تاریخ : جمعه, ۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳
6

خاطره منتشر نشده ای زنده یاد کاظمی از پانزده خرداد ۴۲

  • کد خبر : 86020
  • 16 خرداد 1395 - 13:18

    اختصاصی میرملاس ؛ گزارش خود نوشت حاج آقا علی کاظمی از واقعه تلخ ۱۵ خرداد / زنده یاد حجت الاسلام والمسلمین کاظمی از مبارزان فعال و نیز شاهدان عینی حادثه ۱۵ خرداد ۴۲ و به خاک و خون کشیده شدن طلاب و فضلای حوزه علمیه قم بوده است . *متن خود نوشت آن فقید سعید […]

brfm_photo_2016-04-20_11-36-26

 

 

اختصاصی میرملاس ؛ گزارش خود نوشت حاج آقا علی کاظمی از واقعه تلخ ۱۵ خرداد / زنده یاد حجت الاسلام والمسلمین کاظمی از مبارزان فعال و نیز شاهدان عینی حادثه ۱۵ خرداد ۴۲ و به خاک و خون کشیده شدن طلاب و فضلای حوزه علمیه قم بوده است .
*متن خود نوشت آن فقید سعید به مناسبت سالگرد ۱۵ خرداد :

*درمدرسه ی فیضیه قسمت غربی طبقه فوقانی حجره داشتم ، طبق معمول نیم ساعت به اذان بیدار می شدم وحرم می رفتم وبایکی از دوستان طلبه درمسجد بالاسرقرارمباحثه داشتم ، آمدم که ازفیضیه به حرم بروم، دیدم برخلاف معمول درب مدرسه بسته است ، درهای قبلی فیضیه درچوبی بود که ترک هائی داشت از آن ترک ها بیرون دیده میشد ، نگاه کردم دیدم سربازهائی باکلاه خود کنار فیضیه ایستاده اند ، آهسته به یکی از آن سرباز ها گفتم برادر چه خبر شده ؟ سربازجوابی نداد وباخشونت گفت : خودتان بهتر می دانید
* من فهمیدم امام را دستگیر کرده اند ، چون امام خمینی روزقبل درمنزل شان سخنرانی تندی کرده بودند ، درمورد کاپیتولاسیون به رژیم پهلوی سخت انتقاد کرده بود ، لذا فورا برگشتم حجره ، هم حجره ای را بیدار کردم گفتم بلند شو که الان ممکن اسنت بریزند داخل مدرسه ومارا هم دستگیر کنند ، هم حجره آقای خندق آبادی که ازطلاب مبارزتهرانی بود سریع بلند شد ،
*گفتیم برویم پشت بام فیضیه شاید ازآنجا راهی به طرف رود خانه یا مسجد اعظم وحرم پیداکنیم ، به طرف منزل امام برویم به بینیم چه خبراست ؟ از پشت بام به داخل محوطه مسجد اعظم راهی پیداکردیم واز پنجره ها آویزان شدیم وپائین پریدیم ، از مسجد اعظم وارد حرم شدیم دیدیم زوار داخل حرم رفت وآمد می کنند ، ولی مامورین درحال بیرون کردن مردم وبستن درهای حرم هستند
*.ماهم ازحرم به طرف یخچال قاضی ومنزل مرحوم امام راه افتادیم به کوچه های منزل امام که رسیدیم دیدیم چند نفرموتور سواراز بچه های قم درکوچه ها فریاد می زنند آقارا بردند . مردم با شنیدن این خبر به طرف حرم راه افتادند ودر صحن اتابکی جمع شدند ، بلا فاصله دررواق مقابل ایوان آئینه که محل درس مرحوم آیه الله العظمی بروجردی بود منبر وبلند گو فراهم شد ، جمعی از فضلاء وشاگردان امام ومرحوم آقا مصطفی ، ومرحوم آیه الله نجفی مرعشی جمع شدند ، وشهید حجه الاسلام علی حیدری از شاگردان امام سخنرانی کرد آقا مصطفی مردم را دعوت به آرامش می کرد ، تصمیم علماء را برتحصن درهمین صحن اتابکی تا آزاد شدن امام اعلان کردند .اما ازدحام جمعیت درحرم بقدری بود که صحن از کثرت جمعیت موج می زد ، وبعضی ازجوان ها به قدری احساساتی شده بودند که فریاد می زدند وخودرا به در ودیوارمی کوبید ند ، وخواستار اجازه ی تظاهرات در خیابان ها بودند که آخرالامرآقا مصطفی بعد ازمشورت با یاران امام به جمعیت اجازه دادند بروند بیرون حرم وتظاهرات کنند ، برای ادامه تحصن به حرم برگردند ، اینجا بود که کنترل جمعیت از دست رفت .
*مردم شیفته ی امام خمینی وعصبانی با سردادن فریاد یا مرگ یا خمینی به خیابان ریختند وآماده شهادت ودرگیری با مامورین دولت شدند هرکس سلاح سرد یاگرمی داشت همراه خود آورده بود ، بعضی از سادات پائین شهری شمشیر هائی را که برای ظهور حضرت داشتند بیرون آورده دور سر می چرخانده شعار یامرگ یاخمینی سر می دادند.
*مردم عصبانی هرجا نشانه ای از دولت بود ویران می کردند ، پاسبان ها داخل شهربانی رفته سنگرگرفته بودند ، ودرخیابان ها اثری از پاسبان ومامور دولت دیده نمی شد ، اگرپاسبانی می دیدند آنرا تکه تکه می کردند ، مردم که شنیده بودند امام خمینی را به تهران برده اند ، راه تهران را درپیش گرفتند ، وارد خیابان تهران شدند ، ازطرفی برای سرکوب قیام مردم از پادگان منظریه چند کامیون سرباز راه افتاده بود ، که جلودارآنها یک جیب فرماندهی قرارداشت باجمعیت عصبانی وتظاهرات یامرگ یاخمینی برخورد کردند ، دوطرف خیابان تهران آن موقع سنگ تراش ها قرار داشتند، برای قبرستان ها سنگ قبر می تراشیدند ، تکه های تراشه ی سنگ جلو مغازه ها بسیار انباشته بود ، مردم با دیدن سربازها باسنگ به طرف سربازهای مسلح که دستور تیر هم داشتند یورش بردند ،جیب فرماندهی که جلو کامیون ها قرار داشت به صورت مارپیچ بین جمعیت ویراژ میرفت تا راه برای کامیون ها باز کند ، وقتی به انتهای جمعیت وسر سه راه رسیدند سربازها که بعضی از آنها هم زخمی شده بودند ، مردم را به گلوله بستند . وصدای رگبار گلوله فضای خیابان تهران را پرکرد .

جوی خون در خیابان تهران قم در ۱۵ خرداد ۴۲

*ساعت نزدیک ۱۱ بود مدارس را زود تر ازموعد تعطیل کرده بودند تا بچه ها به خانه بروند ، درخیابان با کودکی برخورد کردم که در خون میغلطید ، فکر کردم تیر خورده ، ولی معلوم شد از سنگهایی که مردم پرت کرده اند به سر اوخورده است، اورا از زیر دست وپای جمعیت به پیاده رو آوردم ، با تکه ای از عمامه ام سر اورا به بندم ، دیدم درب منزلی نیمه باز است ، وظاهرا صاحب خانه هم فرزندش محصل است ومنتظر آمدن اوست ، بادیدن این کودک به خیال این که بچه ی اوست من وکودک را به داخل منزل کشید رفت تا باند بیاورد دراین فاصله گاردی ها به درب منزل رسیده بودند ، صاحب خانه درب منزل را محکم بست ، ما سرگرم بستن زخم سر این محصل شدیم .ازلابلای درب چوبی منزل نگاه می کردم دیدم جنازه هائی که روی زمین افتاده جمع می کردند ، دونفر سرباز دست وپای زخمی ها وکشته هارا می گرفتند و داخل کامیونه ها می انداختند ، بسیاری ازاین زخمی ها قابل معالجه بودند ، صدای ناله شان به گوش می رسید ، اما برای محو آثار جنایت شنیدم زخمی هارا به بیمارستان نبرده اند وهمه را به دریاچه ی نمک قم ریخته اند ، ازلای درکه نگاه می کردم دیدم روی پشت بام های اطراف سربازها سنگر گرفته اند ، هرکس از پشت بام سربیرون می آورد باتیر می زدند ،
*ازجمله صاحب خانه که سخت نگران بچه اش بود از راه پله ی منزلش بالا رفت که نگاهی به خیابان بیندازد شاید بچه اش را به بیند ؟ یک تیر به طرفش شلیک شد که نزدیک بود کشته شود .خانه ای که ما درآن بودیم کنار کوچه ی بن بستی بود عده ای به آن کوچه پناه برده بودند وگاردی ها همه را به رگبار بسته قتل عام می کنند
*آن کوچه به نام قتلگاه معروف شد .چیزی نگذشت ازلای درنگاه می کردم فرمانده گاردی ها شوط زد وهمه ی سربازها سوارکامیون های پرازجنازه وزخمی شدند ، وشهر قم را
به طرف پادگان منظریه یا هرجای دیگر ترک کردند .دراین فاصله چند بار من می خواستم دررا باز کنم وبروم که صاحب خانه می آمد ومی گفت اگر تو بااین لباس طلبگی از خانه ی من بیرون بروی مرا اعدام می کنند .
*حتی رفته بود یک ماشین سلمانی آورده بود که ریش مرا اصلاح کند من نپذیرفتم .به هرحال درب خانه را گشودم وبیرون آمدم ، ولی درخیابان اثری از گاردی ها وجنازه وزخمی نبود ، تنها چیزی که در سطح خیابان ها دیده می شد ، قطعه های سنگ وخون وشاخه های خورد شده درختان که برای چوب دستی از آن استفاده شده بود ، شیشه های شکسته کامیون ها بود .جوی خون دوطرف خیابان تهران هم جوی خون باسرعت وکف آلود درحرکت بود ، که البته همه ی آن خون نبود ، آب جوی بود ، اما به قدری جنازه وزخمی در آن ریخته بود که خون آن ها با آب مخلوط شده بود وانسان تصور می کرد که این جوی پراز خون است ، وبااین سرعت جوی خون جاری است .
*به طرف حرم راه افتادم وقتی به حرم رسیدم دیدم زوار ومردم بدون اطلاع از آن چه درخیابان تهران گذشته ، درحرم مشغول زیارت هستند ، ولی یک باره دیدیم چند عدد جت جنگی فانتوم باسرعت وباشکستن دیوار صوتی ازلابلای گلدسته های حرم ویراژ دادند ، تامردم رامرعوب کنند .شهرقم حکومت نظامی شد ، جنازه ی شهداء به ندرت دست مردم افتاده بود ، می گفتند بیش از سیصد نفر درقم آن روز به شهادت رسیده اند ، درکوچه پس کوچه ها برای بعضی از شهداء به دون سروصدا مراسم می گرفتند ، ما برای تسلیت به این خانه ها می رفتیم ، می دیدیم برای شهداء حتی خانم ها جرات سر وصدا وشیون ندارند .درخیابان ها که حکومت نظامی بود بعضی از سربازها سرهای شان باند پیچی بود ، معلوم میشد که هنگام درگیری با مردم باسنگ های سنگ تراشی خیابان تهران زخمی شده اند .
*یاد وخاطره شهدای انقلاب اسلامی مخصوصاً شهیدان مظلوم ۱۵ خرداد گرامی باد
وروح بلند آنان و پیر جماران با شهدای کربلا محشور و مانوس باد.

 

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=86020

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 6در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۶
  1. خدا روح امام عزیز و همچنین روح آقای کاظمی رو با شهدای کربلا محشور کنه…

  2. خداوند امام عزیز وحاج اقا کاطمی رو با امام شهدا وانبیا وصالحین مجشور نماید

  3. روح مرحوم ایت الله استادحاج شیخ علی ال کاظمی شادباد
    ایشان درحقیقت دانشمند.محقق .نویسنده وپژوهشگری کم
    نظیردر عرصه فرهنگ وعلم ودانش واخلاق بود .بیش از
    ۱۵۰تالیف وترجمه وتحقیق وحتی تفسیر از این عالم ربانی
    بجای مانده است.ضمن اینکه فردی مبارز وشجاع بود.ودر رژیم
    گذشته بارهاتحت تعقیب .بازداشت وبزندان افکنده شده.
    پدربزرگوارشان مرحوم ایت الله حاج شیخ فرج الله کاظمی
    از یاران نزدیک حضرت امام وازمبارزان بنام بودکه درغرب
    کشور بخوبی شناخته شده است.

  4. عالی بودمتشکر

  5. مرحوم استاد علی ال کاظمی وپدر بزرگوارش مرحوم ایت الله
    شیخ فرج ال…کاظمی از مفاخر استانمان بودندروحشان شاد باد

  6. باسلام
    مرحوم آقا شیخ علی آل کاظمی از افتخارات استان لرستان بوده اند و از مردان نیک روزگار و محبوب استان لرستان از خداوند منان برای ایشان علو درجات را خواستارم و انشاءالله با رسول خدا (ص) محشور بشن

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.