تاریخ : شنبه, ۸ اردیبهشت , ۱۴۰۳
9

قسمت دوم/ ماجرای من و نامم (از علی پایدار تا علی)

  • کد خبر : 102475
  • 26 بهمن 1396 - 10:00

علی گودرزیان* / میرملاس: قسمت دوم ازکلاس اول تا کلاس چهارم درروستای کمرسیاه، با نام علی یارگودرزیان القاص آباد کارنامه گرفتم. هردوسال یک سپاه دانش می آمد ازروی دست سپاه دانش پیشین، مشخصات مرا می نوشت! کسی نگفت شناسنامه را بیاورید تا چک کنیم. کلاس چهارم را تمام کرده بودم، برای کلاس پنجم چون امتحانات نهایی […]

علی گودرزیان* / میرملاس:
قسمت دوم

ازکلاس اول تا کلاس چهارم درروستای کمرسیاه، با نام علی یارگودرزیان القاص آباد کارنامه گرفتم.
هردوسال یک سپاه دانش می آمد ازروی دست سپاه دانش پیشین، مشخصات مرا می نوشت! کسی نگفت شناسنامه را بیاورید تا چک کنیم.
کلاس چهارم را تمام کرده بودم، برای کلاس پنجم چون امتحانات نهایی بودند و نام هارا با شناسنامه هابرابری می کردندآغا سال تحصیلی از من شناسنامه خواستند اما این بارنام من درکارنامه ی کلاس چهارم با نام شناسنامه ام همخوانی نداشت!
داستانی دارد، گویا روزی که شناسنامه ثبت شده بود، ازپدر، نام پسر را پرسیده بودند،گفته بود: علی یار ! اما کارمند ثبت احوال نوشته بود: علی دادگودرزیان القاص آباد !
کارمن درپیچ افتاد، قوزبالا قوز شد! آموزش و پرورش بخش الشتر، زیرباراین اختلاف نمی رفت و مدرسه هم دادش به جایی نمی رسید! کاربه شکایت و پیگیری پدرافتاد!
معلم شهید، رضامرادی( کاکولوند) از وابستگان ما و دست برقضا “راهنمای تعلیماتی روستای کمرسیاه” بود.
رییس اداره که مرد مقتدری بود و می گفتند سنی مذهب است، شهید مرادی را فراخواند خودم شاهد بودم گفت:
“جناب کاکولوند! این پسر مال این پدر است؟
شهید مرادی گفت:
” بله جناب !
رییس آموزش و پرورش الشتر گفت:
” هرچه سریع، کارشان را درست کنید!”
قصه با همت شهید مرادی پایان یافت و من نام جدیدم را یافتم من حالا علی دادگودرزیان_القاص آباد شدم.
درکلاس پنجم نام نویسی کردیم معلم کلاس پنجم ما زنده یاد “رحمان رحمتی” بود.
چیزی به پیروزی انقلاب نمانده بود که رحمتی درگیر انقلاب شدو دیگربه مدرسه ی ما برنگشت و سال پنجاو هفت کسی نبود مارا به حوزه ی امتحانی معرفی کند یک سال خانه نشین شدیم.
سال ۵۸ در مدرسه ی روستای همجوار بالایی- شاه آباد که حالا اسلام آبادش می خواندند- نام نویسی کردیم.
علی_دادگودرزیان-القاص آباد دانش آموز کلاس پنجم مدرسه ی ابتدایی روستای شاه آباد(اسلام آباد) هنوز هم زرنگ کلاس بود ازبین ۱۷ نفرکلاس پنجم آن سال تنها دانش آموزی بود که به قول معلم انقلابی علی یاررضایی یک ضرب قبول شد.
در روستای شاه آباد تاچند وقت به نامم نمی چسبیدم سرکلاس حاضر و غایب می کردند خیلی وقت ها صدام می کردند ولی دیرمتوجه می شدم.
برای ادامه ی تحصیل باید به الشتر می رفتیم درمدرسه ی ابن سینا نام نویسی کردم، حالا همکلاسی های شهری ام به من علی دا می گفتند.
دوران راهنمایی و دبیرستان را باهمین نام سپری کردم و وارد تربیت معلم و بعد دانشگاه اصفهان شدم.
دردانشگاه اصفهان ،حس می کردم علی داد خیلی سنگین است احساس می کردم این “داد” اضافه است.
آن روزها بحث تک اسم بودن هم داغ بود! تک اسم بودن اند کلاس بود! خیلی از کسان به تک اسم بودن خود می بالیدند، دوران اسم های رضا، حمید، سعید و…بود البته ما هم خیلی با تک اسم بودن فاصله نداشتیم “داد” که نباشد “علی” می ماند و ….
یک روز به اداره ثبت احوال الشتر رفتم و درخواست حذف”داد” از نام و “القاص آباد”را از نام فامیلی خود را دادم و سرآخر بدون دردسر علی گودرزیان شدم.
بعدهاکه آب های هیجان نوجوانی و جوانی از آسیاب افتاد دیدم چقدر پدرم نام خوبی برمن گذاشته بود پایار پایدار یکی از بهترین نام های بومی است.
کارازکارگذشته بوداما خیلی دوست داشتم به ریشه های خودم برگردم این بود به پاس سلیقه ی پدر به شناسنامه ی نخستین خود نگاه کردم علیپایدار و خودرا ع پایدار نامیدم.

 

*ع – پایدار

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=102475

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.