تاریخ : جمعه, ۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳
6

امام خمینی ( ره) : خرمشهر را خدا آزاد کرد / خاطره ی جانباز حاج علی محمد سوری از عملیات بیت المقدس

  • کد خبر : 50365
  • 02 خرداد 1393 - 22:53

امام خمینی ( ره) : خرمشهر را خدا آزاد کرد.   شهیدان حسن مرادی تکیه، فتح اله کوشکی، شمس اله مرادی و حاتم محمودوند   شهیدان علی جعفر محرابی، نورمحمد چراغیانی، تاج الدین دلوجی و سیدعباس ابراهیمی   شهیدان علی ضرونی، علی حاتمی، نبی اله ابراهیمی و یحیی دارابی   شهیدان حسین ولی نیا، سید […]

امام خمینی ( ره) : خرمشهر را خدا آزاد کرد.

 

1شهیدان حسن مرادی تکیه، فتح اله کوشکی، شمس اله مرادی و حاتم محمودوند

 

2

شهیدان علی جعفر محرابی، نورمحمد چراغیانی، تاج الدین دلوجی و سیدعباس ابراهیمی

 

3

شهیدان علی ضرونی، علی حاتمی، نبی اله ابراهیمی و یحیی دارابی

 

4

شهیدان حسین ولی نیا، سید میرزا پیریایی تیزابی و حاجی ولی همتی

 

5

شهیدان سید قدرت سیفی، سیدحسن مراد زمانی و سید احمدبگ میرزایی

 

6

شهیدان نیاز قبادی، نامدار بخشی و محمد رحیمی

 

***********************************

 

Untitled-1-copy-270x300

جانباز حاج علی محمد سوری لکی

 

او را کم و بیش می شناسید علی محمد سوری را می گویم.

از جانبازان هشت سال دفاع مقدس است. یک چشمش را به اسلام هدیه داده. سالهای جنگ در جنوب و غرب مردانه ایستاده است. بعد از جنگ نیز در وزارت صنایع و معادن مدت ها به خدمت مشغول بود و اکنون بازنشسته شده است.

از شهید گفت و از اینکه شهادت قسمت هر کسی نیست. می گفت که شهیدان ما تنها برای خودشان نیستند. سرمایه ای ابدی هستند که اگر خوب پردازش شوند نسل های مختلفی می توانند از راه و روش و منش آن ها استفاده کنند. اگر نسل های آینده بفهمند شهید یعنی چه، قطعا این نسل می تواند در لحظات حساس خود را و همه هستیش را فدای دین و مملکتش کند و چنین مملکتی هیچگاه آسیب نمی بیند.

می گفت آن روزها، اگر شهدا را قبل از شهادت رصد می کردی، به خوبی بوی شهادت را از مدت ها قبل حس می کردی.

خاطرات زیر بخشی از گفتگو با جناب آقای علی محمد سوری است :

زمانی که خرمشهر فتح شد شهرستان کوهدشت واحد مستقلی نداشت. در بیت المقدس بود که نیروهای لرستان به شکل منسجم شکل گرفتند و شهرستان های استان گردان هایی را تشکیل دادند. در سال ۶۰ اولین سالی که لرستان به شکل مستقل دارای یگان عملیاتی شد، عملیات بیت المقدس بود. نیروهایی از کل استان جمع شدند و دو گردان ۱۲۰۰ نفری را تشکیل دادند. به بنده پیشنهاد فرماندهی داده شد. همه این نیروها تحت نام تیپ ابالفضل العباس نامیده می شدند.

مقر فرماندهی در دارخوین بود. خبر انجام عملیاتی به ما رسید. از جزئیات آن بی اطلاع بودیم. چون ما تازه تاسیس بودیم هیچ نقشی به ما داده نشده. بچه های لرستان بسیار علاقه مند بودند که دراین عملیات شرکت کنند. به عنوان فرمانده نیروهای لرستان به مقر فرماندهی رفتم.

به آقای رضایی گفتم اگر نقشی به ما داده نشود نیروها مرا راه نخواهند داد. پذیرفتن ما برای آنها قدری دشوار بود. خلاصه با اصرار پذیرفتند. یادم می آید زمانی که میان بچه ها رفتم و خبر را به آنها دادم حالتی شبیه جشن برپا شد. نیروها بسیار خوشحال بودند.

با تیپ ۲۲ بدر از نیروهای خرمشهر و آبادان در غالب یک لشکر در آمدیم. فرمانده سپاه خرمشهر شهید جهان آرا و جانشین او علیرضا موسوی بود که بعد شهید شد. سردار نوریان و فروزنده هم حضور داشتند. مرحله اول را یگان های دیگر انجام می دادند از جمله لشکر محمد رسول الله که  فرماندهی آن را شهید همت بر عهده داشتند و ما می بایست در مرحله دوم عملیات شرکت می کردیم. بخشی از خط را به ما دادند. فروردین ماه کارهای مقدماتی و آماده سازی نیروها در خوزستان انجام گرفت.

شب ۲۱ اردیبهشت وارد عملیات شدیم. رمز عملیات گفته شد و ما به سمت خط حرکت کردیم. متاسفانه عملیات لو رفته بود و ما اطلاع نداشتیم. دشمن کاملا آماده حمله ما بود. سنگرهای چند متری و سایر موانع آنها نشان از آمادگی آنها داشت. گلوله های رسام که می آمدند خطی قرمز را در دشت ایجاد می کردند .  این گلوله ها بچه های ما را هدف قرار می دادند و ما در دشت بدون جان پناهی به جلو حرکت می کردیم در حالی که دشمن در سنگرهای محکم خود نشسته بود.

در این غوغای شبانه هیچ یک از بچه های ما عقب گرد نداشتند و ترسی نداشتند که باعث بازگشت آنها شود، بلکه بر سرعت شان هم افزوده می شد.

یک لحظه متوجه شدم که بیسیم چی که همراه من بود ساکت شد. چند مرتبه او را صدا زدم اما جواب نمی داد. پرسیدم چی شده؟

با صدایی که به سختی سخن می گفت گفت تیر خورده به گلوم.    

ناچار بیسیم را گرفتم و حرکت به جلو را ادامه دادم. از کل نیروهایی که حرکت کرده بودیم شاید ۱۰ یا ۱۲ نفر به سنگرهای عراقی ها رسیدیم. ولی با تمام این تفاسیر سنگرها را گرفتیم.

صحنه های شاد و غم انگیزی بود. از یک سو نیروهای زیادی را از دست داه بودیم. بچه ها عین گل پرپر می شدند. از سوی دیگر کشتن یک انسان هیچ گاه خوشایند نیست، حتی اگر دشمنی باشد که متجاوز است. یادم می آید اولین اسیر را که گرفتیم خیلی ترسیده بود. تمام پول هایش را به من داد که او را نکشم. پول هایش را انداختم دور. او را بوسیدم و قدری به او آب دادم.

فتح سنگرها و گرفتن تجهیزات عراقی ها باعث شادی بچه ها بود. لحظات آخر یکی از عراقی ها فریاد می زد دخیل یا خمینی. به ظاهر قصد داشت تسلیم شود. به سمت او رفتم. نامردی کرد و به سویم شلیک کرد. زخمی شدم و به داخل گودالی پرتاب شدم. هر لحظه منتظر بودم که اسیر شوم اما به هر قیمتی بود نباید اسیر می شدم. تیر زیادی برایم باقی نمانده بود اما در نهایت یک تیر را نگه داشتم که اگر خواستند مرا اسیر کنند به طرف آنها تیراندازی کنم تا نهایتا کشته شوم. اسارت و ترس از اینکه نتوانم طاقت بیاورم و اطلاعات عملیات را لو بدهم، مرا به مرگ راضی تر کرده بود. در این لحظات بود که متوجه شدم یکی دو تا از بچه های پلدختری هم به خیال اینکه آن عراقی می خواهد تسلیم شود به سمت او می آیند. الله اکبر گویان بالا می آمدند. فریاد زدم که دروغ می گوید. مواظب باشید. به هر نحوی بود او را گرفتند و من دیگر از هوش رفتم. خط شکسته شد و مرحله دوم عملیات با موفقیت و البته شهادت بسیاری از نیروها به پایان رسید. عراقی ها عقب نشینی کرده و به خرمشهر و سنگرهای آنجا پناه بودند.

یکی از خاطرات تلخی که هیچ گاه فراموش نخواهم کرد شهادت شهید علیرضا موسوی است. جانشین شهید جهان آرا.

قبل از شروع عملیات جلساتی برای توجیه عملیات برگزار می شد. فرماندهان جمع می شدند و قسمت های مختلف عملیات شرح و بحث می شد. من متوجه شده بودم که علیرضا بعد از هر جلسه با خودش خلوت می کند. حساس شده بودم. روزی بعد از جلسه دیدم که به سمت پشت خاکریز حرکت کرد. بعد دیدم که بدون هیچ حرف و کاری نشسته و در فکر فرورفته است. با خودم فکر کردم که زمان شهادت علیرضا هم رسیده. خیلی عوض شده بود.

در خط مستقر شدیم. علیرضا موتور تریلی داشت که با آن به قسمت های مختلف سر می زد و اطلاعات می گرفت. یک روز علیرضا آمد. یکی از بچه ها هم ترکش نشسته بود. از من پرسید گردان امام سجاد(ع) از استان مرکزی کجا مستقر شده اند. اشاره کردم که آنها در سمت چپ مستقر شده اند. آن ها همچنان روی موتور مستقر بودند و من ایستاده با آنها صحبت می کردم. ناگهان صدای زوزه خمپاره آمد. داخل یک گودال شیرجه رفتم. خمپاره درست کنار موتور خورد. گرد و خاک زیادی منطقه را گرفت. پس از مدتی که منطقه آرام شد بلند شدم. دیدم موتور روی علیرضا و دوستش افتاده بود. خواستم دست علیرضا را بگیرم که بلندش کنم، ناگهان دستش از جا کنده شد. دست دیگرش را گرفتم آن هم در همین وضع بود. بدنش به صورتی بود که گویی بند بند آن از هم جدا شده بود و هیچ استخوانی در بدن نداشت. اورکتم را پهن کردم و پیکرش را روی اورکتم گذاشتم. صحنه بسیار دلخراشی بود. وضعیت بدن علیرضا را که به این صورت دیدم دیگر به دوستش دست نزدم. بعدها نوشتند که علیرضا موسوی در بمباران شهید شد.

 

 

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=50365

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 66در انتظار بررسی : 2انتشار یافته : ۶۴
  1. با سلام خدمت برادر بزرگوارم جناب آقای حاج علی محمد سوری و مدیران و دست اندرکاران سایت میرملاس
    نیروهای لرستان همراه با نیروهای سپاه خرمشهر بعلاوه نیروهای حکیم ( رزمندگان عراقی علیه صدام) همه یک لشگر به نام لشگر ۲۲ بدر را تشکیل داده بودند
    پنجشنبه شب ( شب جمعه) ۱۰/۲/۹۱ بچه های کوهدشت تحت گردان امام صادق علیه السلام در دارخوین تجهیز شدند و عملیات بیت المقدس همان شب آغاز شد. . قرار بر این بود که همان شب جمعه نیروهای کوهدشتی در اولین مرحله عملیات شرکت کنند. اما آن شب حالت آماده باش بود. از زمین و آسمان آتش می بارید.
    فردای آن شب یعنی روز جمعه بچه های کوهدشت از کارون گذشتند و جاده خرمشهر و اهواز که آزاد شده بود و آن منطقه همش باتلاق بود. به جای نیروهایی که دیشب در عملیات شرکت کرده بودند رفتند و از مناطق آزاد شده از دست عراقی ها حراست کنند. پاتک های سهمگین عرافی ها بسیار سخت بود.
    در آن روز هنوز از وسائل نقلیه پیاده نشده بودیم، بنده سوره جمعه را قرائت می کردم. صدای انفجار شدید آمد و شهید نبی الله ابراهیمی بشهادت رسید. بنده جنازه مطهر آن شهید را از ماشین پایین بردم.
    عصر جمعه توسط ترکشهای یک خمپاره شهید دارابی، شهید تاج الدین دلوجی بشهادت رسیدند و پای حاج مراد روشنی مدیرکل محترم بنیادشهید استان لرستان قطع شد. یاد و خاطره مرحوم ابوالحسن باقری را در این روزها باید گرامی داشت. ایشان حضور فعالی داشتند. برادران رزمند و عزیزم تعدادشان زیاد بود و اگر اسم ببرم ممکن است بعضی از قلم بیفتند و این جفا بر آن عزیزان باشد. فردای آن روز یعنی شهید اسماعیل هادیان تیر خورد و به درجه رفیع جانبازی رسید. آن شهید گرانقدر قبل از شهادت جانباز بود و اگر یادتان باشد می لنگید.
    الان که این خاطره را می نویسم شب است و دیر وقت و می خواهم بخوابم و گرنه بقیه خاطرات را هم می نوشتم. انشاء الله فرصت دیگر . . . . شب همه عزیزان خوش . .. به امید پیروزی در مذاکرات هسته ای و نابودی اسرائیل
    برای شادی روی شهدا، امام شهدا و سلامتی رهبر معظم و گرانقدر حضرت آیت الله خامنه ای و اموات همه عزیزانی که این خاطره را می خوانند و اموات بنده حقیر صلوات و فاتحه بخوانید.

    • سلام دوست عزیز
      ممنون از حضورتون
      ای کاش این خاطرات رو مکتوب در اختیارمون بگذارید
      با ما در تماس باشید

    • باسلام بر همه دوستان
      فضای سایت امشب بسیار معنوی شده لذت بردم. تصاویر خرمشهر/ خاطرات عزیزان
      باور کنید با خاطرات عزیزان و یادگاران دفاع مقدس یه دل سیر گریه کردم.
      خواهش دارم این برادر همرزم حاج علی محمد سوری ادامه خاطره رو برامون مکتوب کنن.
      با تشکر از سعید عزیز و حاج بهزاد باقری گرامی

    • با تشکر از سردار بی ادعا و دلاور برهه های سخت نبرد حاج اقا سوری و دوستان میر ملاسی که در این جبهه فرهنگی ادامه دهنده راه آن بزرگمردان هستند از باب یاد آوری به خودم و همه دوستان نسل بعد از جنگ باید چند نکته را عرض مینمایم:
      بعضی وقت ها که خاطره ای از ایثار و اخلاص این جوانان در جبهه می شنوم چقدر بغض گلویم را میفشارد که کاش من هم در جوار این جوانمردان بودم و از لذت حضورشان بهره مند میشدم اما اینک که به اقتضای زمان از آن نسل طلایی فاصله داریم کمی به اخلاق , گذشت و اخلاص آنها رجوع کردن برای نجات و صلاح ابدی ما کافیست.
      دوستان من جنگی که ما در این برهه باید ادامه دهنده راه پدران غیور و جان بر کفمان باشیم جنگی بسیار پبچیده و سخت است و آن تلاش برای رفع مشکلات جوانان مظلوم این دیار چه در عرصه اقتصادی و چه فرهنگی است, بیایم هم چون نسل های پیش از خودمان در راه کمک به رفع مسائل ازدواج و اشتغال زایی هم نسلانمان خودمان آستین همت بالا زنیم که اگر جوانان دیروز بودند بازهم بدون توجه به کوتاهی مسئولان مردانه پای در این عرصه سخت گذاشته و امیدی برای دل ناامیدان میشدند زیرا هر جا اراده ای برای خدمت خالصانه بوده به یاری خدای بزرگ نتایج بزرگی به همراه داشته است.
      هرچند همین الان کسانی هستند که بدون توجه به سختیها کارهای بزرگی انجام می دهند لیک
      باور کنیم که “ما هم سهمی در تاریخ داریم” و باید گامی هرچند کوچک برای این مردم رنجدیده برداریم.

      کمی بیشتر به فکر صلاح هم باشیم…

      • سلام آقا میثم
        ما هم باید سعی کنیم ادامه دهنده راه شهدا باشیم ادامه راه شهدا در این زمان جنگ نرم هستش یعنی باید نگذاریم راه و هدف شهدایمان فراموش بشه باید همیشه روحیه ایثارشجاعت مردانگی حقیقت و راست گویی رو در جامعه حفظ کنیم
        همین شما برادر عزیزم اگه با ایجاد وبلاگی فقط یک وبلاگ برای شهدا میتونی سهم بزرگی در این راه داشته باشی و قطعا شهدا هم دستت را خواهند گرفت

  2. با سلام وعرض ادب خدمت سردار
    قطعاً جنابعالی و دیگر سرداران خاطرات زیبا و خواندنی زیادی را بیاد دارید که می تواند برای نسل سومی ها درس های گرانقدری داشته باشد ، در روزگاری که دشمن همه همت خود را برای تهاجم فرهنگی علیه این ملت معطوف کرده و همانطوریکه رهبر معظم انقلاب نیز سالهاست دغدغه شان شبیخون فرهنگی دشمن است ،جا دارد که جنابعالی و دیگر فرماندهان عزیزمان همچون دوران جنگ تحمیلی، رسالت فرماندهیتان را به نحو احسن داشته و این بار در جبهه جنگ فرهنگی با دشمن حضوری فعال داشته باشید.
    سردار
    تا اینجا هم بخش ریادی از خاطرات از اذهان پاک شده ، با همتی که ان شاءالله خواهید داشت ما ودیگر عزیزان را بی بهره نفرمایید .
    منتظر قلم زیبای شما هستیم .

    وبلاگ گردان محبین

  3. به نام خدای سبحان
    سلام خدا بر شهیدان، ایثارگران و خانواده سرافراز آنان.
    برادر ارزشمند و مبارز قبل از انقلاب سردار جنگ سلام بر شما. از نوشتن این خاطره بسیار خوشحال شدم.
    بالاخره اندک اندک جمع مستان می رسند…..
    سردار عزیز راستش را بخواهید از دست بقلم شدنتان بیشتر خوشحال شدم. شما بخشی از گنجینه دفاع مقدس را در سینه دارید. اگر همان خاطرات شخصی نزد شما بمانند، بمرور زمان بدست فراموشی داده می شوند. پس چه بهتر که هر چه زود تر آن عاریه الهی را از سینه خارج و به نسل حاضر منتقل کنید.
    خود را در حد و اندازه این نمی بینم که از شما تقاضای ثبت این خاطرات را بکنم، چون در این موضوع، بمن آگاه تر هستید. ولی بعنوان کسی که دل در گرو آن روزگاران دارد، آرزو دارم روزی نه چندان دور برسد که همه آنانیکه در آن روزهای جنگ و خون، ایثار و از خودگذشتگی بوده اند، محفوظات درونی شان را به نسل بعد بسپرند. قطعأ این هم یکی از راههای حفظ و بسط روحیه ایثار و خدمت در جامعه است. به امید آنروز.

  4. باسلام خدمت همه ی دوستان وسروران صفحه ایثار میرملاس بخصوص فرمانده متهوروبی باک دوران دفاع مقدس حاج علیمحمدسوری
    نکته ای که سبب لذت من شد ودوست دارم که شما هم بامن شریک باشید این است که :بقول حاج حکمت عزیزم((جمع مستان می رسند)).دراین صفحه چیزهای زیادی را میخوانیم ونظرمیدهیم وخیلی از همرزمان جبهه دورهم گردآمده اند تا بابیان خاطرات خودلحظات شیرینی را برای مخاطبین تداعی کنند؛لحظاتی که هیچگاه ازیادوخاطرهیچ رزمنده ای محونمیشوند. اما زیبایی کارکجاست که برایم شوروشعف ایجادمیکند؟!اینجاست که دراین صفحه هیچگونه ردپایی از غول سیاست دیده نمیشود وانگار سالهای دفاع مقدس است که هیچکسی سیاست زده نبود ولباس بدقواره سیاست برای قامت کسی دوخته نشده بود! اینجا خارج ازگوددسته بندی های معمول ورایج است وهرمخاطبی از هوای این صفحه براحتی نفس میکشد. برکت خون شهدا ومتبرک بودن این صفحه به نام آنها سبب گشته تا سلامت این صفحه تضمین شود. ازاینکه خاطره ای جذاب وخواندنی از حاج علیمحمد سوری منتشرشدبسیار سپاسگزارم .امیدوارم که تداوم این روندفراترازمرزمیرملاس عبورکرده وروزی شاهدباشیم که تمام سایت های خبری ایران سرفراز ،صفحه ای به همین اسم طراحی کرده تا فرهنگ شهادت وایثار درفراسوی مرزها نهادینه شود. انشالله.

  5. امروز صبح به مناسبت سوم خرداد مراسمی با حضور مسئولین محترم شهر کوهدشت در بهشت زهرا برگزار شد. متاسفانه در این مراسم والدین شهدای معظم ، جانبازان و رزمندگان سرافراز عملیات آزادسازی خرمشهر حضور نداشتند. واقعا متاسفم

    • سلام دوست عزیز
      ممنونم میشیم اگر با بنده تماس بگیرید

  6. سلام بر تو ای کوه استوار ای جانباز سرافراز . چرا در خصوص تو این همه ظلم و جفا شد .ای سردار بی ادعا حاج آقا سوری .هرجای هستی خدا نگهدارت

  7. روز جمعه دهم اردیبهشت سال ۶۱ ساعت حدود یک بعد ازظهر یعنی حدودا شش یا هفت ساعت قبل از اینکه شهید یحیی دارابی بشهادت برسد، بنده افتخار داشتم که همراه آن شهید بزرگوار بودم. ایشان یک آب پرتقال روی زمین پیدا کرد و به بنده دادند. رابطه بنده با آن شهید بزرگوار بسیار گرم و صمیمی بود. از خدای متعال می خواهم در دنیای باقی و در بهشت جاویدان دستم در دستان آن عزیز و همراه او باشم.
    آمین یا رب العالمین

  8. با درود بیکران بر شهدای گرانقدر خرمشهر و با سلام بر یادگار ارزشمند دفاع مقدس سردار سوری عزیز .
    بخشی از خاطرات آن عملیات برگرفته از دفترچه خاطراتم تقدیم تان :
    در مسجد دارخوین دعای کمیل خواندیم . در اثنای دعا بود که صدا زدند تیپ لرستان آماده شوند برای حمله ، با خوشحالی همگی آماده شدیم . مقدار بیست کیلومتری ما را بردند آنگاه در کنار مقداری چادر پایین آمدیم و تا ساعت دو نصف شب ایستادیم تا به ما تجهیزات دادند ( یادم نمی رود که در این هنگام حمید قبادی که فرمانده دسته ما بود آمد و یک کلاشینکف تاشو به من داد وگفت این برای تو بهتر است ) پس از آن بطرف خط مقدم خرمشهر حرکت کردیم به طرف کارون .
    کنارپلی که زده بودندمتوقف شدیم. نمازصبح رادرآنجاخوانده وپس ازسه چهارساعت به خط مقدم اعزام شدیم ، ساعت ده صبح به خط رسیدیم . هنوزازماشین پایین نیامده بودیم که خمپاره زد و تعدادی ازما را زخمی و یک تن (نبی الله ابراهیمی) را شهید کرد. درپشت خاکریز به استراحت پرداختیم.اماچه استراحتی!؟؟؟
    منبع : وبلاگ یاد نیکان – خاطره ای از فتح خرمشهر – جمعه سوم خرداد ۱۳۹۲

  9. درود بر سردار حاج علی محمد سوری چه بگویم ازرشادت ها فداکاری های جانباز عزیز حاج سوری. جوانان بخدا اقای سوری درزمان جنگ جوانی بیش نبود بنده اقای سوری نه فامیلم است نه ازیک خط فکری هستیم اما جوانی خودرا به این انقلاب هدیه نمود درجبهه های جنگ ازنزدیک شاهد رشادت های ایشان بودم خداوند تمام ایثارگران این انقلاب را حفظ کند اشک درچشمانم جاری شد نمی توانم جه بگویم .شادی روح شهدا صلوات

  10. شهید تاج الدین دلوجی و شهید یحیی دارابی چگونه بشهادت رسیدند؟
    ساعت حدودا هفت یا هشت غروب روز جمعه دهم اردیبهشت سال ۶۱ بنده افتخار داشتم که همراه حاج مراد روشنی و مرحوم رزمنده دلاور حاج حمید قبادی (( باید بر مظلومیت حاج حمید قبادی گریست که چرا در تصادف جان به جان آفرین تسلیم کرد؟)) او که عمرش را در دفاع از کشور سپری کرد.چرا نگوییم شهید حاج حمید قبادی؟
    بله بنده در خدمت حاج مرد روشنی و شهیدحاج حمید قبادی بالای خاکریز بودم . حاج حمید کلاشینکف و حاج مراد و بنده آرپی جی داشتیم و به سمت نیروهای عراقی شلیک می کردیم. نیروهای عراقی پاتک سهمگینی زده بود و می خواست آنچه را که رزمندگان دلاور از دست آنها خارج کرده بود، دوباره پس بگیرد.
    یک لحظه صدای وحشتناک انفجار خمپاره زمانی در بالای سرمان شنیده شد. من خواستم با لهجه لکی بگویم(( اگه مال باوت برمی ایر ارا ای صداته)) ((خانه پدرت خراب شود برای این صدای وحشتناکت)) دیدم حاج مراد با پای قطع شده از بالای خاک ریز به پایین افتاد. وقتی از خاک ریز پایین رفتم. دیدم ترکش همان خمپاره زمانی نصف سر تاج الدین را برده بود و سفیدی مغز آن شهید عزیز کاملا مشخص بود. و ترکش همان خمپاره از پشت به کمر شهید یحیی دارابی زده بود. شهید تاج الدین دلوجی چندبار دهانش را باز و بسته کرد و به فیض شهادت رسید.
    اما شهید یحیی دارابی جابه جا شهید نشد. او را سوار یک ماشین کردیم و به پشت جبهه منتقل شد تا به بیمارستان برسد. آن شهید والامقام نیز در بین راه بشهادت رسید.
    این دو عزیز رفتند تا به شهدای کربلا بپیوندند.

  11. سلام،این وجود سراپا اخلاص (علیمحمد سوری) یکی ازمجسمه های ایثار وفداکاری کشور است،او پیوندی عمیق بین این فضا وعالم سیاست ایجاد کرد وثابت کرد که میشود در اوج قله های سیاست یک بسیجی مخلص بود نه یک سیاست زده بی هویت و استحاله شده، او یادگار شکل گیری سپاه پاسداران کوهدشت واولین فرمانده آن ویادگار هشت سال دفاع مقدس است ،شهید زنده ای که تمام دوران نوجوانی وجوانیش مبارزه ودفاع از کشور بوده ،باید تندیسی از او ساخت ودر یکی از میادین مهم لرستان نصب کرد.نسل جدید بدانند مثل سوریها کم بوده و هستندغنیمتش شمارید. تشکر از آقا سعید عزیز

  12. روز شنبه یازدهم اردیبهشت سال ۶۱ – بنده همراه شهید صیدعباس ابراهیمی و شهید اسماعیل هادیان نشسته بودم که صدای شلیک آمد. شهید اسماعیل هادیان دست از پایش گرفت. گلوله خورده بود.
    بنده روز شنبه بازدهم اردیبهشت سال ۶۱ همراه شهید صیدعباس ابراهیمی بوده ام، اما عکس آن شهید بزرگوار را در بلوار استقلال بین توحید و میدان قدس زده اند و تارخ شهادت ایشان را روز نهم اردیبهشت سال ۶۱ نوشته اند.
    شهید صیدعباس ابراهیمی شب بیستم اردیبهشت به فیض شهادت رسید.

  13. یکشنبه ۱۹ اردیبهشت – حاج علی محمد سوری به بنده گفتند که امشب عملیات داریم. بنده کمی کسالت داشتم. به بنده گفتند شرکت می کنی؟ گفتم بله حتما آن شب یعنی شب بین نوزدهم و بیستم (یکشنبه شب و یا شب دوشنبه) رزمندگان کوهدشت به فرماندهی حاج علی محمد سوری در گردان امام صادق شبانه چند کیلومتر حرکت کردیم. گلوگاهی بود که می خواستیم از آن عبور کنیم. نیروهای عراقی گلوگاه را بشدت می کوبیدند بطوری که حتی یک نفر هم نمی توانست عبور کند. آن شب همانجا ماندیم و عملیات لغو شد.

    • ممنونم از حضورتون
      یه ایمیل فرستادم صندوق وردی تون رو نگاه کنید

    • با عرض پوزش یک روز را اشتباه کردم : اصلاح شده این است. شنبه ۱۸ اردیبهشت درست است.
      شنبه ۱۸ اردیبهشت – حاج علی محمد سوری به بنده گفتند که امشب عملیات داریم. بنده کمی کسالت داشتم. به بنده گفتند شرکت می کنی؟ گفتم بله حتما آن شب یعنی شب بین نوزدهم و بیستم (شنبه شب و یا شب یکشنبه) رزمندگان کوهدشت به فرماندهی حاج علی محمد سوری در گردان امام صادق شبانه چند کیلومتر حرکت کردیم. گلوگاهی بود که می خواستیم از آن عبور کنیم. نیروهای عراقی گلوگاه را بشدت می کوبیدند بطوری که حتی یک نفر هم نمی توانست عبور کند. آن شب همانجا ماندیم و عملیات لغو شد.

  14. درود بر روان شهدا دقیقا روزجمعه ۱۰-۲-۶۱صبح بود عراق باتمام قوا به خط ماحمله کرد هیچ وقت فراموش نمیکنم لحظه شهادت ۱-تاجالدین دلوجی۲-یحیی دارابی ومجروح شدن حاج مراد روشنی که از خون ایشان گل قرمز رنگی درست شده بود و فریادهای شعار یاامام زمان اقای روشنی در ان لحظات سخت

  15. در عملیات آزاد سازی خرمشهر بدترین نوع خمپاره ها خمپاره های زمانی بود. که رزمندگان را تکه پاره می کرد. چون این نوع خمپاره ها در بالای سر منفجر می شود و پناهگاه بدون سرپوش بی فایده است و خط مقدم جبهه و حین عملیات نمی توان و فرصت نیست که پناهگاه سرپوشیده داشت.
    همان خمپاره ای که شهید دارابی و شهید تاج الدین دلوجی و پای حاج مراد روشنی را قطع کرد، از نوع زمانی بود.
    یک فرصتی پیش آمد و بنده افتخار پیدا کردم که لحظه ای در جوار شهدای گرانقدر نیاز قبادی و سیدحسن مراد زمانی بودم و رزمنده دلاور فتح الله تیموری با هم نشسته بودیم و هم صحبت شدیم. فتح الله تیموری زیاد شوخی می کرد.
    بنده از هم نشینی با ایشان لذت می بردم و واقعا حال می کردم. فتح الله تیموری به شهید حسن مراد زمانی گفت از کنار ما برو، ما از زمانی می ترسیم( همنام بودن شهید زمانی با خمپاره زمانی) انصافا جوک ها و شوخی های فتح الله تیموری سرگرم کننده بود.

  16. بقول حاج حکمت، اندک اندک جمع مستان میرسند. انشاالله اندک اندک پای تمامی سرداران سپاه اسلام همانند حاج آقا سوری، حاج آقاکشکولی، حاج آقا اسفندیاری و…….. ( اگه اسم ببرم الی ماشاالله ) به این سایت وزین میرملاس ، که حاصل رنج وزحمت وبدون انگیزه ی مادی ، تعدادی از جوانان ونوجوانان وبعضاً میانسالان ، شهرمان کوهدشت هست ، باز شود وبانوشتن خاطرات ودل توشه های رنگین وپر معنای خود ، همگی ما را بی بهره نگذارند. به امید آنروز ، که این سرداران باوفا ، نسل جدیدرا فراموش نکنند واز خاطراتشان بهره مندشویم. انشاالله/.

  17. ضمناً بنده دریک مقطع زمانی شاگرد (دانش آموز) حاج آقا سوری بودم ودرمقطع ایی دیگه هم شاگرد وهم رزمنده زیر دست ایشان بودم . ازخصوصیات اخلاقی ایشان هرکس هرچی بگه مطمئناً اغراق نکرده وخیلی کم گفته است چون یک انسان کامل به تمام معنا ست.انشاالله خداوند درپناه خودش ، ایشان را نگه دارد.

  18. تا جایی که خاطرم هست این عزیزان در عملیات بیت المقدس بودند:
    حاج علی محمد سوری – حاج حمیدقبادی – شهید شیرمحمد رحیمی – شهید شمس الله مرادی – حاج شرف آزادی – شهیدحسن مرادی – حاج هادی قبادی – عباس خزایی – شهید فتح اله کوشکی – حاج علی اخویان – شهید حاتم محمودوند – میرزا موحد(پاپی زاده) – حاج کیانوش بهرامی – سیدعباس ابراهیمی – حاج ولی الله یاراحمدی – حاج مراد روشنی – شهید اسماعیل هادیان – شهید تاج الدین دلوجی – حاج علی محمدسوری – داریوش گراوند – ابوالحسن باقری – شهید علی جعفر محرابی – شهید نورمحمد چراغیانی – حاج میرزا میرزاپور – شهیدتاج الدین دلوجی – شهیدعلی ضرونی – شهیدعلی حاتمی – شهیدنبی اله ابراهیمی _ بیژن طرهانی – شهیدیحیی دارابی – شهیدحسین ولی نیا، شهیدسید میرزا پیریایی تیزابی – شهیدحاجی ولی همتی – شهید سید قدرت سیفی، شهیدسیدحسن مراد زمانی – شهید سید احمدبگ میرزایی – شهیدنیاز قبادی – ناصر کاظمی – شهیدنامدار بخشی – بیژن با عرض پوزش از عزیزانی که بعلت فراموشی این حقیر از قلم افتاده اند.

  19. با سلام به روان پاک شهدای عزیز
    در این روز عزیز وقت آن است که از جانبازان عزیز هم یادی بشود
    با تبریک به جانباز(قطع پای راست از زانو به پایین) عزیز در عملیات فتح خرمشهر آقای ملک محمد امرایی از اهالی شریف شهرستان رومشکان شهر چقابل

    • سلام آقای امرایی
      با چندنفر از دوستان رومشکان صحبت کردیم که در جمع آوری خاطرات و تصاویر شهدا و رزمندگان رومشگان باهامون همکاری کنند و قول دادن فعلا منتظر همکاریشون هستیم

  20. شب عملیات – مرحله سوم عملیات بیت المقدس – عجب شبی بود عجب شبی بود.

  21. سلام ودرودخداوندبرتمای شهدای گرانسنگ دفاع مقدس ،سلام ودرودخداوند برانسانی وارسته ،باتقوی،متعهد،شجاع وانقلابی سرداربی ادعا حاج علی محمدسوری ،ایشان گنجینه ی ذی قیمتی برای نسل امروزماست ونوشتن خاطرات آن دوران دراین مقطع کنونی کمترازرشادتهای زمان جنگ نیست ،آرزوی سلامت وبهروزی ازخداوندمنان برای این عزیزوالامقام دارم.سعیدجان تشکرفراوان

  22. روز جمعه دهم اردیبهشت سال ۶۱ پس از شهادت شهید یحیی دارابی و شهید تاج الدین دلوجی و قطع پای حاج مراد روشنی، دست حاج ولی الله احمدپور هم تیر خورد و حاج هادی قبادی هم مجروح شد. تدارک گردان امام صادق بسیار ضعیف بود.غذا اصلا نمی رسیدو بنده بشدت گرسنه بودم. متوجه شدم برای عده ای از رزمندگان که نمی دانم کجایی بودند، غذا اوردند. برای غذا صف بسته بودند، من هم رفتم داخل صف. وقتی نوبتم شد، گفتند ظرفت کو؟ من هم کف دستهایم را به هم گرفتم و غذا ریخت کف دستم داغ بود و همینچوری دهانم را به سمت آن می بردم و غذا می خوردم. خلاصه تا حدودی سیر شدم. آن روز را به سختی به صبح رساندیم.
    صبح روز بعد یعنی همانموقع که شهید اسماعیل هادیان تیر خورد. بنده آن عزیز را سوار آمبولانس کردم. برای این همه عزیز که قلع و قمع شدند، داشتم بشدت می گریستم. یک نفر امد و دستم را گرفت و گفت داری روحیه بچه ها را داری خراب می کنی. به او گفتم اینها بهترین بچه های یک دبیرستان بودند که آمدند و همه تکه تکه شدند.

    • خاطرات شما میتواند اشک هر خواننده را طوفانی کند وهمین ساده بودن کلام شما جذابیت خاص خودرادارد چون روایتگر واقعیتی روشن وحقیقتی انکارناپذیرهستید. بی تکلف بودن خاطرات شما,بدون شک درتاریخ این سرزمین ماندگارخواهدبود.چنانچه جناب سعیدبالنگ عزیزم هماهنگ کنند بنده باتمام توان درخدمت شما برای بازگوکردن خاطراتتان درآن شب عملیات هستم. درودخداوندبرشما وهمه فاتحان خرمشهر

  23. جناب سعیدبالنگ عزیزوگرانمایه! محبت کنید ودرحد امکان اسم واقعی دوستان رزمنده دراین صفحه را اعلام کنید,اکثر کامنت ها با اسم مستعار تاییدشده اند واین استتار چندان درست نیست چراکه تمامی این عزیزان ازافتخارات این مرزوبوم هستند ونسل امروز میباست قهرمانان دیروز خودرا بشناسد تا الگویی واقعی ازآنها ساخته وشهامت وشهادتشان را سرمشقی برای گذراز سننگلاخهای صعب وسخت پیش روقرار دهند تا به سلامت به سرمنزل مقصود برسند.من بعنوان یک محاطب ازتمامی این سروران وقهرمانان استدعا دارم که اسم واقعی خودرا اعلام کنند وخودسانسوری راکنارگذاشته تا یادوخاطرات این دلاوران دراذهان باقی بماند.
    شما درآزادسازی خرمشهر که رویدادی تاریخی ست نقش داشته اید وبا خداوند تبارک وتعالی همگام وهمقدم بوده اید,شما راویان نعره ی کارون وخروش رعدشیرمردان عرصه پیکارهستیدوهیچ افتخاری ازاین بالاتروجودندارد.((شیرل هشت سال دفاع ویشه ئه دشت کردنه شیر/ ئه لا خدا دوبالو سَن چن ار هاوا جور شیر نیر/ تینی دشت ملاونی نومونه مور و ئه هاوار/ موشی منم ژار وفقیر شیرل زرد هزار هزار))پایدار باشیدوجاودان.

    • سلام استاد
      ممنونم از حضورتون
      باید با دوستان صحبت کنید که چرا با اسم کستعار کامنت میگذارند ؟؟!!! من اکثر کامنتایی که با اسم مستعار هستند ولی ایمیل شون رو گذاشتن رو براشون پیغام فرستادم که با بنده تماس بگیرید حتی در جواب کامنت هاشون هم گفتم که خواهشن خودتون رو معرفی کنید یا راه ارتباطی برای بنده بگذارید که تماس بگیرم خدمتون اما بازم متاسفانه !!!!
      ای کاش روزی برسد که همه با نام واقعی خودشون کامنت بگذارند حداقل در صففحهمربوط به شهدا صفحه ای که متلق به خودشونه این صفحه متعلق به یاران سفرکرده رزمندگان دلاور هشت سال دفاع مقدس هستش که نیاز به همت همه جانبه تمام دوستان اللخصوص رزمندگان عزیز داره انشاالله

  24. الان که این خاطرات را می نویسم دارم اشک میریزم چرا که همه ان صحنه ها را جلو چشمم می بینم. من الان یک فیلمی را می بینم که سی و دو سال پیش خودم یکی از بازیگران آن بودم. خیلی ها ایراد می گیرند که چرا به خانواده شهدا و جانبازان توجه می شود. اما الان که ان صحنه ها را تداعی می کنم. معتقدم هیچ کاری برای خانواده شهدا و جانبازان نکرده اند. اگر همه وجودشان را هم از طلای ناب بگیرند، باز هم هیچ کاری نکرده اند. پاداش شهدا و جانبازان را نمی توان داد. پاداش آنها فقط و فقط بهشت است چرا که آنها سبیل صالحین را پیمودند.
    خدایا تورا بحق آبروی شهدا و تو را بحق تمام صالحین گذشته و امروز دشمنان داخلی و خارجی این کشور اسلامی را در دنیا و آخرت خوار وذلیل بگردان. خدایا دزدان و غارتگران بیت المال و اموال مردم و مایوس کنندگان مردم از نظام را در دنیا و اخرت روسیاه کن
    خدایا تو را به آبروی محمد(ص) تورا بحق آبروی علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهماالسلام) این انقلاب را به انقلاب جهانی امام عصر(عج) متصل بگردان.

    • سلام دوست عزیز
      لطفا ایمیل تون رو چک کنید

    • الهی آمین
      دوست عزیز سلام بر شما
      سخنی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.
      برای بنده و شما همرزم بودن و هم ردیف شدن ناممان با سردار بی ادعای دیروز، افتخار بزرگی است. ولی چرا با این وضع ظاهر شدید؟ بنظرم با سربلندی تمام خاطرات را ذیل نام خودتان بنویسید. درست گفته اند که گمنامی خود یک هنربزرگ است. اما ذکر نام و معرفی برای فعل و عملی که سی و دو سال قبل اتفاق افتاده دیگه ریا نیست. بنویسد و با نام عزیزتان بنویسید. همشهری عزیز بدانید برای امروزمان چه خون دلها خورده ایم. چه جانها و بدنهایی داده ایم. چه خطرها کرده ایم. و چه بلاها دیده ایم. و … .
      حق نسل امروزی است از تاریخ دیروزشان غیر گفته ها و شنیده ها از منابعی مثل رادیو و تلویزیون آگاه شوند. حرف شما و امثال جنابتان، برای من و ماها چون سند گرانبهایی است که مثل و مانند آن بسیار اندک است. به امید دست بقلم شدن امثال حضرتعالی.
      موفق باشید.

  25. جناب بالنگ
    ضمن عرض خسته نباشید
    خاطره جناب سوری با ذکر منبع در وبلاگ گردان محبین استفاده شد .

    یا علی مدد

  26. پایان کلام
    روز نوزدهم خرداد سال ۶۱ خبر رسید امشب یعنی شبی که فردایش بیستم اردیبهشت است، رزمندگان لشگر ۲۲ بدر که گردان امام صادق (ع) هم یکی از گردانهای آن بود وارد عملیات خواهد شد. شور و هیجانی بی نظیر فضای حاکم را فرا گرفته بود. رزمندگان مسافت زیادی را طی کردند. چیزی در حدود ۵ تا ۱۰ کیلومتر. بنده کیلومتر سنج نداشتم و نمی دانم چند کیلومتر بود، به هر حال مسافت زیادی بود.
    کسانی که به ان منطقه سفر کرده اند، می دانند که جاده اهواز خرمشهر و خط آهن موازی یکدیگرند.
    قرار بر این بود که ما بین خط آهن و جاده به سمت خرمشهر و در دل دشمن پیشروی کنیم و از آنجا رزمندگان اسلام و قرآن در دو جبهه پدافند کنند. یک گروه به سمت داخل و یک گروه به سمت عراق یعنی پشتیبانی نیروهای عراقی را قطع کنیم. بطوری که نیروهای عراقی محاصره شوند.
    بچه های کوهدشت همراه رزمندگان لشگر بدر پس از طی مسافت زیادی بین دو خاکریز قرار گرفتند تا از دید دشمن پنهان بمانند.
    هیاهو در بین بچه ها پیچید که یکی از بچه ها تیر خورده است.
    هوا تاریک بود، اما منورهای دشمن دشت را کاملا روشن کرده بود.
    پس از چند لحظه فرمان داده شد که خود از خاکریز عبور کنید و بسوی دشمن بروید.
    رفتن به سوی مرگ، مرگ نه شهادت و دیدار با شهدای کربلا.
    همه رزمندگان از خاکریز خود عبور کردند و به سمت نیروهای دشمن به پیش رفتند. رزمندگان بدون هرگونه پناهگاهی به پیش می رفتند تا خط دشمن را بشکنند و عراقی ها رزمندگان را با انواع سلاحها هدف قرار داده بودند. صدای رزمندگانی بگوش می رسید که گلوله می خوردند و ترکش خمپاره ها آنها را از پای در می آورد. در آن موقعیت بنده می گفتم یارب یا رب یا رب قو علی خدمتک جوارحی و به پیش می رفتم. یکی از آرپی جی زن ها گلوله خورد و افتاد و کمکی هایش آرپی جی اش را گرفتند و او را تنها گذاشتند. رزمندگان به خط دشمن رسیدند و جنگ تن به تن و بسیاری از نیروهای عراقی اسیر شدند.
    شهدای کوهدشتی عملیات بیت المقدس بیشتر از همه عملیاتها بود.
    نیروهای کمکی جای ما را گرفتند و پس از چند روز خبر رسید که فرمانده از ناحیه شکم گلوله خورده است و در بیمارستان پارس تهران و حاج مراد روشنی در بیمارستان شهید چمران شیراز و حاج شرف آزادی در بیمارستان بهارلو و حاج میرزا میرزاپور در بیمارستان یکی از بیمارستانهای شیراز و حجت الاسلام حاج علی اخویان و حاج میرزا موحد در . . . .بستری هستند.
    جا دارد از همه شهدای گرانقدر و بخصوص در این روزها از شهدای عملیات بیت المقدس یاد کنیم. می خواهم بصورت ویژه از چند شهید یاد کنم، اما نه همه شهدا عزیزند و گرانقدر.
    از خدای بزرگ می خواهم همه ما را با شهدای کربلا محشور کند.
    آمین یا رب العالمین

  27. سلام برشهیدزنده دوران دفاع مقدس،سلام بر فرمانده لایق وفاتح فتح خرمشهر،سلام برسردار بی ادعا جناب آقای حاج علی محمد سوری،بسیار خوشحالم برای خاطره جذاب وخواندی شما وتشکر از آقا سعید عزیز

  28. اسلام و عرض ارادت خدمت سردار حقیقی و جانباز دین و انقلاب
    ابتدا ورودتان را به عرصه فضای مجازی تبریک می گویم جای شما تا الان خالی و به حضورتان خوش آمد می گویم . جای شما در این عرصه بالای مجلسی است که بیشترشان بسیجی و سرباز شما به ویژه در این عملیات بوده اند . به حق و به جاست که در این فضا هم سرداری کنید و هدایت گر و یادآور رادمردی ها و از جان گذشتگیها باشید تا به یادمان باشد این انقلاب با چه بهای گرانی حاصل شده است .
    یادم نمی رود یکی از روزهای قبل از عملیات یکی از دوستان در کنار خاکریز گفت این آقای سوری است . شما صدای ایشان را متوجه شدید و به ما برگشتید بلافاصله سلام کردیم و شما با لبخنی جواب دادید . آن تصویر اکنون در ذهن من عینا ماندگار است و گویی دارم همین الان به آن تصویر نگاه می کنم .
    در آنشب آسمانی هنوز چهره شهید مرادی را به یاد دارم که سیمایش آرامش بخش و روشنگر قلبها بود

    چناب سردار ! همینکه با همه مشغلیات لحضاتی را از آن فضا به تصویر کشیده اید جای تشکر بسیار دارد ، اما واقعا چگونه می توان آن دقایق مرگبار و عارفانه را از خاکریز ایران تا خط آنها که احتمالا دویست سیصد متر بیشتر نبود تصویر نمود؟! آیا با کلمات معمول می توان بارش تیر و ترکش و ریزش و عروج عارفان و فریادهای الله اکبر و یا مهدی را در آن بین ته تصویر کشید آیا جنس آن خاطرات را با این کلمات می تو.ان بیان کرد ؟! !

    فریاد الله اکبر و اشهدان لا اله الا الله آن سید بزرگوار را در آن لحظه ای که هنوز از خاکریز خودمان عبور نکرده بودیم و بلافاصله فریادهای کاظمی و کمکهای شهید حجت را هنوز در ذهن قلب وروحم درام . و ان ثانیه را به یاد می آورم که دستور حمله صادر شد . به محض گذر از خاکریز هر دقیقه یک یا چند نفر همزمان به زمین می خوردند و به آسمان سفر می کردند . واقعا چه دردناک و باشکوه است آن لحظه ها . …

    از آنهمه آن ده دوازده نفر جان به خاکریز دشمن رساندند البته به گمانم این تعداد کوهدشتی و سی جهل نفر هم غیر کوهدشتی . که از آن جمله شهید حجت بود . حال در اندشت صاف که فقط ترکش تیر بود و آدم های تیکه پاره و فریادهای در گلوی آنها که لحظات آخر را می گذرانند چطور فرمانده ما از اسیری که به احتمال بسیار زیاد قاتل بچه های ماست این چنین دلجویی و محبت می کنند کاری که فردایش هم در لحظه دفع پاتک محدود دشمن با اسرایشان توسط یکی از فرماندها سپاه شد ؟ ۱! این پیام یک مکتب است .

    فردای آن روز همه به چادرهای مان در پشت جبهه آمدیم چه صحنه غم انگیزی بود . دوستان دیشب کجایند ؟ اقوام ؟ همرزمان .. به یکی از اقوام گفتم کمی مور بخوان تا گریه کنیم او خواند .. منهم با وجودیکه بلد نبودم خواندم تا دلم باز شود .. بعد رفتم فضایی خالی تاتونستم گریه کردم .
    فتح الله …. گفت من آقای سوری را دیدم چندتا گلوله خورده بود به احتمال زیاد شهید شوند ولی اورا منتقل کردیم … . و اکنون اما خداوند شما را برای ادامه راه شهیدان محفوظ داشته است و ما هم اگر لایق باشیم سرباز شما.
    خدا کند این خاطرات ابزاری باشند برای یادآوری شعار شهیدان .انشاالله

  29. اخلاص برخی از این عزیزان کامنت گذار بی نام ما را کشته است !!!

  30. خاطرات جالبی بود خدا ایشان را حفظ نماید

  31. جناب آقای بالنگ با سلام وتحیت
    سایت میرملاس سایت خوبی است حتی خیلی خوب تر از خوب. اما متاسفانه حق ایثار و شهادت را خوب ادا نمی کند.
    ببینید!
    همین مصاحبه سردار سوری را کجا درج کرده اید؟
    در جایی که مخاطبین زیاد متوجه آن نمی شوند. آیا ارزش این خاطرات و کلا ارزش ایثار و شهادت کمتر از آن چیزهایی است که در قسمت یادداشت و یا خبرهای که فقط برای بزرگ کردن افراد است؟
    بنده با سایت و طراحی آن آشنا نیستم. اما شما می توانید یک لینک ثابت برای ایثار و شهادت در جای مناسب صفحه اصلی وب قرار دهید.
    کار و نیت شما خیر است، اما باید بیشتر و بهتر توجه کرد.
    خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار

    • سلام دوست عزیز
      بازم از حضورتون متشکرم
      صفحه ایثار و شهادت میرملاس کم ی کاستی های زیادی دارد که با همت حضرتعالی و دیگر دوستان باید رفع بشه و این مهم جز با همکاری تمام دوستانرفع نمیشه
      خیلی از دوستان خاطرات زیبایی دارند که متاسفانه هرچی میگیم همکاری نمیکنن و خیلی های دیگه همچون شما بانام مستعار به صفحه شهادت و ایثار صفحه ای که متلق به خودتونه تشریف میارید ، چرا ؟؟!!!

  32. من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه فمنهم من قضی نحبه ومنهم من ینتظر و ما بدلو تبدیلا:از مومنان مردانی هستند که به پیمانی که با خدا بسته بودند وفا کردند. بعضی بر سر پیمان خویش جان باختند وبعضی چشم به راهند وهیچ تغییری (در پیمان خود) نکردند. سلام بر سردار مخلص با تقوی و شجاع ومحبوب علی محمد سوری کسی که ذکر ایشان یاد آور دلاوری و اخلاص است .امیدواریم که ایشان و بقیه دوستان همرزمش خاطرات زیبا یشان که مملو از پند وعبرت و دلاوری است برای نسل جوان بازگو کنند.

  33. ثبت خاطرات دفاع مقدس بوسیله مردان جبهه وجنگ بسیار آموزنده وتاثیرگزار است امید است رزمندگانی که طی سالیان گذشته به هرنحوی که ازآن فضا فاصله گرفته ویا مجور به عزلت شده اند همت کنند وخود راوی دوران دفاع مقدس شوند تا بدینوسیله هم واقعیتهای جنگ برای نسل جوان به صورت صحیح بازگو شود وهم مانع تحریف واقعیتهای دفاع مقدس شوند .

  34. سلام ودرود خداوند بر حضرت امام بزرگوارورهبر معظم نظام وشهداوایثارگران هشت سال دفاع مقدس این یادگاران جبهه و جنگ وبر جناب اقای سوری این انسان مخلص وبا تقوا خداوند عاقبت همه را ختم به خیر کند یاد همه شهدا را گرامی میدارم وخوشا به حال کسانی که اگر انسان به انها نگاه می کند به یاد خدا می افتد وسلام خدا نگهدار همه عزیزان دست اندر کاران این مجموعه باشد

  35. سلام ودرود خدا بر دایی عزیزتر از جانم سردار رشید حاج علی محمد سوری لکی

    خوشحالم که فرصتی پیش اومده تا از دلاوری ها و از جان گذشتگی هاتون سخن به میان بیاد تا حداقلش مردم کوهدشت بدونند همه چیز فقط سیاست و باند بازی نیست.ایثارگری های شما بجز مهرو وفاداری شما که در گرو این نظام وانقلاب دارین چیزی رو ثابت نمیکنه.امیداوارم تو کارتون ثابت قدم وسر بلند باشین که سر بلندی وموفقیت شما،سربلندی ما هم محسوب میشه.دلم خیلی واستون تنگ شده امیدوارم یه خورده سرم خلوت بشه که به دیدارتون بیام.الانم که دارم این مطلبو مینویسم اشک امونم نمیده.واسه سلامتیتون همیشه دست به دعاییم.

  36. با سلام

    چقدر خوب بودن آن روزها….
    همان روزهایی که بدون کوچکترین تعصبات قومی و شهری!! مردم شریف خرم اباد شما را که یک پاسدار قدیمی بودید با افتخار به عنوان نماینده خویش انتخاب و رهسپار مجلس نمودند… همان روزهایی که جنگ تازه تمام شده بود و شما اما!! هنوز لباس سبزتان را بر تن داشتید .

    و به همین دلیل افتخار نمایندگیست که پس از مردم شریف کوهدشت این اهالی شهر خرم آباد هستند که نام شما در خاطره سیاسی خیلی هایشان نقش بسته و علیمحد سوری لکی را به خوبی به خاطر می آورند.

    اما بنده شما را نه به این سبب ! بلکه به خاطر همان لباس سبز زیبایتان میشناسم! و شما را به خاطر می آورم نه به سبب های دیگر بلکه به دلیل دوستی و همرزمی تان با شهدا.

    از دیدن چهره شما در این پایگاه خبری خرسند شدم و خاطرات زیادی برایم زنده شد. از خداوند منان برای شما خواهان سلامتی و موفقیت بیشتر هستم.

    با تشکر فراوان از زحمات برادر سعید بالنگ.

    • خیلی ممنونم از حضورتون آقای مرادی

  37. یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم / در میان لاله و گل آشیانی داشتم.بلبل طبعم کنون باشد ز تنهایی خموش/ نغمه ها بودی مرا تا هم زبانی داشتم.

  38. معاشران .گره از زلف یار باز کنید
    شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید
    حضور خلوت انس است ودوستان جمعند
    و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید
    رباب وچنگ به بانگ بلند می گویند
    که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید
    با عرض سلام وادب خدمت همه اهالی میر ملاس وتشکر مجدد از آقایان امین آزادبخت وسعید بالنگ که همه مهمان آنانیم .خداوند اجرشان دهد .
    در آغاز عرض نمایم که آقا سعید عنوان خاطرات سردار بزرگ جبهه ها را می بایست باتصویر ایشان ونمود بهتر وقابل قبول تری طراحی می کردند .
    اما بعد .بیشتر عزیزان از رشادتها وشهامت های سردار بی ادعای جبهه وجنگ یاد نمودند وبعضی هم از اخلاص او .بنده میگویم صفت غالب وچشمگیر این سردار بزرگ علاوه بر رشادت وشجاعت .اخلاص .صداقت و
    پاکی اوست .لذا باید اورا سردار (صداقت).سردار (اخلاص).وسردار (پاکی ) نام نهاد .
    اکثر کامنت ها از جبهه وجنگ ایشان گفته اند بنده هم مختصری از قبل از انقلاب وقبل از جنگ از ایشان بگویم .شاید خیلی از عزیزان او را در آن دوران نشناخته اند وخاطراتی از ایشان نداشته باشند .
    قبل از پیروزی انقلاب یعنی در مردادماه سال ۵۷ زمانی که برای اولین بار ایشان را در منزل یکی از اقوام ملاقات کردم ودر مورد انقلاب صحبت می کردیم .در برخورد اولیه صداقت واخلاص را در چهره ی ایشان دیدم و اورا جدی تر از دیگر دوستان یافتم .دوستی ما استمرار یافت وصمیمیت بیشتر وبیشتر میشد .جاذبه ی ایشان به حدی بود که دیگر جوانان با افکار واندیشه های غیر همسو را جذب می نمودند وحتی آنانرا همراه خود به مسجد صاحب الزمان (عج) می آورد .به گونه ای که یک روز مورد اعتراض شدید یکی از دوستان قرار گرفت که چرا این افراد را به مسجد آورده ای ؟وایشان با لحنی آرام ومودبانه می خواست اورا قانع کند که فایده ای نداشت و دفاع ما هم ره به جایی نبرد وبه ناچار از مسجد بیرون رفتند .ولی بعد از چند روزی با صحبت با ایشان به مسجد برگشتند .
    در مسجد صاحب الزمان (عج)تصمیم گرفتیم محلی جهت تجمع جوانان ونوجوانان ایجاد نماییم .لذا محل ورودی سمت راست روی سرویسهای مسجد را جهت ساخت مناسب یافتیم .از بین دوستان دونفر بنایی
    بلد بودند وبقیه کارگری نموده وظرف مدت کوتاهی ساختمان ساخته شد وحاج علیمحمد که در آن زمان جوانی توانمند و ورزشکار (کشتی گیر)بود براستی کمک شایانی نمود .
    تردد جوانان به مسجد بیشتر وبیشتر می شد لذا اولین انجمن اسلامی جوانان ونوجوانان کوهدشت را در آن
    ساختمان به نام کانون (پژوهشهای فکری جوانان ونوجوانان )راه اتدازی نمودیم و در رای گیری بعمل آمده
    ایشان رای نخست را بخود اختصاص دادند .وبرادری که قبلا ذکر ایشان رفت و موجبات دلخوری آقای سوری را فراهم نموده بود رای آخر را کسب نمودند.

  39. شهیدان جام نوشاشوش بردند/تمام حوریان از هوش بردند

  40. در آشب عملیات آقای ولی احمد پور یکی از فرماندهان بچه های کوهدشت ، گفت تا دقایقی دیگه این چراغ دستی را هم خاموش می کنم فقط هر که آماده شهادت است برای عملیت بیاید .و…..
    این شهدا همان کسانی هستند که شهادت را برگزیدند .

  41. سلام و درود می فرستم به شهدای جنگ تحمیلی مخصوصاً شهدای خرمشهر و جانبازان سر افراز به خصوص برادر جانباز سردار علی محمد سوری، شب عملیات مرحله ی سوم فتح خرمشهر پس از پیشروی و به هلاکت رساندن عراقی ها بنده موسی قاسمی در چاله ای برادر حاج علی محمد سوری که از ناحیه شکم تیر خورده بود و لباس سبز در تن داشت را یافتم و به من گفت من سوری ام نجاتم بده بنده بلا فاصله به سراغ برادران کمکی رفتم و برادر رسول زیودار را دیدم به او گفتم بچه ها را پیدا کن سوری زخمی شده است تا نجاتش بدهیم تعدادی از برادران آمدند او را روی برانکارت گذاشتیم و من از آنها جدا شدم و به جلو کردم هر کجا هست خدا نگه دارش باد.لازم به ذکر است برادر م شهید محمد میرزا قاسمی در همان شب در محور فکه شهید شده بود.

  42. باسلام خدمت سردار ارزشمندوبزرگوار آقای سوری انصافا عملیات بیت المقدس راخوب تشریح نمودی اما تصیح بفرمایید نام شهیدبزرگوار سید عبدلرضا موسوی قاءم مقام شهید جهان آرا درسته. خداوند به شما عمر با عزت عنایت فرماید

  43. با عرض ادب وسلام
    دلاوری وتهور حاج سوری بر کسی پوشیده نیست. بچه بودم اوایل انقلاب یک روز قبل از ظهربود حاج سوری و داداش بزرگم را دیدم که شیشه های پر از آب(که الان میدانم اسید بوده) را با پنبه درشونو می بستند از چند متری به تنه خشک یک درخت می زدند وآتیش می گرفت. آن زمان برای من کودک سرگرمی به حساب می آمد اما برای حاجی وافرادش حکم مرگ وزندگی را داشته مهیا نموندن شرایطی برای مبارزه مبارزه ای که کسی مدافعشان نبود این شجاعت حاجی ناشی از بینش وآگاهی بود .

  44. ا سلام درود به روح پاک ومطهر شهداء وسلام به برادرپاسدار وبسیجی ام حاج علی محمد سوری که باعث شدند به خود جرات دهم قسمتی از دلنوشته های خود رابه یاد همه بسیجیان وپاسداران شهید در این قسمت درج کنم بریاشادی همه شهدا وسلامتی همه جانبازان عزیز۸سال دفاع مقدس وکلیه کسانی که دل در گرواسلام وانقلاب دارند صلوات . بخصوص برادر شهیدم فتح الله احمدی کوشکی در عملیات رمضان شهید و۳۴ سال است منتظر آمدن جنازه پکش هستیم.

  45. بسجی بااخلاص دوستت دارم

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.