند . از اینها گذشته برایم جالب است که بدانم مورد انتقاد آقای بهزاد صرفاً خوانش شخصیت گشتاسب است یا اینکه ایشان در قالب یک تأویل شخصی ( که از سوی هر کسی که باشد قابل احترام است ) قصد زیر سئوال بردن زحمت دیگران را دارند . ایکاش آقای بهزاد حرف خود را می زد و قضاوت را به عهده ی دیگران می گذاشت . نه اینکه برای مهم جلوه دادن کار خود زحمت دهها ساله ی دیگران را نا دیده بگیرد .
جناب لرستانی باعرض سلام آقای نادرراچراهمراه اسم ما آورده ای اوبه طنزحرفهای مارا زیر سوال برده است یعنی اینکه به ریش ما خندیده وشمادستش رانخوانده اید.من باتمام حرفهای شما دوست دانشمندم موافقم بجزاینکه گول طنز”نادرراخورده ای پاینده باشی
سلام دوست عزیز حق با شماست .
من هنگام نوشتن اسمها عجله کردم و زمانی متوجه شدم که کار از کار گذشته بود .
اما این تعجیل چیزی از اعتبار نظر شما دوست عزیز کم نمی کند . با وجود احترام فراوانی که برای آقایان بهزاد و دکتر مهدی زاده ی عزیزم قائل هستم معتقدم که همه ی ما کلاً کمی اهل اغراق هستیم . اما خوب است که بدانیم که بیشتر مخاطبان امروز رسانه ها برای هر ادعایی دلیل می خواهند و کلی گویی و تعارف چیزی را کم و زیاد نمی کند . با درود بر شما و دیگر نظر دهندگان محترم و بخصوص آقای بهزاد و بهروز عزیز .
ضمنن خوب است دوست عزیز آقای نادر که خودشان هم اشاره کرده اند که آقای قریب کلهم اجمعین این نظریات را قبلاً گفته اند ( و خود من هم در سال ۸۶ یا ۸۷ در مصاحبه ای از آقای قریب آن را در روزنامه اعتماد خوانده ام و بر درستی نظر ایشان گواهی می دهم ) به این پرسش هم پاسخ دهد که :
اگر قبلاً این حرف ها را کسان دیگری هم ( از جمله اقای قریب ) زده اند پس نو آوری و ابداع اقای بهزاد در این میانه چیست ؟ جز این است که ایشان همان حرف های دیگران را منتها با لحنی بلند پروازانه تر گفته اند ؟ دوستان عزیز از این پرسش ها نا راحت نشوید . خودمانیم ، خوب است با همدیگر روراست باشیم !
آقای لرستانی دوباره میگویم “نادر”آن حرفها رابه طنزگفته واینکه میگویدقریب کلهم اجمعین این حرفهارازده مارامسخره کرده عجیب است که حضرتعای بااین همه هوش متوجه نمیشوید.ازاینکه مصاحبه ی دکترقریب راپیداکرده ای خوشحالم ومطلب راسرچ کردم که همینجابه اشتراک بگذارم ولی چنین چیزی وجود نداشت ولذابه شک افتادم که شایدشماهم ازطرفداران آقای بهزادهستیدومطلبی راطرح میکنید که تکذیبش راحت باشدوبه اعتبارمطلب اواضافه شود.بایدبااحتیاط حرف زدهمه اینترنت دارند
جناب لرستانی عزیزبحمدالله اکثرادانشجو یافارغ التحصیل رشته ی ارتباطات هستیم ومیدانیم که برخلاف نظرشمامخاطبان رسانه های عمومی وبخصوص روزنامه ها دنبال مطلب عمیق نیستند….فقط تعجب من این بودکه آقای بهزادچرابایدمطلبی اینچنین بکروعمیق رابه روزنامه بدهد.درتماس باایشان متوجه شدم که “فراگیری توزیع”برایشان مهم است.ضمن اینکه باطنزخاص خودش گفت مطلب واردفینال شده است وبایدتمریناتش رازیادکندچون خانم دکترژاله آموزگارمطلب ایشان رانقدکرده ودرمرحله ی داوری علمی هیئت علمی شرق است تادرنوبت چاپ قرارگیرد….دوستان مصاحبه دکترقریب رابگذارید استفاده کنیم.ضمنن آقای نادرقضیه دکترقریب رابه طنزگفته ولی آقای لرستانی آنقدرجدی گرفته که آدرس مصاحبه راهم پیداکرده است .فرصت کنم این مصاحبه راپیدامیکنم وبه اطلاع دوستان میرسانم.(جهت اطلاع آقای لرستانی /این قسمت رابشوخی گفتم)اگرچه شرق ازمعدودروزنامه هایی است که مطالب درآن ازفیلترداوران قدری میگذرد.
آقای محمد-م عزیز ، بزرگوارا من دنبال جدل بیهوده نیستم .
بسیار هم خوشحال می شوم که از هم استانی ها و همشهریانم کارهای بزرگ ببینم . اینها موجب غرور و سر بلندی همه ماست . آقای بهزاد را هم می شناسم و ایشان را شخصی فرهیخته می دانم . ولی دوست خوب من واقعیت این است که آقای بهزاد هم مثل هر شاهنامه پژوه دیگری زحماتی کشیده و ما هم قدر دان این زحمات هستیم و از راه دور دست او را می بوسیم . اما توی بوق کردن اثری که هنوز چاپ نشده و منتقدان با آن برخورد انتقادی نکرده اند ممکن است کار خوبی باشد ، اما اینکه افتخارات و مدال خود خواسته و خود ساخته به سینه ی خود بچسبانیم ، اخلاقاً عمل درستی نیست .
سابقه این موضوعات و جدل ها بر سر شخصیت های شاهنامه ( یعنی نقد یا نگاه انتقادی به شخصیت های شاهنامه ) به احمد شاملو می رسد که با خوانشی تاریخی از دو سه شخصیت اسطوره ای ( ضحاک و کاوه ) به منازعات انتقادی فراوانی دامن زد و البته منظور شاملو از آن اشارات صرفاً نقد کیش شخصیت پرستی نزد ما ایرانیان بود . اما بهانه گیران به خاطر حساسیت موضوع ادامه ی بحث را گرفتند و حتی خود شاملو هم تلویحاً از طرح این مسئله ابراز پشیمانی کرد .
حالا من به عنوان خواننده ای که بسیار علاقمند هستم فرضیات و نتایج آقای بهزاد را در این اثر منتشر نشده ببینم برایم جالب است که ببینم او با چه منطقی به یک شخصیت اسطوره ای جنبه ی تاریخی داده است . و تبرئه کردن گشتاسب چه تاج گلی به سر شاهنامه یا فرهنگ ما می زند . بسیار علاقمند هستم که ببینم چه چیز این اثر چنان آقای دکتر مهدی زاده را تحت تأثیر قرار داده است . ( گر چه توضیح دکتر مهدی زاده ی عزیز در این خصوص که مطلب ایشان برای پشت جلد این کتاب نوشته شده است هم او را و هم نوشته ی ایشان را به عنوان یک توصیه ی علمی به خوانندگان به طور کلی تبرئه می کند . )
هنوز کتاب چاپ نشده و مباحث آن به قول آقای بهزاد وارد فینال شده است . آیا صرف نگاه انتقادی خانم آموزگار چیزی را عوض می کند ؟ آیا روزنامه ی شرق که شما گفته اید که مطالب آن از فیلتر های قدری عبور می کند مطلب الکی و باری جهت کم دارد ؟ ایا صرف آشنا بودن با هیئت تحریریه نمی تواند منشاء چاپ بسیاری از مطالب آن نشریه ( و هر نشریه ی دیگری ) باشد ؟
اما دیگر دوره ای نیست که فکر کنیم مردم هر ادعایی را به صرف این که روزنامه ی شرق یا غرب چاپ کند وحی منزل تلقی کنند . من خودم با مطبوعات سراسری و کثیر الانتشار از اطلاعات و جمهوری اسلامی و اعتماد و برخی دیگر گرفته تا نشریات تخصصی همکاری داشته ام و شکر خدا با مناسبات چاپ و انتشار مطالب امروز هم آشنا هستم . ولی دوست خوب من بگذارید که نان از تنور بیرون بیاید و بعد پیرامون آن جدل کنید . شاید من اگر به متن این اثر دسترسی داشتم ( که شما و آقای مهدی زاده داشته اید ) امروز خود مدافع این اثر بودم . شاید میتوانستم دقیق تر در خصوص آن صحبت کنم و دلایل خود را با قوت و قوت بیشتری مطرح کنم . پس در همین جا تا زمان چاپ اثر با شما دوست عزیز خداحافظی می کنم . و امیدوارم اثر آقای بهزاد بتواند منشاء تحولاتی فراگیر در زمینه ی شاهنامه پژوهی ایران باشد .
ولی دوست خوب من از این ناچیزبه شما نصیحت که در نقد و بررسی هر اثری مدلل و منطقی و با پشتوانه ی تئوریک قوی شرکت کنید تا بتوانید آراءنویسنده ای را که دوست دارید به دیگران هم بباورانید . و گر نه صرف تعریف و تمجید دوستانه با آن که کار خوبی است اما گاه آثار بسیار بدی حتی برای آن کسی دارد که شما دوستش می دارید .
درود به دوستان گرامی.
با سپاس از آقای بهزاد و همه ی عزیزان که توجه داشته و دارند .
کمی جدا از مسائل فنی می خواهم نظر بدهم. در واقع انتظارم را از دوستان اهل اندیشه و اهل قلم دارم عنوان می کنم. بعد از اینکه مصاحبه و یادداشت دو بزرگوار همشهری (آقای بهزاد و آقای دکتر مهدی زاده ) را در شرق خواندم، ضمن اینکه به خودم بالیدم، با مشورت دوستان تصمیم گرفتیم این مطالب را در سایت خودمان و خودتان نیز منتشر کنیم. بیشتر از این جهت که نظر صاحبان نظر و متخصصین این عرصه که یا در جریان کار آقای بهزاد نیستند یا کمتر هستند، روشن تر شوند و نظرات راهگشایشان را زیر مصاحبه بنویسند.
این اتفاق خیلی کم افتاد. چرا ؟ چرا انتظاری که ما داشتیم برآورده نشده؟ دلیلش هرچه هست، برآیندش این است که ما ظاهرن چندان به پیشرفت همشهری ها یا دوستان خود دلشاد نمی شویم. حتا اگر این جریان را یک پیشرفت ندانیم و حتا اگر یک حرکت جدید نباشد (که به عقیده ی ما هست) به ندرت اتفاق می افتد این چالش ها. به ندرت پیدا می شود کسی بیاید و با ارائه ی ادله و نشانه های جدید پیشینه ای سنتی یا فسیلی را به چالش بکشد. به نظرم بهتر این بود که دوستان بیشتر از آنکه به نقد اشخاص بپردازند یا به تسویه حساب های شخصی یا حسادت گونه دست بزنند، می آمدند و در یک بحث شفاف که طرفین همدیگر را بشناسند، درک کنند و برای هم احترام قائل شوند، شرکت کنند.
*
**
***
****
مهم : از این جهت این انتظارات من برآورده نشده که می بینم بعضی دوستان که برای ما به راحتی قابل تشخیص است با آی پی مشخصی می آیند و با چند اسم مستعار حرف های ضد و نقیض می زنند. یکی به نعل می زنند یکی به میخ. این خیلی ناجور و بد است. از یک آی پی ، یک شخص با سه اسم مختلف می آید (که هیچکدام هم هویت واقعی اش نیست) سه حرف مختلف می زند. خودش نقد می کند، خودش جواب خودش را می دهد بعد خودش هم داوری می کند. یکبار تمجید می کند و کار را، کار بزرگی می داند ، بار دوم با اسمی دیگر منکوب و تخریب می کند و به بوته ی نقد می کشاند و تخطئه می کند و مسخره می کند، و با اسمی دیگر داوری می کند یا موش می دواند.
البته این افراد اندکند و مابقی حتا اگر با اسم مستعار می آیند قدمشان روی چشم و دل ماست و خیلی حرف هایشان هم قابل تامل است. اما من خواهشی که از دوستان ادیب، صاحب نظر، پژوهشگر، اهل مطالعه و … دارم این است که در چنین مسائل فنی و تخصصی بیایند و نظر بدهند. این عزیزان چون با مطالعه می آیند و با هویت واقعی حرف می زنند راه را بر “دو به هم زن ها” و “موش دوان ها” می بندند. یعنی عدم حضور ” لطیف ها و علیرضا ها و سلیم ها و حشمت ها و محمدحسن ها و فرهاد ابدالی ها و کرم دوستی ها و سجاد ها و مصطفا ها دوست محمدی ها و بسیاری بانوان اهل فن و دیگرانی که زیاد هم هستند ، جا را برای سوءاستفاده کنندگان باز می کند. اگر چهار نفر بیایند و مثل برخی دوستان که اینجا نظر داده اند با علم حرف بزنند دیگرانی که حب و بغض های خود را اینجا می آورند، اصلن در بین کلمات دقیق ذوب می شوند.
مطلبم به درازا کشید اما حرف آخر، تا وقتی که دوستان صاحب نظر مشارکت نکنند و مباحث تخصصی در کانال متخصص ها نقد نشود وضعیت درست نمی شود. در این صورت خواهیم دید که بیشترین بازدیدها و نظرات مربوط می شود به عکس صدام یا ماشین دو میلیاردی یا جنجال های پوچ انتخاباتی و غیره های زیاد دیگر و بحث فرهنگ و هنر و ادب و اصلاح همچنان ابتر و عقیم و بی کس و مفلوک و بدبخت و گوشه گیر و بی رمق و خراب و خام و بی آتیه و … می ماند و صاحبان میدان جولان، همین هایی خواهند بود که خودشان می گویند به به چه مطلب قشنگی، بعد خودشان می آیند می گویند جمع کن بابا این چه مطلبیه …
پوزش که به درازا کشید. تندرست باشید و آزاده
باعرض خسته نباشیدبه همه دوستان به اطلاع میرساندکه روزنامه اعتمادنیزدر۲۹بهمن همین مصاحبه راچاپ کرده است
روزنامه اعتماد، شماره ۲۶۱۹ به تاریخ ۲۹/۱۱/۹۱، صفحه ۱۱ (ادبیات ایران)
باعرض معذرت آدرس صحیح مصاحبه اعتمادباابراهیم بهزاد:
magiran.com > روزنامه اعتماد > شماره ۲۶۱۹ ۲۹/۱۱/۹۱ > صفحه ۱۱ (ادبیات ایران) > متن
با سلام خدمت میرملاسیهای عزیز
این گفت و گو را من انجام دادم
متن کتاب به دستم رسیده بود و بعد از خواندن چندین و چند باره اش موضوع گفت و گو با جناب بهزاد را با ایشان مطرح کردم
گفت و گو چندین و چند بار به نظر بلندپایگان و فرزانگان شاهنامه پژوه رسیده است و باعث خوشوقتی است که اعلام آمادگی جهت پاسخ به مدعاهای جناب بهزاد فرموده اند.
ای کاش شرق تکمله اینجانب بر مصاحبه را چاپ می کرد تا مشخص شود که گفت و گو بر چه مبنایی صورت وجودی به خود گرفته است
متاسفانه برخی از ما تاب دیدن بالاتر از خود را نداریم والبته ان را درلفافه وشاید هم درقالب های ادبی هنری
بیان کنیم درضمن دوستان به صرف بالابودن اطلاعات ارجحیت کسب نمی شود واوردن یک سری از نظرات بزرگان واشاره به انها در مباحث خود نباید ما را به وادی تبختر بیاندازد مهم تحلیل وابتکار است که امروزه در حوزه های ازعلوم تاکید
بر الگوهای متاهیوریستیک است و در ضمن شاید دیدگاه بنده خارج ازموضوع بود ولی بیشتر تقاضای من
این است سعی کنیم با رشد ساختار های عینی مدرن (قیافه گرفتن علمی هنری )ساختارهای ذهنی خود را پرورش دهیم والبته بد نیست
یه مقداری از قانون هایک تبعیت کنیم -امیدوارم همه در این خیز علمی شهرمان بتوانیم بانی خوبی ها باشیم
با سلام و احترام:مصطفی نظریان شریفی هستم گاه گاهی هوای شعرم بارانی می شود شعری سرودم وامیدوارم در سایت خوبتان تایید گردد:کهنه موجی در میان سیل ایهامم هنوز غرق احوال سوال و خیل ابهامم هنوز بی هدف در بند بند آرزو دل بسته ام با همان شوق پریدن مست بر بامم هنوز خفته در آلونک دل پشت صدها آرزو مثل اوصاف گذشته سیل الامم هنوز برگ دست سرنوشتم هرکجابادم برد مست دست آستان شطح الهامم هنوز روبه خاکسترنموده در هیاهوی خیال باهمان آشفتگی ها آتش تامم هنوز.باتشکر۰۹۱۹۸۱۹۳۷۶۰