تاریخ : شنبه, ۱۵ اردیبهشت , ۱۴۰۳
6

مبانی تئوریک مدارا / به قلم مرتضی ادیب

  • کد خبر : 99525
  • 05 شهریور 1396 - 9:58

  مرتضی ادیب/ میرملاس: سوال اصلی در این نوشته این است: چرا باید مدارا ورزید؟ در واقع می توان اینگونه پرسید : کسانی که از مدارا ورزیدن با دیگران سخن می گویند و از آن دفاع می کنند چه دلایل معرفتی در دفاع از باور خویش ارائه می دهند تا مخالفان مدارا را مجاب به […]

 

مرتضی ادیب/ میرملاس:

سوال اصلی در این نوشته این است: چرا باید مدارا ورزید؟

در واقع می توان اینگونه پرسید : کسانی که از مدارا ورزیدن با دیگران سخن می گویند و از آن دفاع می کنند چه دلایل معرفتی در دفاع از باور خویش ارائه می دهند تا مخالفان مدارا را مجاب به پذیرفتن نظر خود کنند؟

ابتدا باید مفهوم مدارا را تعریف کرد تا بعد بتوان از آن دفاع نمود.

مدارا یعنی؛ یک شخص در برابر ابراز عقاید/باورهای شخص دیگری؛ الف) که مخالف عقاید/باورهای خود باشد، ب) از موضع ضعف نباشد، ج) از موضع جهل نباشد، با گشودگی رفتار کند و به آنها احترام بگذارد و سبکِ متفاوتِ اندیشیدنِ طرف مقابل را به رسمیت بشناسد.

دو راه استدلالی متفاوت برای ترجیح معرفتی مدارا بر عدم مدارا را به طور خلاصه شرح می دهیم.

راه اول : تفاوت مبنایی تعریف و تصویر حقیقت در دنیای سنت و دنیای مدرن

سنت و مدرنیسم، دو تلقی و رویکرد متفاوت نسبت به هستی و انسان می باشند. سنت مربوط به دنیای گذشته که قائلانی در دنیای کنونی هم دارد(بنیادگرایان) و مدرنیسم برآمده از معرفت و تجربه ی انسان غربی از رنسانس تا کنون.

در دنیای سنت، حقیقت و دست یافتن به حقیقت دو پیش فرض اصلی داشت:
الف) ساده و زلال و عریان بودن حقیقت؛ به این معنا که هر کسی که اراده جست و جوی حقیقت( هر حقیقتی، چه طبیعی چه مابعدطبیعی) را دارد، حقیقت ساده و عریان است، پس جست و جو کننده با اندک تلاشی به اصل حقیقت خواهد رسید.

ب) قوای اِدراکی آدمی و ذهن انسان در روبه رو شدن با حقایق، بدون پیش داوری و صرفاً آیینه مانند و تماشاگر محض حقیقت است.

در دنیای مدرن که تحولات معرفتی و فلسفی بسیاری در نحوه ی نگاه آدمی به هستی و انسان پدید آمده، ضمن نقد و رد دو پیش فرض معرفت شناسانه درباره حقیقت در دنیای سنت، دو پیش فرض دیگر مطرح شد. نقد اساسی را کانت عنوان کرد؛ او گفت در دنیای گذشته، ” بود و نمود ” حقیقت و اشیاء بر هم منطبق و عین هم بوده است( که در زبان او نومن و فنومن نام دارند)، اما در دنیای مدرن، بود حقیقت با نمود حقیقت، یکی نیست و بود حقیقت از دسترس آدمیان به دور است، ما فقط با نمودی از حقیقت که آن هم برآمده از پیش فرض های ذهنی ما است، روبه رو هستیم. و اما دو پیش فرض حقیقت در دنیای مدرن :
الف) حقیقت ساده و عریان نیست؛ بلکه لایه لایه، تو بر تو و چند وجهی است؛
ب) ذهن آدمی آیینه مانند نیست که حقیقت موجود را فقط انعکاس دهد بی کم و بیش، بلکه بر اساس حب و بغض ها، باورها و عقاید و کلاً پیش فرض های روانشناختی و معرفت شناختی در آفریدن حقیقت و جرح و تعدیل آن، فعال است.

تفاوت در پیش فرض ها، به دلیل تفاوت در منابع معرفت بخش است؛ در دنیای گذشته، دین تنها منبع موثق معرفت بخش بود اما در دنیای امروزی، دین رقیبان بسیاری یافته و معرفت آدمیان، تک منبعی نیست، منابعی مانند، علم، فلسفه و … .

با توجه به تفاوت نگاه آدمیان به حقیقت در سنت و مدرنیسم، نوع رفتار آدمیان هم تفاوت پیدا می کند. در دنیای سنت، آدمی خود را “واصل و مالک ” به حقیقت می دانست و مخالف خود را باطل محض می پنداشت، اما در دنیای کنونی، آدمی خود را “طالب حقیقت ” می شمارد و واصل به حق مطلق نمی داند، حقیقت دیریاب و چند وجهی است، ما همیشه با نمود و گوشه ای از حقیقت رو به رو می شویم، همگان به قدر وسع، از حق بهره ای دارند، نه حق پاک و مطلق در دنیای کنونی یافت می شود و نه باطل مطلق، این به معنای نسبی بودن حقیقت نیست، به معنای نسبی و خطاپذیر بودن فهم آدمی از حقیقت است.

باور به تنوع تصاویر از حقیقت، تصاویری که بشری بودن، خطاپذیر بودن، امکان تکامل و تصحیح شدن، از مشخصه ی اصلی آن تصاویر و تفاسیر است، به انسان؛ الف) حقِ انتخاب تصویر حقیقت بر مبنای فهم و استدلال شخصی، بدون تکلیف و تحمیل بیرونی، و ب) تواضع عقلانی نسبت به تصویر مرجح خود در رابطه با تصاویر دیگر به سبب زمینی، بشری، خطاپذیر و نسبی بودن همه ی تصاویرِ حقیقت، را می بخشد.

و در آخر اینکه : تواضعِ عقلانی و تفاوت تصاویر و حق بودن نسبی تصویرها و آگاهی یافتن نسبت به چگونگی کسب حقیقت در دنیای مدرن و توجه به پیش فرض های معرفت شناسانه، مبانی تئوریک ترجیح معرفتی مدارا بر عدم مدارا می باشند و نیز، این ترجیح معرفتی، به ترجیح اخلاقی مدارا بر بی مدارایی در جوامع کنونی راه می برد.

و اما استدلال دوم در رابطه با مدارا ورزیدن، به صورت خلاصه چنین است:

الف) باورها/ عقاید انسان ها را می توان به سه دسته ی اصلی تقسیم کرد؛

۱. باورهای بیرونی بالفعل : یعنی باورهایی( چه علمی، چه فلسفی، چه تجربی، …) که همه ی انسان ها در همه ی جوامع با در نظر داشتن ترازویی بیرونی برای بررسی آن باور، به درست یا نادرست بودن آن باور پی برده اند.
مثال: آب در ۱۰۰ درجه ی سانتی گراد به جوش می آید. / هر ۱ کیلوگرم، ۱۰۰۰ گرم است. / سرعت نور ۳۰۰ هزار کیلومتر بر ثانیه است. / ۲+۲=۴ / دریای خزر در شمال کشور ایران واقع شده است.
تمامی مثال های بالا که گزاره هایی معرفتی هستند را هر انسان نرمالی در هر کجای کره زمین می پذیرد، چون می توان به صورت بیرونی در مورد آنها داوری، و صحت و سقم آنها را بررسی کرد.

۲. باورهای بیرونی بالقوه: یعنی باورهایی که بیرونی هستند اما فعلا نمی توان در مورد صحت و سقم آنها داوری کرد.
مثال: در کره ای که ۱۰۰ میلیارد سال نوری از کره ی زمین فاصله دارد، اکسیژن یافت می شود. / ممکن است ۱۰۰ سال دیگر درمان قطعی همه ی سرطان ها کشف شود.
این باورها بیرونی هستند اما علم بشر اکنون توانایی رد یا تایید آنها را ندارد. باورهای بالقوه در طول زمان از تعدادشان کاسته شده و به باورهای بالفعل تبدیل می شوند.

۳. باورهای درونی: باورهایی که مربوط به درون آدمیان هستند و هیچ داور و قاضی بیرونی در رابطه با آنها نه وجود دارد و نه حق اظهار نظر دارد و نسبت به تیپ مختلف انسان ها، ممکن است تفاوت داشته باشند.
مثال: رنگ آبی زیباترین رنگ است.( از نظر کسی که این گزاره را عنوان کرده رنگ آبی زیبا است اما ممکن است دیگران آن را نپذیرند.) / سیب خوشمزه ترین میوه است. / شعر حافظ لذت بخش تر از شعر مولوی است.
این باورها، درونی و ذوقی هستند و هر انسانی، چون منحصر به فرد است، باورهای ذوقی مختص به خویش را دارد.

ب) باروهایی که بیرونی و بالفعل هستند، در هر جامعه ای و در هر زمانی، باید مورد پذیرش همگان قرار بگیرند، اقتضای حقیقت طلبی این است، زیرا داوری مشخص و قاطع راجع به آنها امکان پذیر است. اکثر گزاره های ریاضیات و منطق از اینگونه باورها هستند.

ج) باورهای بیرونی بالقوه و باورهای درونی، هیچ رجحانی بر یکدیگر ندارند و برای اجرا و قانونی شدن در عرصه ی عمومی باید به رای گیری گذاشته شوند، زیرا مقتضای عدالت طلبی همه پرسی در مورد باورهایی است که هیچ داور مشخص و مطلق بیرونی در رابطه با آنها وجود ندارد. اکثریت باورهای اجتماعی، دینی، انسانی و … انسان ها، باورهایی اینگونه هستند.

د) مدارا ورزیدن با باورهای بیرونی بالفعل درست نیست، زیرا باورهایی هستند که همگان با هر دین و مذهب و زبان و جامعه و فرهنگ و … اگر نرمال و واقع بین باشند آنها را می پذیرند.

نسبت به باورهای بیرونی بالقوه و باورهای درونی، باید “مدارا ” ورزید، زیرا هیچ دلیل محکم و مستندی برای رجحان برخی از آن باورها نسبت به برخی دیگر وجود ندارد. در رابطه با این باور ها فقط باید به نظرخواهی عمومی و آزاد از مردم اقدام کرد.

استدلال اول برگرفته از کتاب اخلاق دین شناسی از ابوالقاسم فنایی و استدلال دوم برگرفته از کتاب راهی به رهایی و مشتاقی و مهجوری از مصطفی ملکیان می باشند.

 

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=99525

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 2در انتظار بررسی : 1انتشار یافته : ۱
  1. با سلام. اخلاقی تر این بود که منابع این مطلبو دقیقا ذکر میکردی

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.