(۱)
این روزها را
یادم باشد،
نه برای اینکه تو خوب بودی!
برای تمام
رنجهایی که می کشم…
(۲)
سطلی بزرگ می خواهم!
آنقدر که بشود همه ی کلمات را در آن ریخت!
همه ی حرفهای عاشقانه را
همه ی دوستت دارم ها را
همه ی حتی…
همه ی این حرفها را…!
(۳)
خداوندا از تو بعید بود!
چقدر بی عدالتی
چقدر ظلم
از حماقت به همه یک ذره دادی
به من همه را…!
«سیدمجتبا حسینی»
سطلی یزرگ می خواهم
تا در آن غوطه ور شوم…………
ماتوخونمون داریم…
به نظرم کار اول به قامت کارهای دوم و سوم نبود. کار دوم در کل شعرتر! بود.
درود مجتبی جان…
درود برسید عزیز لذت بردم
واقعا قسمت آخر ناسپاسی از درگاه ایزدمنان بود خدا ببخشد
بدبین جان : ناسپاسی نبود کفران بود
بد بین و بی موضع جان
هیچ اشکالی ندارد بند ه ای از خالقش توقع لطف و رحمت داشته باشد، اما این فقط شعر است…
مجتبا آخریش رو پسندیدم . سپاس و درود
اولی و سومی زیبا بود…
مثل همیشه عالی بود.
چقدر این شعرها را دوست دارم..
سلام..من کار اول و سوم را دوست دارم…ولی کار اول هم خیلی ساده بود… برقرار باشی دوست عزیز
مرسی مجتبای عزیز