به گزارش میرملاس نیوز به نقل از ایسنا، شیرکو بیکس پس از مدت ها جدال با بیماری در روز یکشنبه (۱۳ مرداد)در بیمارستانی در سوئد از دنیا رفت. شیرکو بیکس در ایران شاعر نامآشنایی است و شعرهایش به فارسی ترجمه و منتشر شدهاند. این شاعر با احمد شاملو دیدار داشته و سیدعلی صالحی نیز شعرهایش را بازسرایی کرده است.
شیرکو بیکس زاده سال ۱۹۴۰ در سلیمانیه عراق بود و پدرش، فائق بیکس، هم شاعر بود. او به دلیل مشکلات سیاسی پنج سال در سوئد زندگی کرد و پس از آن به عراق بازگشت. در سال ۱۹۶۸ اولین مجموعه شعر این شاعر به نام «مهتاب» منتشر شد و تاکنون از این نویسنده چندین مجموعه شعر، دو نمایشنامه منظوم و ترجمه «پیرمرد و دریا» نوشته ارنست همینگوی و «عروسی خون» اثر لورکا به زبان کردی به چاپ رسیده است.
از مجموعه شعرهای بیکس به «دو سرو کوهی»، «عقاب»، «رود»، «سپیدهدم»،«آفات»، «کرکس»، «عطشم را شعله فرو مینشاند»، «دره پروانهها»، «صلیب»، «مار و روزشمار یک شاعر»، «سایه و آزادی» و «این واژه بیآبرو» میتوان اشاره کرد. همچنین شعرهای این شاعر به چندین زبان ترجمه و منتشر شدهاند.
شیرکو بیکس از دست نخستوزیر سوئد جایزه جهانی توخولسکی، مدال افتخار در ادبیات، را دریافت کرده بود.
فریاد شیری معتقد است، شیرکو بیکس فطرتا شاعر بود و لحظه لحظهی عمرش با شعر درآمیخته بود.
این شاعر و مترجم شعرهای شیرکو بیکس در ایران در یادداشتی که در پی درگذشت این شاعر مطرح کرد با عنوان «مرگ، میان بوسههای شیرین شعر»، نوشته است:
«به بهانهی کوچ شاعر بزرگ کُرد «شیرکوبی کس»
«اگر در یک روز توفانی بمیرم
حلول میکند روحم در تن ببر
و اگر در یک روز بارانی بمیرم
در تن برکه.
اگر در یک روز آفتابی بمیرم
حلول میکند روحم در پرتو نور
و اگر در یک روز برفی بمیرم
در تن کبک…»
نمیدانم دیروز، آسمان غریبانهی سوئد توفانی بوده یا آفتابی، بارانی بوده یا برفی! اما هرچه که بوده، روح شاعر بزرگ کُرد از آنجا حلول کرده در تن کردستان و میان بوسههای شیرین. چند شعر تازه مرگ را در آغوش کشیده. نه! مرگ، واژهی قشنگی نیست، آن هم وقتی قرار است دربارهی شاعری بنویسی که به اندازهی تمام روزها و لحظههای بعد از مرگش نیز شعر سروده است؛ پس ترجیح میدهم درباره شعرش بنویسم، نه درباره مرگ غریبانهی او.
در مواجهه با شعر شیرکو، اولین چیزی که مخاطب را درگیر میکند، طبیعت و عناصر زنده آن است. در شعر شیرکو، طبیعت جایگاه ویژهای دارد و دستنخورده و پویاست، توأم با اسطوره و نماد. او میکوشد تعریف تازهتری از طبیعت ارائه دهد و خودش بر این باور بود که با حذف طبیعت از شعرهایش، چیزی جز یک مشت کلمه باقی نمیماند.
عشق، سیاست، مرگاندیشی و … همهی این مضامین، با نگاهی انسانی و دردمندانه در بستر طبیعی شاعرانه، در شعر شیرکو نمود پیدا میکنند.
پس از تحولات شعری دههی ۶۰ میلادی در جهان؛ از جمله جریان مانیفستِ «۱۹۶۹ بغداد» شاعران عرب، در سال ۱۹۷۵ شیرکو بیکس و دیگر شاعران کُرد با انتشار بیانیهی «روانگه» همگام با شاعران گروه کفری کرکوک ضرورت تحول در شعر کُردی را مطرح کردند و این سرآغازی در جهت پایهریزی ادبیات مدرن کُرد شد: «در سال ۱۹۷۵ ما شاعران و نویسندگان کُرد، از جمله حسین عارف، جلال میرزا کریم، کاک امین بوتانی و خود من در رؤیای نو کردن و تغییر و تحولی بنیادی در ادبیات کُرد بودیم. تلاش ما در عین گستردگی بسیار پراکنده و بیهدف بود… جهان تماما رو به نو شدن بود و نویسندگان و شاعران نیز در جستوجوی فرم تازهای برای این جهان تازه بودند. ما نیز با همین اندیشه و آرزو قدم در راه گذاشتیم. «روانگه» در زبان کُردی به معنی نقطهای است که از فراز آن میشود همه جا را دید، قله است، دیدهبانی است. چاپ مجله «روانگه» تلاشی بود برای تغییر و تحول در زبان؛ برای خراب کردن دیوارهایی که سد راه ما شده بودند…»* و اینگونه ادبیات کُردی پروسهی نوگرایی خود را آغاز کرد و شعر کُرد رفته رفته به جایگاهی جهانی دست یافت.
اگر چه شیرکو بیکس فعالیت شعریاش را با شعرهای کوتاه آغاز کرد، اما رفتهرفته شعر او به روایتهای بلندی انجامید که خود آن را «رمانْشعر» مینامید. شیرکو با انتشار تریلوژی «درهی پروانه»، «روزشمار یک شاعر» و «بوی نامه» سعی در در هم تنیدن روایت شعری و داستانی داشت: «… بحث روایت در شعر کمتر است و نیز خود شعر، شعر ناب. من تلاش کردهام که این دو مقوله را در هم بیامیزم و در نهایت با شعر تمام کنم. شعر با نیرو گرفتن از داستان یا رمان قدرت و تأثیری مضاعف خواهد گرفت. این در هم آمیختگی زبان، شعرم را به مردم نزدیکتر خواهد کرد…»*
روایت در شعرهای بلند شیرکو (رمانشعر) همان روایت منظومههای ادبیات کلاسیک کُردی بود که با اجرایی مدرن ارائه شدهاند. اگرچه شیرکو سعی در چندصدایی کردن شعر خود داشت، اما تمام صداها در این روایت شاعرانه صدای خود شاعر است که در طول روایت منعکس میشود و اما شعر شیرکو دارای ویژگیهای بومی و اقلیمی خاصی است و بیشک او را راوی بزرگ درد ملت کُرد، میتوان شمرد.
شیرکو بیکس فطرتا شاعر بود و لحظه لحظهی عمرش با شعر درآمیخته بود و به قول خودش شعر برای او مثل نان گرم بود، مثل عشق، مثل تعلق خاطر و … .
شیرکو در شعر «بوسههای شیرین» مرگ خویش را با تولد چند شعر زیبا چنین پیشگویی کرده بود:
«بوسههای شیرین»
کبک که میمیرد
آوازهایی از خود
برای کوه بر جای میگذارد
زنبور که میمیرد
بوسههایی شیرین از خود
برای باغ بر جای میگذارد
طاووس که میمیرد
چند پر رنگین از خود
برای گلدان بر جای میگذارد
آهو که میمیرد
مشک از خود بر جای میگذارد
من که بمیرم
چند شعر تازه و زیبا از خود
برای کردستان بر جای میگذارم
۱۳ مرداد ۱۳۹۲ تهران
انا لله و انا الیه راجعون
«و هر از گاه در گذر زمان در گذر بی صدای ثانیه های دنیای فانی،جرس کاروان از رحیل مسافری خبر می دهد که در سکونی، آغازی بی پایان را می سراید»
خداوند قرین رحمتش فرماید
از دوری تو اگر چه تاب آوردم
قلبی پر درد و اضطراب آوردم
چشمان تری و غزلی پیوسته
یک شهر پر از شعر و کتاب آوردم
موسیقی رویایی سازی در دل
صد جام پر از شراب ناب آوردم
سرسبزی دشت و نفس کوهستان
چون صاعقه ای مرگ عذاب آوردم
آغوش پری از سفر و آرامش
با خلسه ای از خمار و خواب آوردم
عمری گل گونه ها ز شرمی سرخ و
دستی به سلام تو جناب آوردم
………………………
رحیم رضازاده….کوهدشت
افسوس وصد افسوس.
توکه بمیری برکتی که از جانب تو از خدا به ما مرسید دیگر نمیرسد.پس ما در غم تو سخت نالان و غمگین خواهیم بود .
خداوند متعال تورادر بالاترین درجات بهشت قرار دهد.روح بلندت شاد.محمد هموله (سپهر)
خوای گوره ارزو کانت به جه بینه
شیرهم که باشی/وقتی جنگلت بسوزد/به کوه پناه خآهی برد/تابیکسی راتجربه کنی
تمام تفنگها خاموش
کودکی می خواهد بخوابد…
خود کردها هم اینجوری براش آه و ناله نکردند
خدایش بیامرزد
با او بگویید
از گور من بپرهیزد
مبادا دوباره هوای زندگی کنم
….