سجاد رضایی / میرملاس :
تا کجای این دشنه
فرو رفته ای
که پیدات نیست
بر پیراهنم
جز خاکستری از باد
هی روشن می گیرانمت
خاموش
کجای این خیابان فراموشت کردم
نگاهت نمی رسد به دستم
که بگیرم
سرازیر شوم از هرچه خوب
فرو افتم از هرچه سیب
سجاد رضایی / میرملاس : تا کجای این دشنه فرو رفته ای که پیدات نیست بر پیراهنم جز خاکستری از باد هی روشن می گیرانمت خاموش کجای این خیابان فراموشت کردم نگاهت نمی رسد به دستم که بگیرم سرازیر شوم از هرچه خوب فرو افتم از هرچه سیب
سجاد رضایی / میرملاس :
تا کجای این دشنه
فرو رفته ای
که پیدات نیست
بر پیراهنم
جز خاکستری از باد
هی روشن می گیرانمت
خاموش
کجای این خیابان فراموشت کردم
نگاهت نمی رسد به دستم
که بگیرم
سرازیر شوم از هرچه خوب
فرو افتم از هرچه سیب
این مطلب بدون برچسب می باشد.
عالی بود منتظر اشعار بعدی شما هستیم
تا کجای این دشنه
در سیب فرو رفته است؟!
عالی بود.
جناب رضایی سلام
دست مریزاد
عالی بود جناب آقای رضایی موفق باشید
عالی سجاد جان گیونت آزا
درود بر سجاد دوست داشتنی
سلام بسیار عالی منتظر اشعار ناب بعدی شما هستیم
با سلام:جناب رضایی بسیار زیبا و شیوا بود
به امید آثار دیگر…
باسلام و تحیات
شعرت تلفیقی بود متکی بر نگاه و شناختی آزاد و البته دردمندانه از رویدادها و حواشی و وقایع زندگی اجتماعی افراد ،که به طرزی ظریف ذهن را معطوف می کند به آنچه که هست…
صمیمانه قوت و قوام قلم و جوهر کلامت را خواستارم.
عالی بود سجاد عزیز درود بر خود و قلمت