شاعری از جنس انکار
احسام سلطانی، جوان کوهدشتی که شاعرانگی را پیشه کرده است و پیرهنی پاره کرده برای مقابله با جهانی که به او نمیآید. احسام برای بودن در فضایی این جهانی، تجربهی شاعرانگی از جنس ساده نویسی(نه لزوماً ساده انگاری) را تجربه میکند. تجربهای که هنوز هم در حال انجام آن است و پایانی برای آن متصور نیست. شعرش دل آزردگی دوگانه ای را با خود حمل میکند. از طرفی تنها چیزی که از خیابانها دستگیرش میشود یک نقشهی خودکشی است و از طرفی دیگر کار ساز نبودن چند پیرهنی که پدر، قبل از آمدنش به هستی پاره کرده را به رخ میکشد.
اگرچه اشعار سلطانی از لحاظ محتوایی، ساختار شکنی خاصی را به همراه دارد، اما نتوانسته این ساختار شکنی را در فرم نیز به وجود آورد. از طرفی دیگر وجود احساسات شخصی که گاهی همزاد پنداری عام را به وجود میآورد، در بیشتر موارد به سمت شخصی گرایی میل پیدا کرده است. با این حال شعر سلطانی نمودی دارد که به دل مینشیند و برای خواننده ای که دل آزردگی نابی از هستی دارد، میتواند تجربیات خوبی را به بار آورد.
۱-دوباره پیرهن پاره کن پدر
ما به زندگی آمدهایم
اما زندگی به ما نیامده انگار
بگذار جهان سرش را بالا بگیرد
چند پیرهنی که پیش از آمدنم پاره کرده بودی کارساز نشد
دوباره پیرهن پاره کن پدر
شاید راهی باز شود
۲-خودکشی
بهانه ای سر هم میکنم
با مشتی کلمهی تا کرده در جیبم
و سری به خیابانها میزنم
و تنها چیزی که دستگیرم میشود
یک نقشهی خودکشی است
۳-تنهایی
اگر لازم شود
در یک عملیات انتحاری
بمب گذاریات میکنم
و بعد غسلت میدهم
کفنت میکنم
و زیر تخته سنگی می گذارم
تا صدایت را در سرم ببری
تنهایی
…
بچه های زیر تنگ سیاب استعداد عجیبی برای شاعری دارند، من و احسام دوران دانشجویی هم اتاق بودیم باور کنید شب ها می نشست و تا صبح شعر میگفت،برای دوست عزیزم آقا احسام آرزوی موفقیت دارم ولی بهش میگم که یه کمی به ادامه تحصیلش هم فکر کنه.و نیز از آقای خدایگان تشکر میکنم.
نقشه خود کشی را
زیر تخته سنگی می گذارم
شاید راهی باز شود.
جالب بود
باسلام
جناب خدایگان این مطلب رابرای بیان لرارسال کرده ایدایکاش درجاهای دیگرکارنمی شدیاحداقل باذکرمنبع می آمدموفق باشید
ضمن احترام به این شاعر جوان، فکر می کنم اینگونه اشعار چندان از نظر روحی و روانی و تربیت فردی و اجتماعی صحیح نباشد چرا که روح ناامیدی و یاس را به خواننده القاء کرده و حالت سرخوردگی به وجود می آورد، که تا حدی میتواند تداعی اشعار و نوشته های نویسندگانی را داشته باشد که عاقبت کارشان به خودکشی و خلاصی دردآور از زندگی بود. راهنمایی و خط دهی صحیح به اینگونه استعدادها از توان شعری آنها به مراتب مهمتر است. با تشکر
آفرین برآزادی.
شعر زائیده ی ذهن و زبان شاعر است و ذهن و زبان، تشکل یافته از شرایط مکانی و زمانی زندگی اوست. این شعرها، دنیای واقعی و فراواقعی یک شاعر هستند و نمی شود کاریش کرد؛ در واقع نمی توان به شاعر خط داد و برایش تعیین تکلیف نمود. شاعر آنطور شعر می گوید که دنیای زبانی اش شکل گرفته است. آیا دنیای زبانی ما چیزی به جز اندوه و رنج و حسرت و یأس در خود دارد؟ دیدگاه شما را دوست دارم اما افسوس دیدگاهی آیده آلیستی است و در واقعیتهای جامعه امروز ما استحاله شده است. شعر را شاعر آگاهانه نمی نویسد؛ شاعر پلی است که تاریخ، فرهنگ، جغرافیا و آرزوهای یک جامعه را به دنیای تجسم یافته ی واژگان متصل می کند. شاعران ما دنیای واژگانی رنجوری دارند؛ و البته رنجور بودن هیچ افتخاری ندارد..
همیشه ام این طوری نیستش!
سرشار از ناامیدی…چرا اخه؟؟
زیرا به خاطر اینکه.
صبور و امیدوارباشید ان الله مع الصابرین.
یه نظرم شعراش حرف نداره واقعن بسیار شبها رو بااین افکار عینیت یافته سرکردم من با نظر مصطفی خدایگان مواقم چون شعر در نهایت از نظر روانکاوانه به تخلیه ی روحی شاعر وخواننده می انجامد…
کاش به زبان مادریش هم شعر بگه چون عمق هیچ شاعرانگی ای به شعر زبان مادری نمیرسه که البتعه نشانگر آگاهی هویتی و عدم آسیمیلاسیون شاعر هم هست
روژین جان این کلمه آسیمیلاسیون یعنی چی؟
اسم یکی ازبازیگرای اصحابک کهفه!
درود به احسام عزیز.
چاپ این مجموعه را به شما تبریک عرض می نمایم.
قطعه یک به راستی سخن هرروزمن است….
من نمیدونم چرا ما یه علاقه خاصی به بدبختی وناامید شدن در زندگی داریم اگه میخواین مخاطبانتونو کسل کنین خوب سروده های کارو وامثال ایشان تو سایت بزنین………….حد اقل از این شاعر جوان شعرایی بزارین که به این مردم یه کم امیدواری بده وگرنه ما که الحمدرا… کم دغدغه فکری خودکشی خودکشی بدبختی بدبختی شانس ما مناطق محرومه که سایتمونم از اینجور مطالب استفاده کنه
برای چاپ کتابت به تو تبریک عرض می کنم دوست عزیزم حسام جان.