حشمت اله آزادبخت / میرملاس نیوز :
دوستی که اتفاقا سالها با گچ و تخته رفیق گرمابه و گلستان است تعریف میکرد که یک روز حاجآقا – ببخشید یکی از نمایندگان مجلس لرستان – ماشین مبارکش را از کمر باریک و کج و کولهی یکی ازجادههای این استان ویراژ میدهد که پلیس جوانی ایشان را مجبور به توقف میکند. یکی از همراهان از آن سوی شیشهی ماشین با بالابردن ابروها و کجکردن لبها حاجآقا را نشان میدهد.پلیس باز مدارک میخواهد. جناب همراه سر غضب از شیشه بیرونآورده و آهسته میگوید: «میدانی این آقا کیه؟» پلیس سر سبز چپ و راست میکند و زبان سرخ میچرخاند که نمیدانم.جناب همراه بلندگوی دهان به تنگ گوش پلیس میچسباند: ایشان نماینده ….پلیس اصرار میورزد که احترام نمایندگیاش محفوظ اما شما مرتکب خلاف شدهاید و باید جریمه شوید. ناگهان چشمتان روز بد که بسیار دیده است، گلولهی هیکل جناب نماینده به سرعت از فلاخن درِ ماشین شلیک شده و صدای سیلیاش در گوش سرد پلیس چنان میپیچدکه شرح ابهت و عظمتش دراین مقال کوچک نمیگنجد. دوست فرهنگی ما چنان سیلی نماینده را آب و تاب میداد که حکیم توس یگانه تیر رستم را به سینهی اشکبوس. دوست فرهنگی ما مقابل دهانِ بازِخاموشِ تعجبِ من چنان سینه سپرکرده و دستهای روایتِ سیلیِ سنگینِ نهصدمنِ ماندگارِ نماینده را تکان میداد که من آنم که رستم بود پهلوان. اما این فتح عظیم به اینجا ختم نشده و جناب نماینده چاقوی – ببخشید- گوشی مبارک از جیب بغل بیرون کشیده و با مقام …تماس میگیرد و پلیس جوان به یکی از مناطق دوردست ایران منتقل میشود.
یک پیاله نفس بنوشید تا در بند بعدی ماجرایی دیگر از این دست برایتان تعریف کنم.
دوستی دیگر نقل میکرد که یک روز چرچیل بیدین با رانندهی خود در سینهی فراخ یکی ازخیابانهای لندن به علامت پلیسِ جوانی متوقف میشود. راننده پایین میرود و میگوید این چرچیل است و باید خیلی سریع به جلسه برسیم.پلیس میگوید هر که میخواهد باشد شما قانون را رعایت نکردهاید ماشین شما باید توقیف شود. چرچیل از ماشین پیاده میشود و با یک تاکسی به جلسه میرسد. در ابتدای سخنرانیاش لبخند میزند و میگوید امروز از برخورد یک پلیس فهمیدم که نظم در کشور من حاکم شده است و از این بابت بسیار خوشحالم.
شک ندارم هزار پیاله نفس هم سینهی شما را خنک نخواهد کرد. پس همراه نفسهای محبوس به چاهبندهای پایینتر میرویم.
شما بهتر و بیشتر از من با این وضع زندگی کردهاید که تا آقای نماینده از سروکول مردم بالارفته و دست خود را به طبقهی بالای بهارستان بند میکند که پیغامشان را به بالادست برساند، فرض را براین احتمال حتمی میگذارد که قدرت مطلق شهر است. وقتی میخواهد تعطیلیاش را به ولایت بیاید خبرش در هزار گوشی همراه میپیچد و کمتر دوست خوشاقبالی موفق میشود نوبت افتخار مهمانی حاجی را رزرو کند. جالب اینجاست که خیلی از کارهای جناب نماینده را برادر یا پسر ایشان انجام میدهد و بسیار دیدهایم که بسیاری از نامهها و درخواستهای مردم به امضای مبارک برادر یا پسر تبرک شده است. حاجی در ساعت اداری برای فاتحهخوانی به روستای دوردست مشرف میشود و پشت سرش بوق ممتد ماشینهای اداری به خانهی بخت، عذر میخواهم، به محل فاتحهخوانیاش بدرقه میکنند. حاجی باید پیش از همه وارد شود و او سرفاتحه بگوید و فقط از او تشکر شود که زحمت کشیده است و اول کفشهای او به سرعت جفت میشود و بیچاره صاحب عزا که چندین ماه از درگذشت سفرکردهشان گذشته داغ دلشان تازه میشود.
حاجی میرود تا کلنگ حمامی در روستایی دور بر زمین بکوباند چندصد کت و شلوار اداریِ همراه دوم، پیش از حاجی آنجا معطل مانده و تا آمدن او کلی پول زبانبسته به جیب شرکت همراه اول سرازیر میشود. صلواتهای پی در پی فقط برای حاجی بلند میشود و دستها بینوبت فقط به گردن حاجی چسب میخورد و حاجی اول حرف میزند و اول کلنگ بر زمین میزند و اول خداحافظی میکند و همراهان تا مقصدی که فقط حاجی میداند پشت سرش تندتند از همدیگر سبقت میگیرند.
حالا این شهر میماند و من و شما و آن دوست فرهنگی که صدای قارقار شکم همسایهاش گوش فلک را کر میکند و او از کرشدن قانون به ضرب سیلی نهصدمن جناب نماینده شاهنامه میسازد. نماینده هایی که باید سرتعظیم مقابل قانون پایین افکنده و دست سنگین مسئولیت برگوش قلدر بیکاری بکوبند. وحالا ما می مانیم و شهری که سالهاست زمینهای سوختهاش به وعدهی سقای معشوره دهان باز کردهاند و جوانهای تحصیلکردهاش توبرهی بیکاری به میدانهای پایتخت برده و زنهای فقرش دامن شرافت به شعلهی قرصهای برنج سپرده اند و جناب نماینده پیش از جلوس، اول از همه میدانست اما حالا که به آخر قدرت رسیده است کارهای مهمتری دارد که باید عزل و نصب شوند…
اما بند آخر این تراژدی نفس آدم را بند میآورد.
شهریست بیکرشمه و قحطی ز شش جهت / بامردمی که خستهی خندان هر ششاند
درود بر قلم شیوا و رسا و پر احساس جناب آزادبخت؛
در تایید کلام شما حدیثی از مولا علی به ذهنم می رسد که می فرمایند: چه زشت است فروتنی به هنگام نیازمندی، و درشتی به هنگام بی نیازی…(نامه ۳۱)
متأسفانه بعضی از آقایان نماینده هنگام رای گیری “فروتن” و هنگام نمایندگی “درشتی” می کنند. خداوند همه را به راه راست هدایت کند…
جناب آزادبخت خداوکیلی هیچ یک از نمایندگان فعلی استان ما چنین شخصیتی را که شما در اول مقالتان گفته اید ندارند.
درود و دو صد درود بر این ادبیات و این سواد و این احساس و این زبان رک وصریح عدالت خواهی و قانون مندی جناب آزادبخت خداوند سایه ات را مستدام کند
من فکر می کنم این یک مشکل تاریخی در لرستان است یک نفر را نماینده را انتخاب میکنیم بعد همه باهم با جهت وبی جهت شروع به انتقاد میکنیم ضمن اینکه تمام کمکاری مدیران و مسءولان را به حساب ایشان میزاریم و این مسولان در حاشیه امن قرار میگیرن. ضمنا من نیک اندیشی در این متن برداشت نکردم
جانا سخن از زبان ما میگویی.
دوست عزیزم جناب آقای حشمت آزادبخت دسنوشته جنابعالی هم از نظر ادبی و هم از نظر سو زه بسیار جالب بود . البته این قضیه فقط منحصر به این عزیزان نیست . کلا ما ایرانیها اگر آب باشد شناگران ماهری هستیم . نوشته شما مرا یاد اصلاحگر مسلمان سید جمالدین اسدآبادی انداخت …… آنجا که میگوید: کشورهای زیادی را رفته ام …. در ممالک غربی مسلمان ندیدم ولی مسلمانی دیدم و در کشورهای اسلامی مسلمان فراوان دیدم ولی مسلمانی ندیدم …… آری برادر حشمت این واقعیت کنونی ما مسلمانهاست البته اصلاح امور بسیار کار شایسته ایست و بدون شک وسایل ارتباط جمعی نقش ارزنده ای در این راه ایفا میکنند . امیدوارم همواره موفق باشی
ببخشید من هر چه تلاش کردم متوجه نشدم منظور از این نماینده کیه لطفا اگه کسی فهمید بگه
حاج اقا دیگه…
اولین گام برای توسعه ایجاد نظم و پی ریزیِ قاعده مندِ اجتماعیست وقتی انظباط در وجود همۀ ما به عنوانِ یک باورِ عمیقِ اجتماعی نهادینه شودو همگی بیاموزیم که روابطِ اجماعیمان را براساس استانداردهای قابل دفاع وتعریف شده تنظیم نموده و در برخورد با ناملایمات و ناهنجاریها به من چه ، به تو چه راه نیندازیم و همه مخصوصا تحصیل کرد ه ها و صاحب منصبان و قضات و وکلا و دبیران و معلمین و دانش آموختگان و روحانیون و….. در برملا کردنِ زشتیِ ناهنجاریها و توسعه و گسترشِ هنجارهای اجتماعی به عنوانِ همیارِ فرهنگیِ جامعه نقشِ انسانیِ خو د را ایفا نمایند ، دیری نخواهد پایید که راهِ توسعه بر همگان مکشوف واز کمترینها بهترینها ببار خواهد نشست وقتی می بینیم موقعیت ومنصب چرچیل نخست وزیر قدرتمند انگلستان مانع از انجام وظیفه پلیس وظیفه شناس نمی شود و بجای اینکه از موقغیتش سوء استفاده کرده و او را تنبیه کند ، در جلسه هیئت دولت نوید میدهد که کشورش در آینده طعم شیرین توسعه را خواهد چشید ، می پرسند چگونه ؟ در پاسخ میگوید چون درکشورم نظم حاکم است . باید بپذیریم که توسعۀ کشورهای پیشرفته مدیون نظم وقانونیست که برهمگان سیطره داشته وهیچکس را یارای گریز از آن نیست
و این همان چیزیست که دغدغۀ مشترک شما سرور عزیز وبندۀ حقیر است ..سرافراز وپیروز باشید
دست مریزاد امثال چنین اندیشه ها وقلمها را باید پاس داشت
این گرگ سال هاست که با گله آشناست.
بنده خودم هم در سال ۱۳۷۴ در یکی از ایست و بازرسی های استان سیستان و بلوچستان به نام شهید صدوقی مشغول انجام وظیفه بودم که در حین بازرسی وسایل نقلیه از قضا ماشین یک حاج آقا رو بازرسی می کردم که یکی از سرنشینان خودرو عنوان کرد می دونی ایشون کی هستند.گفتم نه مگه ایرادی داره همه در برابر قانون مساویند من وظیفه ام را انجام می دهم هر شخصی می خواهد باشد بعد از ۱۰ دقیقه از پایان بازرسی ماسین حاج آقا من که هنوز پستم تمام نشده بود یک ماشین پلنگی امد و گفتند که سرباز وظیفه…..وسایلت رو جمع کن باید اعزام بشی به حوزه لار پاسگاه مرزی رباط(باید به عرض برسانم که در آن زمان اگه می خواستند که سربازی رو اذیت کنند اونو تبعید می کردن به همین جا…
درود بر شرافت تان
درود بر قلم شیوا و رسا و پر درد جناب آقای آزادبخت؛
آری
اینچنین بود برادر قضیه ی شهر پردرد ما
پرچم تزویر ونیرنگ و ریا
بر درّیم و برکشیمَش زیر پا
نغمۀ آزادگی را سر دهیم
تاج این فرزانگی بر سر نهیم
غرقۀ ذلت درآریم از بدن
جامۀ عزت بپوشانیم به تن
آنکه سودای خدایی می کند
خانۀ بی پایه از نخ می تَنَد
زینتِ این زندگی آزادگیست
بهترین نعمت خدا را بندگیست
…………………………..
همه ما خیلی خوب بلد شدیم شعار بدیم اما وقتی که پای عمل به میان میاد هیچ کاری برای انجام دادن نداریم
شما زحمتش را بکشید
درود بر شرف و قلمت جناب ازادبخت
درودبرآزادبخت وقلم گویایش…
داش حشمت عالی بود واستفاده کردیم اما کو گوش شنوا؟!
دست مریزاد جناب آزادبخت
عین عبادت است.
جناب حشمت آزادبخت بسیار زیبا وآموزنده بود والحق والانصاف داد سخن داده اید .
کاش گوش شنوایی وجود داشته باشد وکاش به پر قبای عالی جنابان بر نخورد.
درود بر چنین قلم های که حرف دل زجر کشیدگان را بازگو میکنند دردما همه این است ولی ای کاش مردم روی تک تک واژه های آزادبخت عزیز لحظه ای تدبر کنند وبا هم میثاق ببندیم که تکرار نشه چون آدم عاقل نباید از یک جا دو بار کزیده شود . لحظه انتخابات نزدیک است بیایید به احترام این قلم رسا وشیوا عاقلانه فکر کنیم با سپاس از آزادبخت عزیز
جناب سبزی *به نظر شما نمایندگان ادوار کوهدشت چه خصوصیاتی داشتن مگه از یک جا چندین بار گزیده نشدیم
ببخشید من هر چه تلاش کردم متوجه نشدم منظور از این نماینده کیه لطفا اگه کسی فهمید بگه
[پاسخ]
جناب سبزی فرض کن اسم این نماینده دیوار است چه فرقی می کند شما بهتراست به آموزنده بودن این مطلب اجتماعی توجه کنی تا اسم شخص.
ببخشید جناب سبزی منظورم جناب م . ن بود که اشتباهی برای شما نوشتم.
تشکر فراوان از آقای آزادبخت عزیز .امیدواریم کسانی از این رانت ها استفاده می کنند دست بردارند .چون مردم اگر اینکار را بکنند بی چاره می شوند.گاه دیده شده است که مسولین به مردم تذکر این رفتار غیر قانونی را می دهد بقول حضرت حافظ … توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند.
سپاس از قلم جناب آزادبخت!!!
عزم آن دارم که امشب نیم مست
پای کوبان کوزهٔ دردی به دس
سر به بازار قلندر در نهم
پس به یک ساعت ببازم هرچه هست
تا کی از تزویر باشم خودنمای
تا کی از پندار باشم خودپرست
پردهٔ پندار میباید درید
توبهٔ زهاد میباید شکست
وقت آن آمد که دستی بر زنم
چند خواهم بودن آخر پایبست؟؟؟؟؟!!!!!
احسنت
ضمن تشکر بی نهایت از استاد ودوست عزیزم اقای ازادبخت-امید وارم که شیرینی این قلم روان وشیوای شما خفتگان را بیدار کند تادر اینده هرحاجی که میخواهد به بهارستان برود بداند که تمام حاجی هاخاک پای همین مردمی هستند که مدام سیلی میخورند
بخدای یکتا قسم این گونه مطلب ها میتوانند سنگ را هم از خواب بیدار کنند، اما نمیدانم چرا در این منطقه ما …
دست مریزاد حشمت عزیز ” به زبان عامیانه خودمان، شیر مادرت حلالت ”
مقایسه نماینده ” حاج آقا و چرچیل” تکان دهنده بود.
سلام بر قلب پاک وقلم روانت یرادر آزادبخت،باشد که در نزدیک زمانی آزادگان وازبند رستگان این دیار ،دست غیرت از آستین همت برآورند وطرحی مبارک دراندازند وماشینهای (آژانسهای) شهر را اجاره کرده وکلنگ آن را با یاد علی علیه سلام برزمین بکوبیم وبا نام ونان نامردی واسارت بنای ناسازگاری گذاریم،درگذر انتظار به امید آن روز به نظاره نشسته ایم.
درود وصد درود بر ادیب بزرگ ازادبخت حرف دل همه را در یک سطر پر معنا فرمودین ولی حیف که در د برای همیشه باقیست
در یکی از ادارات کوهدشت کاری داشتم چندی پیش متاسفانه باید ارباب رجوع هم مورد تایید نماینده باشد و بقیه هیچ اخه جزء باند پیروز نبودم
اگه راه داشت از لمس باند بازی مینوشتم اما حیف که مدیریت سایت هم از تایید بعضی گفته ها ناچارا معذوره
سلام علیکم
نکاتی تقدیمتان:
یکم:
در بحارالانوار آمده است پیامبر از فرد یهودی پولی قرض کرده بود. یک ماه بعد او پولش را خواست ولی پیامبر نداشت که به او بدهد. او راه پیامبر را بست و نگذاشت که پیامبر به نماز ظهر و عصر و شب برود. مردم برای او خط و نشان می کشیدند ولی پیامبر فرمود که او حق دارد زیرا طلبکار است. صبح روز بعد این فرد یهودی مسلمان شد. او گفت که من می خواستم پیامبر را امتحان کنم. من در تورات خوانده بودم که محمد دنیای اخلاق است و عصبانی نمی شود.
اگر آن مامور راهنمایی از تبار یهود بو د، آن نماینده ی قانون شکن چه می کرد؟!
دوم :
امام حسین(ع) در روز عاشورا بدنش خونین بود و لباس های پاره ، و آخرین دیدارش با امام سجاد(ع) فرمود: ایاک والظلم ،
قطعا آن نماینده نمی دانسته است ،سیلیش برای همیشه در لیست سیلی های ظالمانه قرار می گیرد.
آری زلیخا خودش تمام درها را محکم بست تا کسی نفهمد ولی هیچ داستانی مثل زلیخا نبود که به گوش همه نرسد.ولی خدا می خواست همه بفهمند.
سوم:
ابوعلی سینا وزیر بود با هیاتی به شخصی رسید که محتویات چاه فاضلاب را بالا می کشید ، و این شعر را می خواند
گرامی داشتم ای نفس از آنت
که آسان بگذرد بردل جهانت
گفته شد با این شغل بر نفس خودت منت می گذاری؟
گفت این شغلم است ولی در مقابل کسی عزتم را نمی فروشم.
حال ای همراهان نماینده ها ، مواظب شان و عزت نفس خود باشید.
چهارم :
استاد آزادبخت نوشته ات را هنرمندانه و زیبا و با محتوا یافتم .
الهی پایدار و با قلم و با هومیان باقی بمانید.
درودبراستادحشمت ازادبخت. درود و صد درود.
سلام بر حشمت وقلم گویایش.من نمیدانم این چه مرضیست که هرکس به جایی وبه مقامی میرسد،آنقدرمغرورومتکبرمیشود که انتظاردارد همه مردم حلقه به گوشش باشندوتاکمربرایش خم شده وچشم قربان،حاج آقابگویند! داد…
با سپاس از سایت وزین و پرمخاطب میرملاس نیوز و سپاس بی کران از تمام مخاطبان و دوستان عزیزی که با لطف نظرات خود بنده رو مورد عنایت قرار داده اند. امیدوارم آرام آرام به جامعه ای لطیف آن چنان که مدنظرهمه ی ماست برسیم و بتوانیم به دور از منیت های قدرت های کاذب در کنار هم زندگی کنیم چراکه قدرت فقط ازآن خداوند است و این صندلی ها پایه های متزلزلی هستند که خواه نخواه فرومی ریزند و البته که آن چه دراین سرای زرنگار می ماند چیزی نیست جز انسانیت و وجدان زلال…والبته خوشحالیم که جامعه ی درحال گذرما گام هایی هرچندکوچک برداشته و امیدمی رود این گام ها بلندتر شود…و امیدواریم روزی برسد نماینده ها تنها برای گفتن حرف مردم به مجلس بروند و جز مسئولیت سنگین خدا و خلق چیزدیگری شانه هایشان را بالا نبرد…به امید داشتن جهانی آباد برای همه.
یاحق
اگر مطلب بر دل نمی نشست این همه کامنت نداشت
عالی نوشتی اما دلم ریشششششششششششششش شد
سخن ی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند. پست ومقام و منزلت اجتماعی زود گذراست و خواهی نخواهی آدم باید بگذارد و برود .اما انسانیت یه مقوله جداگانه است .در مسند قدرت اگه مرد بودی درست است .وای به حال اینجور افراد .گرفتار بی عزتی و بی صفتی خواهند شد.ناز شصتت آقای ازادبخت فهیم
البته ایشان استاد پرس پو هستندحتی یکی کردن مسول هماهنگی مراسمات پرس پو و فاتحه خوانی.
سخن از دل بر آمده لاجرم بر دل نشیند وچه خوشتر که ان کلام درد دل واقعی وملموس زندگی روز مره نویسنده وخوانندگان باشد .آری حشمت جان در حالی که روزگار به سرعت بر مدار ترقی .پیشرفت میگذرد وهر لحظه ابزار ووسیله ای نو زندگی همه ما را تحت تاثیر قرار میدهد جای تاسف وافسوس عمیق است که نمایندگان ما که منتخب مردم وبه قدرت رسیده توسط همین مردم کوچه وخیابان وروستا وقریه وابادی کوچک وبزرگ است همچنان بر شیوه های کهنه وقدیمی ومربوط به گذشته که هیچ اثری دیگر نه برای شخص نماینده ویا فرد صاحب عزا ندارد نکیه زده ودر طول ۴سال عهده داری وکیل الرعایا بودن فقط وفقط به دو کار تعویض مدیران با افراد خودی ودوم حضور در مراسم عزاداری با قراءت فاتحه سر پایی وفوری در حوزه انتخابیه دارد که با توجه به تجربه بنده گاها حتی کار به خواندن فاتحه هم نمیرسد و سریع جمع میشود واین میشود سر کشی به مشکلات حوزه انتخابیه ……..بگذریم ای کاش نماینده ای ۴سال دوره خود را به این شهر نیاید ومدیر عوض نکند وفقط وفقط در مجلس برای رفع مشکلات وبدبختی های این مردم کاری کند واقدامی نماید که فعلا نشدنی است.
البته این مشکل ما مردم است اگه نماینده برای فاتحه خوانی نیاید ناراحت می شوند همه نماینده های کوهدشت همه شان فقط کارشان تعویض مدیران و فاتحه خوانی بوده و حتی برای نمایند های قبلی جوک های هم در این مورد درست کرده اند و الان نماینده کنونی روز های اول می خواست این رسم ها را بردارد ولی همین مردم هزار حرف حدیث دراوردند که می گفتند نمایند های قبلی حداقل برای فاتحه خوانی می امدند تا ما دور از تعصبات سیاسی حرف نزنیم و مطالبه نداشته باشیم اش همین اش است کاسه همین کاسه خدا وکیلی به وجدان خودتان مراجعه کنید ببینم این حرف ها را از سر دلسوزی می زنید یا از روی …..
حشمتا! مریزاد دست. به قول قوی مولا که بیزار است از فروتنی به وقت نیاز، حقیرت در اوایل انتخاباتی بر جلسهای به دعوت همسایگی همسایهای فرود آمدم. کابرا چنان برخاست و تعظیم کرد که کلی غرق دریای عرقریزانم کرد. باور کنید از آن شب به بعد چنان بر فراز فاصله ایستاد که فرود نیامد که نیامد آری این است روز و روزگار ما آدمها “حاکم شرعی که بهر رشوه فتوی دهد کی دهد عرض فقیران را جواب ای رنجبر”
بسیار زیبا،شیوا و برا نوشتی.مثل همیشه.واقعا حق تو وقلمت خیلی باید بالاتر میبود.با تشکر
جامعه ی خرافات زده همینه
با عرض سلام وارادت و آرزوی توفیق برای آقای آزادبخت . ایشان واقعا به زیبایی و شیوایی سخن به یکی از مشکلات جامعه ما اشاره نمودند و ان اینست که افراد با وظیفه خود آشنایی ندارند و یا اینکه حب نفس نمی گذارد در جایی که به نفعشان نیست تمکین کنند واین نا اشنا بودن به وظیفه شامل حال خود ما نیز می شود چونکه در زمان انتخاب هایمان دقت لازم به خرج نمی دهیم و ارائ خود را بدون محاسبه جنبه های مختلف مسائل به صندوق می ریزیم و از دیگر نکاتی که اینجانب از دل نوشته ایشان و برخی کامنتها برداشت کردم این است که منتخبین محترم به جای اینکه خود را نماینده مردم بدانند شاید خود را عقل کل فرض نموده واطاعت از خودشان رابه مردم القاء مینمایند .در پایان ضمن آرزوی توفیق مجدد برای آقای آزادبخت برای نوشتن مطالب ارزشمندشان امیدوارم همگی بتوانیم با وظایف وخواسته هایمان به درستی آشنا شویم تا در زمان لازم هم بتوانیم به حق وبه درستی حقوق خود را مطالبه نماییم ودر زمان انجام وظیفه با رعایت حق وحقوق دیگران به عدالت رفتار کنیم . انشاءا…
از اقای ازادبخت مدیر محترم سایت انتظار می رود انصاف رارعایت کنن وهمه نظرات ثبت شود
سپاس جناب آقای آزادبخت که این چنین واقعیات تلخ راشیرین بیان کرده اید .
امیدوارم خواب زدگان خواب غفلت به خود آیند واز این افکار غلط که احساس میکنند نعوذبالله خدا هستنددست بردارندو یادشان نرود که بواسطه این مردم به پست ومقام دنیایی رسیده اند .
جناب آقای آزادبخت:افراد مورد خطاب حضرتعالی آنچنان غرق درمسائل دنیا هستند که عقبی رابکلی فراموش کرده اند
در پایان بنده از دوردستان پلیس وظیفه شناس قصه رامیبوسم و امیدوارم برخود برخی افراد قانون شکن درسایه قانون اسباب ضعف اراده ایشان را مهیا نکند
با سلام خدمت همه عزیزان
خودکرده را تدبیرنیست ،عدم استفاده از ظرفیتهای مختلف فرهنگی و سیاسی و رشد نکردن باورهای ما انتخاب مردان کوچک برای کارهای بزرگ،حاکمیت تعصب بر عقل و تدبیرچیزی جز این واقعیت ها را نمی تواند بسازد
سلام خدمت دوست فرهیخته وارجمندم جناب آزادبخت .ان شاالله زنده وپایدارباشید
دست و پنجه توانا ی شما اقای آزذبخت درد نکند و قلم شیوای شما تواناتر باشد که این گونه درد های این مردم نجیب و در محرومیت نگه داشته شده را به این قشنگی بیان می کنید زنده و پاینده باشید
جناب آزادبخت مانند همیشه زیبا و دلنشین نگاشته ای خداوند نگهدارت که همیشه درد ورنج این ولایت زجر کشیده را اینچنین زیبا فریاد میزنی ای کاش که بخوانند و تریخ شوند دوستان !!!!