صدای دعا از دهان مناره های مساجد کوهدشت بلند شده و شهر فضایی ملکوتی به خود گرفته است. دسته دسته خیابان ها و کوچه ها را عبور می کنند تا دست های مناجات را به مساجد برساند.
کودکان دست های بزرگ ترها را سفت چسبیده اند تا از این قافله معنوی جا نمانند. با این که هنوز به درستی روح معنویت و فلسفه دعا به تفکرشان گره نخورده اما حس معنوی پدر و مادرها، امشب آن چنان سرشار است که روی سنگ هم تاثیر می گذارد.
دیشب نخستین شب از لیالی قدر بود. همان شبی که بزرگ ترین معجزه تاریخ بشریت بر پیامبر اسلام نازل شد و شب اقیانوس بی کران ایمان است که انسان دست ها را به آسمانش برمی دارد تا دعایش را به بالای بلند استجابت برساند.
مساجد شهر را یکی یکی سرمی زنم. کوچک و بزرگ شانه ها را کنار هم رسانده و هرکس در عمق دریای مناجات و دعا غرق است. یکی قران می خواند. یکی به نماز ایستاده و یکی دست دعا به آسمان برده و دیگری سرهای عبودیت به خلوت زانوها برده تا نهایت عجز خود را به گوشه نگاه خداوند نشان دهد.
کنار نوجوانی می نشینم که نگاه عمیق به صفحه قرآن کریم دوخته است. می گوید: امشب شب قدر است و آمده ام تا آرزوهایم را از خداوند بخواهم.
وی ادامه می دهد: امشب با تمام شب های سال فرق می کند چرا که امشب فرصتی است برای جبران گناهان. امشب درهای توبه و استجابت دعاها رو به بندگان خدا باز است.
کودکی را می بینم که کنار پدر دوزانو نشسته و دانه های تسبیح بلندی را یکی یکی رها می کند. بی شک کار این کودک تمرینی است تا راه خودش را بیابد و از همین حالا نهال عشق به ائمه را در وجودش بکارد. نهالی که روزی درختی ستبر خواهد شد تا چتر دین مبین اسلام هرروز سایه های بیشتری در زمین بگسترد.
شب قدر؛ شب دعاست و شبی است که انسان مسلمان آمده است خالصانه و خاضعانه با خدای خویش روراست باشد.
شب نوزدهم رمضان، شب ضربت خوردن پادشاهی است که نیمه های شب، کوله نان به گرسنگی فقرا می برد. خورشیدی که هرگز خاموش نمی شود. چرا که عشق به این مولای بزرگ هیچ گاه از دل انسان های آزاده بیرون نخواهد رفت.
مردم کوهدشت هم همزمان با مردم سراسر کشور به مساجد آمدند تا شب قدر را پاس داشته و از قافله دعا و سجده به پیشگاه عبودیت جا نمانند.