تاریخ : شنبه, ۸ اردیبهشت , ۱۴۰۳
5

شانه های بی جناح و سنگینی سه تابوت

  • کد خبر : 78708
  • 17 آبان 1394 - 10:55

    حشمت اله آزادبخت / سیمره:    انگار می دانست شهر برای ویرانی آغوش باز کرده و دست تدبیری به مهارش بیرون نرفته است. می آمد و می خروشید می خراشید. با دهان گِل آلودش فریاد مرگ و ویرانی سرمی داد. عربده می کشید و سربر دیوارهای شهر می کوبید و می گذشت بی […]

 

heshmata

 

حشمت اله آزادبخت / سیمره: 

 

انگار می دانست شهر برای ویرانی آغوش باز کرده و دست تدبیری به مهارش بیرون نرفته است. می آمد و می خروشید می خراشید. با دهان گِل آلودش فریاد مرگ و ویرانی سرمی داد. عربده می کشید و سربر دیوارهای شهر می کوبید و می گذشت بی آن که حریفی مقابلش قد علم کند. رودخانه ی قدیمی شهر چنان رگی کهنه و تنگ، گنجایش آن را نداشت تا پیرهن دراز و گشاد آرامش باشد برتنش و با همان تکان اول از هم درید.
سیل را می گویم که یکباره چون لشکری سیاه از کوه پایین آمد و به شهر بی دفاع کوهدشت حمله برد تا در نبردی نابرابر، شمشیر تیز ویرانی از راه خود بگذراند وپس از قتل عامی آسان خود را آرام و بی دغدغه به پشت سدهای سیرخوزستان برساند.
اما سال ها چشم التماس مردم این شهربه دست مچاله ی آسمان بود تا بارانیِ سیاه بر تن ابرها بپوشد و دشت دهان بازکرده ی سوخته ی کوفته ی کوهدشت را هدیه ی خیسی عطاکند. دشتی که همه ی دلخوشی اش را به آمدن مسافر معشوره ای خلاصه کرده تا سوغات آبادانی باخود بیاورد. سوغاتی که نشانش را سال هاست تنها بر بنرها و پلاکاردهای میدان های تبلیغاتی شهر دیده ایم و همچنان می چرخد این میدان….اما گویا سکوت ده ساله ی آسمان چیزی جز کشیدن نقشه ی ویرانی برای ما نبود. ده سال چشم دعا به آسمانمان بود تا نَمی لب دلخوشی مان را بخیساند اما حالا خبر باریدنش چیزی جز دلهره برای دست های خالی بی دفاع ما به همراه ندارد.
چند روز پیش از هجوم این سیل ویرانگر، رسانه های مختلف خبرش را اعلام کرده بودند اما مسئولان نه تنها راه آمدنش را به بررسی بیرون نرفتند که آن ها هم از پشت صندلی های بی خیالی منتظر آمدنش شدند. اما به هر حال نباید این موضوع را نادیده گرفت که این مسئولان بودند که بعد از تاراج بزرگ سیل و کشته شدن سه نفر از همشهریانم تازه متوجه شدند وجود تپه های نخاله در ابتدای شهر باعث انحراف سیل به خانه های مردم شده است و باید این کشف را تقدیر گفت و تازه متوجه شدند که می شود لودرهای چندهزار تنی را به زحمت انداخت تا ورودی سد را لایروبی کنند. سدی که باید دست کم یک کیلومتر دیگر ادامه یابد تا بیرون از شهر و دور از خانه های مردم، با دهان گشادِ خود سیل ویرانگر را قورت دهد.
به راستی اگر وجود تپه های بلند نخاله ها دلیل انحراف سیل کشنده به خانه هاست؛ پس چرا چشم مسئولیتی این همه سال به چشم غره ی وظیفه ای و اعمال آسان قانونی مانع ریختنشان نشده است؟ و اگر لایروبی ورودی سد می توانست طغیان سیل سرکش را مهار کند چرا چند روز پیش از آمدنش یعنی چند روز آماده باش، چنگال سنگین لودرها در زمین تدبیر فرو نرفت تا چنین سر به ویرانی این همه زیرزمین نگذارد؟ و اگر سیلی در کار نبود آیا ریختن نخاله ها همچنان ادامه داشت؟؟؟
در کجای دنیا کنار سدهای ساحلی مجوز ساخت زیرزمین های مسکونی صادر می شود؟ زیرزمین هایی که سیل های کوچک احتمالی را آغوش های تنگ مرگ می شوند و در واقع قبرهای آماده ی ساکنان خود هستند. همچنان که در جریان سیل اخیر کوهدشت، خانواده ای سه نفری در زیرمین عمیق اجاره ای در آغوش بی پناه هم به خواب مرگ فرو رفتند و دست جیغ های کودکانه ی دختر هفت ساله اشان نتوانست سینه ی دیو سیل را پس بزند اما همان جیغ های مظلومانه، بی تدبیری مسئولان امر سالیان این شهر را چنان فریاد زد که هنوز دور سر زمین می چرخد.

اگرخانه های ساحلی کوهدشت را با نگاهی قدم بزنید متوجه زیرزمین هایی می شوید که از سوی شهرداران پیشین به راحتی مجوز ساخت گرفته اند. پروانه هایی که به خط فارسی روان نوشته شده و به امضای رئیس های کاردان عزیز رسیده اند تا امروز مجوز قتل آن خانواده و آواره شدن خانواده های بسیاری باشند. آقایان عزیز شورا و مسئولان غیور شهر، این است محصول انتصاب های به جا و شایسته ی جناحی که امروز نا بجا و ناشایست شهری را به ویرانی کشید. وقتی معلم های عزیز رسالت گچ و تخته را رها کرده و بر صندلی های زودگذر شهرداری دلخوش می کردند…
اما آقایان عزیز، کاش بودید و می دید که مردم چگونه با دست های خالی و تنها به زور سطل های پلاستیکی سعی در بیرون راندن یک دریا از یک زیرزمین را داشتند اما زور دست های خالی از سماجت سیل کمتر بود. و کاش می دید که مردم بی آن که از جناح سیاسی هم سوال کنند شانه های امداد را به هم سپرده بودند و برای جان همشهری های خود تلاش می کردند. شانه های بی جناحی که حالا از زیرزمین های اجاره ای گریخته اند و خانه به دوش کوچه های دردند و وام هیچ وزیری بر زخم های نداری شان مرهم نمی شود.
حالا که سیلی سیل، گوش آرامش کوهدشت را تا چند زمستان دیگر سرخ کرده و سه تابوت اندوه بر شانه هایش سنگینی می کند باید دست به کار شد. باید مسئولان تنِ زحمت به نشست های تخصصی و کارشانانه ی تدبیر سپرده وآفات احتمالی پیش رو را چاره ای بیندیشند؛ اگر امکان دارد.

 

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=78708

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 22در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۲۲
  1. سلام. ازشما جناب آقای آزادبخت متشکرم نوشته بحدی زیبا بود ک اشک درچشمانم……

    ای خدای من آدرینای عزیز چه بی گناه و مظلومانه رفت. سه تابوت واقعا سنگینی میکنه.

  2. دورود بر شما برادر عزیز مهربانم جناب آقای ازادبخت

  3. حشمت جان قلمتان بسیار شیوا و جذاب بود. دست مریزاد. خدا حفظتون کنه

  4. جناب آزادبخت حقا که حرف دل مردم را زدید

  5. آری جناب آقای آزادبخت ,اگر شهردار به هشدارها که داده شده بود توجه می کرد و دهانه سد را لایروبی می کرد راه آب باز می شد واین اتفاق نمی افتاد ,همانطور که آقای نوبخت فرمودند علت حادثه بستته بودن دهانه سد از آشغال بوده

  6. مثل همیشه زیبا وبامحتوا

  7. ﺑﺎﺳﻼﻡ ﻭﺩﻭﺭﻭﺩ ﻓﺮاﻭاﻥ ﺑﻪ اﻗﺎﻱ اﺯاﺩﺑﺨﺖ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﮔﻴﺮا ﻭﺷﻴﻮا ﺑﻮﺩ . ﻧﻮﺳﻴﺪﮔﺎﻥ ﻭاﻫﺎﻟﻲ ﻗﻠﻢیﻣﺜﻞ ﺣﻀﺮﺗﻌﺎﻟﻲ ﺑﺎﻋﺚ ﺩلﮔﺮﻣﻲ ﻣﺎﻣﺮﺩﻡ ﻭاﻓﺘﺨﺎﺭ ﻟﺮﺳﺘﺎﻥ ﻫﺴﺘﻴﺪ.ﺑﺎﺗﺸﻜﺮ ﻣﻨﺘﻆﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺯﻳﺒﺎﻱ ﺷﻤﺎ ﻫﺴﺘﻴﻢ……اﻣﻴﻦ اﺯﺧﺮﻡ اﺑﺎﺩ

  8. با سلام خسته نباشید اقای ازادبخت ، واقعا تشبیحات بسیار زیبا و پر معنی بکار برده اید ممنون از زحمات بی پایان شما .

  9. سلام برآزادبخت.بازهم از دل ما گفتی وحقا که زیبا گفتی.این تلاشها نوشدارو بعدازمرگ سهراب هستندوبی فایده!!!

  10. استاد حشمت
    سلام
    درود بر مردان بی ادعا…که درد میکشند تا آلام دیگران را باز گو کنند.

  11. سلام و درود بر همشهریان و همدردان عزیزم. به امید شهری آباد و آب بادان .
    از لطف نظر همه ی شما خوبان سپاس گزارم.

  12. درود استاد عزیز

  13. از قلم شیوای اقای ازادبخت تشکر میکنم

  14. کودک من لالا کن
    نگاه به درد رینا کن
    خسته نباشی دوست خوبم حشمت فرهیخته
    مرگ رینا تراوش شعری شد بر اندوه زخمی من که دکلمه خواهد شد

  15. با سلام خدمت دوست عزیز و فرهیخته جناب آزادبخت
    یکدم فراموشم نمی شود
    هرگز
    تا ابد بر شانه ام سنگین است،
    تابوتش
    و فریادی کودکانه
    تا همیشه در گوش این شهر باقیست
    ضمن تشکر از جناب آزادبخت بخاطر قلم شیوای ایشان
    ازهمه مخاطبان فرهیخته سایت وزین میرملاس خواهشمندم از مسئولین شهر مجدانه نصب یادمان و یا نامگذاری یکی از میادین شهر بنام آدرینا را مطالبه داشته باشند،از همین سایت میر ملاس کمپین گذاشته شود بسم ا…

  16. با سلام و تشکر از نویسنده،شاعر دلسوز لرستانی جناب آقای ازادبخت خسته نباشی دست مریزاد

  17. برادر ارجمند و دردمند آقای آزادبخت شیوایی بیانتان مرهمی ست بر زخم سر باز کرده کالبد نیمه جان شهر و همشهریانم ،همان مردان مردیکه دلیر صحنه های دلاوری و صف شکن نبردهای محال بودند.همان شیر زنانیکه رستم ها زاییدند تا ستم ها رخت بربندد،آرش ها زاییدند تا اسیر کاش ها نباشیم.همان همشهریانم که جان خود را در طبق اخلاص صیانت از شرافت هموطنانمان گذاشتند شهیدان :علی مردان آزادبخت ،برادران سرتیپ نیا ، حمید رضا ابراهیمی و….در مسلک همشهریانم شهادت حسینی و نهضت خمینی واژه ای بیگانه نیست اما دلیل این همه سهل انگاری در تایید گفتار فصیحتان بی تدبیری و در برخی اوقات بی کفایتی ست .
    ذره ذره خاک سرزمینم گواهی میدهد نتوانسته ایم جواب خون جوانان شهرمان را شایسته بدهیم

  18. درود بر دردمندان هم تبارم و سپاس از نظرات ارزشمندتان. باشد که گام های تلاشمان به بلندی های سرسبزی این دیار فراموش شده ی رنجور منتهی شود.

  19. حشمت عزیز متن عزیزتر از خودت را خواندم و لذت بردم وبر این همه درد بخصوص درد آدرینای معصوم و بی دفاع گریستم وبر قلم شیوای شما دوست خوب آفرین گفتم . همیشه سری سربلند داشته باشید

  20. استاد آذابخت چه نوشته ی غم انگیزی.واقعا سخته مرگ یک خانواده و باقی ماندن سه تابوت.

  21. با سپاس از بهمن گراوند عزیز ، احسان عزیز امید که شانه های این شهر همیشه بی تابوت باشد و امید که دیگر نوشته ی غم انگیز ننویسیم.

  22. واقعا عالی بود مثه همیشه آقای آزادبخت امید وارم هر جا ک هستین خوشحال خوشبخت باشین

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.