تاریخ : سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳
4

آشنا داند صدای آشنا / کرم دوستی

  • کد خبر : 50626
  • 05 خرداد 1393 - 14:10

  – کرم دوستی / شاعر و نویسنده/ پاتوق هنری میرملاس نیوز:د آشنا داند صدای آشنا – آدم هایی که کارهای بزرگ، ماندگار و عام المنفعه انجام می دهند و سعی دارند در آنچه «وضع موجود» نام دارد دگرگونی ایجاد کنند؛ هستی و همت و هنر و غیرت خود را صرف شیوه ای نو می […]

 

13936-3-5

کرم دوستی / شاعر و نویسنده/ پاتوق هنری میرملاس نیوز:د

آشنا داند صدای آشنا

آدم هایی که کارهای بزرگ، ماندگار و عام المنفعه انجام می دهند و سعی دارند در آنچه «وضع موجود» نام دارد دگرگونی ایجاد کنند؛ هستی و همت و هنر و غیرت خود را صرف شیوه ای نو می کنند. شیوه ای که اگر پدید نیاید هم نوعان «در جا» می زنند و رشد و بالندگی بی معنا می شود.

شیوه های نو توسط آدم های جسور ایجاد می شود و کهنگی و روزمرگی و پخمگی به دست چنین آدم هایی رخت برمی بندند و جای خود را به پاسخ هایی می دهند که در پرسش زمانه مطرح اند.

این بار نوبت به «ایرج» رسیده است.همان که برایمان می سراید و سروده هایش را فریاد می زند. نگارنده در مقاله ی «فریادهای ماندگار» گفته بودم که ایرج رحمانپور، تافته ی جدا بافته در موسیقی غرب کشور نیست، اما روش او به لحاظ فکر، ساختار و اجرا متفاوت از کار دیگر هنرمندان امر موسیقی است و این تفاوت را باید در «آگاهی» او جستجو کرد.

ایرج هم زمانه را و هم مردم را خوب می شناسد. شناختی عمیق، روشنفکرانه و جامعه شناسانه دارد. هنرش را در راستای فکرهای بزرگ و سوأل های بزرگ هدایت می کند. شعرهایش به مثابه ی پیکان هایی است که دوستداران ستم و فقر و نامرادی را هدف گرفته اند.

هر چه هست؛ شعرر زمان است و آواز زمان. ایرج، نواندیش است و مطالعلات به روز دارد. آنچه بدان اعتقاد دارد و می گوید؛ آنچه را در پرده ی ساز می ریزد و به زبان می آورد؛ تماماً جوششی است؛ نه کوششی.

آنان که ظرافت های ادبی و لطافت کلام را می فهمند؛ آنان که به نوعی دستی در سرود و ترانه و آهنگ دارند به محض اینکه شاعر یا نوازنده و یا خواننده ای کار هنری خود را به نمایش می گذارد؛ می فهمند که طرف چند مرده حلاج است. البته مخاطبان ایرج یک گروه یا قشر خاص نیست. او تاریخ زاگرس نشینان را در قالب و شکل موسیقی بیان می کند. ضمن بیان کژی ها و کاستی ها، امیدواری و سر پا ایستادن را در نیز در مخاطب پرورش می دهد.

در تغییری که در موسیقی لرستان به وجود آورد؛ کارش شبیه کاری است که نیما یوشیج در ادبیات زمان خود، بنیان نهاد. اصالت این مرز و بوم، اصالت زادگاه ایرج و اصالت و باور مخاطبان این موسیقی دان برجسته ی استانمان در مویه ها، سوگواری ها، جشن ها، تقویم های محلی، مردانگی ها و رشادت ها، بیان ستم های بر انسان روا داشته شده و کلاً مقاومت و پایداری و غیرت است.

ایرج وقتی می خواند همانند سعدی که در حکایات گلستان و داستان های بوستان، آنچه را بر مردم روزگارش گذشته؛ همه را به خود نسبت می دهد تا خود و مردمش را در روش و کنش و منش، همدرد و همسان جلوه دهد. کمیت در کارش مهم نیست، اما به لحاظ کیفی و تأثیرگذاری همین اندازه کافی است که جوانان فهمیده، اهل ذوق و باهوش همه ی آهنگ ها و شعرهایش را حفظ هستند و خوانندگان و نوازندگانی که تازه وارد وادی موسیقی شده اند؛ سعی دانرند به روش ایرج کار کنند.

ایرج به قول ادبا«شاخص است و سنت گذار» مثلاً در جایی می خواند:

وَنی تَشی دِ خرمنی، خنسی و وِ دیر ایسای         ایسه وا خاکسر چاری، دِ جون سوخته چی میهای

هر کس ذره ای احساس داشته باشد و نوک سوزن ذوقی، هر کس از زمانه ی خود گله مند باشد و از دیگران لطمه دیده باشد؛ خود را در این فکر و مضمون شریک می داند. چقدر سنگدلی و سوزاندن و بی خیالی و به خاکستر تبدیل کردن و حتی به خاکستر رحم نکردن در همین یک بیان شده است.

بنده در مقاله ی «ایرج، موسیقی لرستان را جاودانه می کند.» عرض کرده بودم که تا قبل از ایرج اندک بودند خوانندگانی که دردهای مردم را هوار کنند. اندک بودند کسانی که شعر و آهنگ و صدا را همه یکجا داشته باشند.

ضمن احترامی که برای موسیقی پردازان استانمان قائلیم و خدمتی که در این راه کرده اند به هیچ نمی توان کتمان کرد، اما باید بگویم در ادامه ی این زنجیره، ایرج در شکل و شمایل یک کار بعضی «استاد» و یک «متخصص» ظاهر شد.

کار بعضی ها خیلی زود از مُد افتاده و بعضی ها فقط در مقطعی خاص و در حوزه ای محدود هنرنمایی کرده اند. برخی پوسته ی موسیقی را شناختند و به مغز و هسته راه نیافتند و در نتیجه ماندگار نماندند و جاودانه نشدند. کارشان در حدی نبود که برای تازه کارها سرمشق باشد.

امروزه وقتی می خواهیم آثار یک شاعر، نویسنده و یا موسیقی دان را مورد نقد و بررسی قرار دهیم؛ زبان شعری و یا کلام و روش او ثابت می کند که در شیوه ی پردازش از کدام شاعر یا خواننده ی قبل از خود «تقلید» کرده است.

ردپای همه ی صاحبان اثر را می توان از کارشان شناخت، اما انصاف حکم می کند که با جرأت و صراحت بگوییم ایرج رحمانپور در ملک موسیقی «رعیت» نیست. خودش شیوه ای دارد و آن هم بیان دردها، دغدغه ها، آرزوها و هدف هایی است که مردمش آن ها را باور دارند. کلمات ناشناخته، لغات قلمبه سلمبه، ترکیبات نامأنوس و با کلاس امروزی در کار او وجود ندارد.

با زبانِ مردم می گوید و می خواند. آنچه در متن شعرش؛ وجود دارد ملموس است و دست یافتنی، اما همچو سعدی، همه جا به دنبال زیبایی و زیباشدن است. آرزوهای بزگ دارد و نوید می دهد. دندانه ی کوه ها مژده ی فجر و طلوع سپیده می دهد و سوارانی که جلوی قلم او رژه می روند؛ هدفشان رسیدن به نقطه ی «امید» است. مخاطبانش را در حالی که خسته و زخمی می بیند به سر پا ماندن تشویق می کند و این یعنی انجام رسالت یک انسان هنرمند مسئول در زمان خودش.

چرا ایرج غمگینانه می سراید؟ چرا وقتی که می خواند اشک بعضی ها را در می آورد؟ چرا ریتم آهنگ هایش به گونه ای است که نمی شود همنوا با آن دست زد یا رقصید؟ آیا موسیقی یعنی «غم سرود»؟ آیا او نمی داند که شاد بخواند و سالن را به وجد آورد؟ چرا قبل از اینکه نوک انگشتی خواب سازی را برآشوبد و قبل از اینکه او بخواند؛ همه می دانند که چه حالتی رخ می دهد؟

گمان می کنم اگر این سوأل ها را از خود ایرج بپرسیم خواهد گفت «من در غم و اندوه مردم شریکم و برای نسلی می خوانم که دردهایمان مشترک است و نمی توانم لبخندی ظاهری و مستعجل بر لب های خشکیده بنشانم. نمی توانم فریب کاری کنم. دروغ بگویم و سیاه ر سفید جلوه دهم. من مسئولیت دارم. رسالتم این است که بگویم:«دَسَکَم بگر بنارم سخته» بگویم:«هنی بو زلف سوخته دت میایه باد»

بگویم:«چی پیا با، زخمی اما سر وِ بالا» و بگویم:«سرزمینم، کُت کُت انونشینم»

مردم این زمانه به دلیل آگاهی، تحصیل و آشنایی که از طریق مطالعه و یا فضای مجازی از دهکده ی جهانی دارند به هیچ وجه شاعر چاپلوس و یا خواننده ی پول پرست و متظاهر را نمی بخشند. اثر هنری باید زمان خودش و چه در آینده حرفی برای گفتن داشته باشد. باید گره ای از کار فروبسته ی مردم بگشاید و نباید علم و هنر و ظرافت در خدمت پول و به به و چه چه باشد و ایرج خوب می داند و خوب می فهمد که چه کند.

احساسی ناسیونالیستی و وطن پرستانه دارد. تراژدی ها را خوب می شناسد. از پر سیمرغ و زخم سهراب حرف می زند. نام سرزمینش را همه جا می نویسد. روی سنگ، روی چوب، کف دستف روی بال پرواز، روی اوج آواز و خلاصه هر جا که امکان رسیدن و نوشتن باشد، نام «ایران» را می نویسد.

به لحاظ ویزگی های فردی آدم مقاومی است. نداشتن پول و شغل، مستأجر بودن و «غم نان» او را کلافه نکرد.

همچو کسی که بخواهد کوه خارا را با نوک ناخن سوراخ کند، سختی های روزگار او را از انجام رسالت و ادامه ی کار بازنداشت. اعتقاد راسخی که به عرضه ی هنر دارد، بر همه ی مشکلات فایق آمد و از او شخصیتی ساخت که همچو «کالنقش فی الحجار» نامش در یادها حک گردید.

در حالی که تکیه گاهی نداشت؛ مانند نیلوفر به خود پیچید تا نیفتد. تا بایستد و به ایستادن دعوت کند تا فریاد بزند و بگوید:«بی خم چزانی مِ خَم گیانم سَن».

به عنوان یک آشنا، عنوان این مطلب را «آشنا داند صدای آشنا» انتخاب کردم. اندکی و فقط اندکی با شعر و ساز و آواز آشنایی دارم و با همان اندک شناخت وقتی اسم استاد رحمان پور را می شنوم؛ فقط می توانم بگویم:«مِ صداتِ می شناسم.»

چرا صدایش را می شناسیم؟ چون این صدا سخنی است که از دل برمی آید و لاجرم بر دل می نشیند.

نقد و تحلیل و نظر ما در مورد کارهای رحمانپور وقتی بی غرض و علمی است که فرض کنیم با ما هم شهری و هم استانی نیست. فرض کنیم در تمام عمر او ندیده ایم. آن گاه احترامی که برای خاقانی قائلیم؛ احترامی که برای فرخی یزدی در ادبیات کارگری قائلیم؛ احترامی که برای استاد شجریان و دیگر هم طرازان قائلیم؛ به همان اندازه به استاد رحمان پور احترام می گذاریم، زیرا ایرج متعلق به کوهدشت و لرستان و غرب کشور نیست.

تمام آن هایی که «چویچسنه دِ هیچشون» و هر کس که «درد گرون زشه» و «نتونه جنازه خوشه بکشه» در هر کجای این «ناکجا یا بی نشون» زندگی می کند و در دردمند است و گرفتار، مخاطب ایرج است.

یکی از مسئولیت های خطیر یک هنرمند واقعی آن است که توانش را در راستای زدودن خرافه پرستی، قبیله گرایی، تعصب های خشک موروثی و لجاجت های زشت تاریخی به جا مانده از نیاکان به کار گیرد تا خود را وابسته دانستن به یک نژاد، یک تبار، یک خان، یک دودمان و یا یک منطقه ی خاص جغرافیایی پایان یابد و سعه صدر و وسعت دید و واقع بینی جایگزین باورهای کم ارزش شود.

در همین لرستان ما چه نزاع ها و کشتارها با حکومت های قاجار و پهلوی صورت نگرفته، چه تیپ ها و آهنگ ها آراسته نشده، چه ویرانی ها و عقب افتادگی ها حاصل نشده.

عده ای از مورخان بر حاکمان لرستان خرده می گیرند و آنان را جاه طلب و مقتدر و بی منطق معرفی می کنند. عده ای اردوهای حمله ور لُر را سپاه «حرب اسلامی» می نامند که در مقابل قدرت رضاخانی مردانه ایستاده اند و جان باخته اند.

لشکرکشی گیلگوها، خزاعی ها، شابختی ها و امیرمحمدی ها علیه سردمداران لرستان در هزاران صفحه ی تاریخ نگاشته شده و بعضی موسیقی پردازان اشعاری حماسی در آن مورد سروده اند و خوانده اند که هر کدام در جای خود و به موقع خود کاملاً درست و زیباست، اما ایرج می خواهد عمیق تر و واقع بینانه تر این قضیه تاریخی را بیان کند، اما چون نه مورخ است و نه سخنران و رسالتش را از طریق موسیقی انجام می دهد، آن واقعه را در یک جمله ی کوتاه یادآوری می کند و می گوید: «ناونم، واکی، ناونم سی چی» واقعاً عامه ی مردم فقط به دستور یک نفر علیه نفر دیگر جنگیده اند و کشته شده اند و نمی دانستند کی حق است و کی باطل؟

و حاصل آن همه بزن بهادری ها و شجاعت ها ویرانی بوده و ناامنی و آوارگی و کوچ های اجباری و پراکندگی در «هیچستان» ی که تعبیر هنرمندانه ی ایرج است.

اعتقاد دارم که ایرج کار خود را تمام کرده است. سکه ای که به نام او ضرب خورده، عتیقه ای است که «صرافان گوهرشناس» می شناسند و بس. هر چند کارش را به طور رسمی و در کسوت یک موسیقی دان خیلی دیر شروع کرد و آن هم به علت مشکلاتی بود که در دوره ای خاص، امکان ظهور و بروز هنر و هنرمند را ناممکن ساخته بود، اما همین مقدار کار هنری و همین تعداد آلبوم که برایمان به یادگار گذاشته و ان شاءالله ادامه خواهد داشت، کافی است.

ضرب المثلی می گوید «عاقل وَ اشاره، لیوه وَ میرکو» اگر ما عاقل باشیم و در سروده ها و آهنگ هایش دقیق شویم؛ ده برابر آنچه خواسته ایم؛ برایمان سروده و خوانده، زیرا:

دانه ی معنی بگیرد مرد عقل                  ننگرد پیمانه را گر گشت نقل

من در مقدمه ی مجموعه ی شعر «پژاره» گفته ام که نسل ما، هم سن و سالان ما مشکلات بی شماری دارند. ناتوانی و پیری و بی پولی و گرفتاری، نمی گذارد به طور شسته رفته و فنی به تولید کار هنری بپردازیم و این وظیفه ی نسل جوان است که ادامه دهنده ی زیباآفرینی باشند.

هنر موسیقی در زاگرس با پیرشدن و حتی مرگ ایرج، تعطیل نمی شود، زیرا ما «پرواز را به خاطر می سپاریم، پرنده حتی اگر در قاف پرواز کند، در نهایت مردنی است.»

به امید ظهور «ایرج» های جوان تر در عرصه ی موسقی غرب کشور و به امید پدیدار شدن فضایی که کمتر بگوییم:

«عاشقان را بگذارید بنالند همه      مصلحت نیست که این زمزمه خاموش بمانید»

به امید روزی که هیچ زمزمه ای خاموش نشود و هر عاشقی بتواند آزادانه بنالد.

 

 

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=50626

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 18در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۱۸
  1. با سلام و آرزوی سلامتی برای هنرمند عزیز جناب آقای رحمانپور و ادیب توانمند جناب دوستی
    شما به درستی دین خود را به فرهنگ لرستان ادا نموده اید،یکی با سروده ها و ناله هایش و دیگری با اشعار نغزش،نسلهای بعدی هم چاره ای خواهند جست.

  2. واقعا قلمت استوار و نفست همیشه گرم باد استاد دوستی از نوشته زیبا و دل نشینت لذت بردم الحق که حق مطلب را بازبانی گویا در باره استاد رحمان پور و سروده های زیبایش بیان نمودی .

  3. با عرض سلام وادب. زیبا نوشتید استاد واقعا بر دل نشست .امیدوارم سایه بزرگانى چون شما واستاد رحمانپور همیشه ایام برقرار باشد.

  4. استاد عزیز بی تعارف عرض میکنم که خشت خشت کلمات با معنا را همچون معماری متفکر چنان چیده ای که نمای بنای مجلل و زیبایت فلسفه ی ندای ماندگار زاگرس یعنی استاد ایرج رحمانپور را به نمایش می گذارد.کیست که نداند آنچه ایرج و هر هنرمند دیگر را محبوب میکند نه فقط صدای هنرمندانه و زیبای او بلکه پشتوانه ی فکریست که گذشته و حال و آینده ای را که آرزوست به هم پیوند میدهد. و ایرج چنین است آنگاه که فریاد میکشد تمام تاریخ پر فراز و نشیب سرزمینمان را از خوب و بد برای کسانی که اندک آشنایی با گذشته ی سرزمینمان داشته باشند انتقال میدهد.

  5. ازویزگی های خوب یه نویسنده ی زبردست امروزی این است که مخاطب خودرا آنقدر باهوش فرض کند که مجبور به توضیح برخی واضحات یا فضا سازی ها وتوصیف های ملال آور نباشد ولذایک متن کوتاه ولی پرمغز می تواند ساعت ها فضای ذهن وخیال مخاطبان را درگیر خود سازد بدون اینکه اورا خسته کندواحیانا وقت وحوصله‌ی او را تباه سازد.
    وشمااستادارجمندوشاعرمحبوب والبته هنرمندمتعهدجناب آقای کرم دوستی
    به وضوح این ویژگی برجسته رو درمقاله تان لحاظ کردین،این حقیرمقاله شمارو باتوجه به این جمله ی زیبا”چون سخن ازدل برآیدلاجرم بردل نشیند”چندین بارخواندم وواقعابرایم خیلی جالب بود.
    تمجیدشماازبزرگان واهالی فرهنگ وهنرکوهدشت نشانه ی قدرشناسی ونجابت مثال زدنی شماست،استادگرام ماهم قدردان شماییم

  6. درود بر کرم دوستی عزیز و درود بر آن صدایی که می شناسیمش.

  7. مرا برای دزدیدن تکه نانی به زندان بردند…
    و پانزده سال در آنجا
    هر روز یک قرص نان کامل مجانی خوردم..
    بینوایان-ویکتور هوگو

  8. با تشکر از شاعر با ذوق دیارمان، سرهنگ گیگو یا گریگور و سپهبد امیر احمدی درست است. احتمالاً اشتباه از تایپیست بوده است.

  9. درود برکرم دوستی همکار ارجمند ومعلم درد آشنای دیارمحروم و ستم کشیده ی ما طرهان عزیز -سخنت حق است ….فریاداز دل برآمده ایرج… زبان حال مردمی است که مرز جغرافیایی نمی شناسد لرهای بزرگ (بختیاری و…..بهتر ازمن مفاهیم عمیق ناله های (حنجر ه زخمی زاگرس) رادرک کرده اند-امیدوارم برادرفرهیخه ودردکشیده مان (ایرج رحمانپور)دربیان مطالب خود توضیحات مفصلی هم ارائه نمایند.

  10. درود بر استاد عزیز و معلم بیست و سه سال پیشم جناب آقای دوستی. از دیدن تصویر حضرتعالی و خواندن مطب زیبایتان بسیار لذت بردم. برایتان آرزوی سلامتی و طول عمر از خداوند متعال خواستارم…

  11. دست مریزاذ استاد. قلم و قدمتان مانا. حیف این علی آقا حسین پور فقط با بعضی ها تماس می گیرد .

  12. استاد عزیز و همکار ارجمندم : نگران و دلواپس نباش . قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری . الحق که گوهر شناس قابلی هستی مرکب قلمت در پیست وجدان ( وژدان ) و عرصه ی شعر و ادب مانا و جاودان باد .

  13. سلام عزیز. بسیار شرمنده ام روی سخن بنده با آقای حسین پور بود . جنابعالی همیشه بزرگ و سرور بنده بوده اید و هستید. به گفته ی سعدی: تو بزرگی و در آیینه ی کوچک ننمایی. سپاس

    • سلام به خدمت استاد عزیز
      آقای حجت علی پور
      جناب علی پور بنده به نوبه ی خودم به تک تک دوستان اهل قلم ارادت خاصی دارم، چون بی تعارف در حضور این عزیزان درس پس میدهم و مطلب جدیدی یاد می گیرم، از جمله خود شما
      در مورد نکته شما هم به هر حال عذر تقصیر حق دارید، ولی عمدی در کار نبوده.
      اما لازم چند نکته رو خدمت شما عرض کنم.

      ۱٫ با توجه به اینکه فعالیت بنده که فقط در حوزه ی هنرهای تجسمی می باشد، بنابراین در مورد پرونده های هنری به تنهایی تصمیم نمی گیرم بلکه با دوستان اهل قلم مشورت می کنم تا مبادا کسی زنجیده خاطر شود.

      ۲٫ واقعیت امر در مورد “یادنامه مرحوم مومنعلی جوزی پور” از شما دعوت کردم و اگر خاطر مبارکتان باشد تلفنی و حضوری هم درخواست کردم و صدالبته شما هم پذیرفتید اما هر چقدر صبر کردم” مطلبی” به دستم نرسید، و حس کردم شاید تمایل یا مشغله کاری به شما اجازه همکاری ندهد، به همین خاطر هم دیگر مزاحم اوقات نشدم.

      ۳٫ در همین پرونده هم از ۸ نفر درخواست کردم ولی ۴ نفر لطف کردند و مطلب ارسال کردند، با این حال باز ارادت ویژه ای به بقیه دوستان فرهیخته اهل قلم داریم، شاید درگیری خاصی داشته و نتوانسته اند پاتوق هنری را همراهی کنند.

      وبه گفته ی همان سعدی بزرگ : تو بزرگی و در آیینه ی کوچک ننمایی
      واگر از سمت بنده هم کم کاری ایجاد شده بنده عذر خواهی می کنم.

  14. سلام آقای حسین پور عزیز. اگر یادتان باشد روز عروسی جناب آقای دوست محمدی در خدمت آقایان جعفری و دکتر مهدیزاده در باره ی این مجله یا یادنامه صحبت کردیم که همه مشتاق بودیم و خوشبختانه این کار با زحمات بی دریغ و بدون چشم داشت جنابعالی انجام شد و از آن به بعد تماس یا دعوتی از بنده نشده و البته به گفته ی خودتان دوستان اهل قلم همکار لایق ندانستند و بنده هم مل ای موی باریکتر حرفی ندارم اگر گله ای هم شد بنا به مطلبی بود که آماده داشتم. بنده از جنابعالی و همکارانتان عذرخواهی می کنم عزیز.میرملاس دوست داشتنی و قابل احترام است برای همه و همیشه. سپاس از زحمات همه ی دوستان

    • سلام مجدد به خدمت استاد خودم جناب علی پور
      از اینکه لطف فرمودید پاسخ دادید بی نهایت ممنونم.
      استاد عزیز باور بفرمائید بدون اغراق بنده همیشه این را عرض کرده ا م اگر پاتوق هنری امروز قدمی رو به جلو حرکت کرده است مدیون دوستان و فرهیختگان اهل قلم بوده و هست که با حضورشان در این در بخش بنده رو همراهی کرده اند، وگرنه بنده بضاعتی در این زمینه نداشته و ندارم.
      در مورد روز عروسی بله کامل یادم هست و درست می فرمائید، اما آن توضیحاتی که ارائه دادم فقط به این خاطر بود که بنده از دوستان درخواست کردم و هر چقدر منتظر شدم مطلبی به دستم نرسید و به همین خاطر احساس کردم شاید بعضی از دوستان فرصت نوشتن ندارند یا به هر دلیلی نمی توانند با پاتوق هنری همکاری کنند و نباید مزاحم اوقاتشان شوم، وگرنه ” مل مه ای موی باریکتر ” در برابر عزیزانی چون شما.
      پاتوق هنری همیشه محل گفتگو وتامل دوستان اهل قلم می باشد.
      منتظر اثر ارزشمندتان هستیم.
      در پناه حق

  15. سلام بر استاد ارجمند و شاعر توانا جناب آقای دوستی که با اشعار بسیار زیبای لکی ، که از قدرت تخیل بالا ، واژه پردازی بسیار گستره و خاطره برانگیز و احساسات نوستالژیک حیرت برانگیزش ما را بهره مند کرده است. به امید آنکه در اولین فرصت ممکن توفیق زیارتش حاصل شود.
    و سلام بر استاد ودوست قدیمی ایرج هنرمند که در ایام حزن و فراق و هجران آثارش چاره ساز آلام بوده و هست و براستی تحول عجیبی در موسیقی لرستان ایجاد کرده است که قابل ستایش است.

  16. تشکر

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.