ما بیش از صفر و یک بودیم!
شهناز خسروی:
دلم تنگ است. دلم برای روزها وشبهایی تنگ است که همچنان که زمان، کودکیم را میبلعید، خاطرهها از سرپنجههای سردش سر میخوردند و میرفتند در تهِ تهِ حافظهام تا بمانند برای همیشه، تا باد آنها را با خود نبرد… و نبرده است هنوز…
دلم برای همهی آن شبها و روزهای خوب تنگ است. ابرها و ستارهها اسباب بازیهایم بودند. شبها با ستارهها «جویلون» بازی میکردم. خطی فرضی میان دو ستاره میکشیدم و شّتّرّق ق ق … میکوبیدمشان به هم و همیشه میبردم از هم بازی خیالیام. روزها هم «ابرها فکرهای طویلم بودند»، گاه حیوانی پنجههایش را نشان میداد،گاه جنی دهن کجی میکرد و گاه پریای به رویم لبخند میزد.
آری ابرها و ستارهها اسباببازیهایم بودند و درخت زبان گنشجک پیر و آن بلندترین شاخه که برفراز آن همهی شهر زیر پایم بود، مأمن وپناهگاه دلتنگیهایم. پدر که از پیچ کوچه نمایان میشد، بیهوا خود را به میان چمنها که همیشه خیس بود پرت میکردم. بوی خوش چمن تازه قیچی شده و عطر گلهای محمدی سرمستم میکرد. باغچهها را شخم نزده بودند هنوز…
قهرمانهایم ،قهرمانهای قصههای مادربزرگ بودند و ترسم همه از «ملاکت» و «مردیزما» که هیچگاه ندیدمشان… قصهگوی اعظم به خانههایمان نیامده بود هنوز…
خانهها آنقدر قد نکشیده بودند که وقتی مادربزرگ بر پشت بام خانهاش که چند خانه دورتر بود، ظاهر میشد و صدایمان میکرد، صدایش را نشنویم، که ندانیم تنهاست که باید یکی از ما تنهاییاش را پر کند. مادر بزرگ از «ملاکت»های قصههای خودش میترسید و چندبار آنها را دیده بود.
مادر بزرگ اگر فقط چند دهه دیرتر به دنیا میآمد، تهناییاش را برایمان، اس.ام. اس[پیامک] میکرد و مجبور نبود از آنهمه پله بالا بیاید و هی به خودش فوت کند.
گراهام بل تلفن را اختراع کرده بود ولی به مادر بزرگ نرسیده بود هنوز…
شبنشینیها به راه بود و «چِکّه چِکّه»و «چِل سرو» نقل محافل شبانه. چتسراها ما را به کنج اتاقهامان نرانده بود هنوز…
پاسخ پرسشها در کتابها بود و نزد معلمها. به جای سرچکردن در فضای مجازی، فکر میکردیم و پرسش. وب ۲ تنبل و پر توقعمان نکرده بود هنوز…
ما بیش از صفر و یک بودیم، باهویتهایی که چند پاره نشده بود، با سرهایی که بر شانههای خودمان استوار بود. سر دخترکی بر شانههای آنجلینا جولی نبود و یا سر پسرکی بر شانههای تام کروز… کسی اسکیزوفرنی هویتی نداشت.
فرهنگ سایبر ما را تعریف نکرده بود و آپاراتوسی به نام فیس بوک به چهرههامان ماسک نزده بود هنوز …
در اتاقک شیشهایم در میان صفر و یکها شناورم. یوزرنیم و پسورد هویت واقعیام را سیو میکنم تا از هارد حافظهام دیلیت نشود… تا باد آنها را با خود نبرد…
دلم تنگ است. دلم برای همهی آن روزها و شبهای خوب تنگ است.
منبع : سیمره
از وقتی یخچال کشف شد دیگر کاسه همسایه ها هم قطع شد دیگر بهانه ای برای شریک کردن دیگران با خوشیهایمان نداریم. و تنهایی باعث شده که خوشیهایمان را با ناراحتی بگذرانیم
وجدانا از خنده روده بر شدم ./ جدا از وقتی یخچال کشف شد کاسه همسایه بی کاسه…. قشنگ گفتی
من همونی هستم که روحم توی اتاقت حاکمه
مدتیه قلم میزنی چه خبره؟؟!!!!!
با درود به خواهر زاگرسی ام، شهناز خسروی
مرتضی جان به نظرت اگر نگارنده یه خوردروی پرادو با یه آپارتمان پنج طبقه و ۱۰ واحده و …. داشت بازهم طبع ادبیش گل می کرد و به یاد گذشته ساده اش می افتاد یا همواره به فکر ساخت طبقه ششم و … بود؟؟!!!!!!!
درود بر نگارنده
برنامه های تلویزیونها و ماهواره ها ما را از شب نشینی و سر زدن به اقوام باز داشته است
آفرین بر نگارنده
خدا وکیلی بسیار عالی بود خانم خسروی برای لحظاتی رفتم دوران کودکی
واقعا؟
گر به هیچ عاشق می شوم
عاشق هیچ می شوم
که مبادا باز دلم بشکند. . .
دروود بر خانم خسروی متنت قشنگ بود ……….
کاش تاریخ را برگردانیم وچون پدرانمان محبت رابا مردم بودن احساس میکردیم
نمیدانم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
روباه دم بریده قصه های “دایاله” ما نسلشان منقرض شده است اما
روباه های قصه دیگران سر از” شازده کوچولو “در می آورند
که پر خواننده ترین کتاب جهان می شود.
می دانم چرا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خو بی
مخسی
واقعا که!! خانم خسروی بدبختی اینجاست هویت قشنگ وصداقتمون هم عوض شد! دستت درد نکنه خانم خسروی خیییلی گل گفتی
با سلام خدمت شما با تشکر از متن بسیار خوب شما . شما الان تهران تشریف دارید یا کوهدشت؟
در این تاریکی دهان گشوده بر همه چیز دستم پی دلم می گردد و دلم پی تو
moteasefam hanuz fonte farsi ro nasb nakardam
matlabet ham ziba bud va ham harfe dele hamamuno zadi talangore ghasgangi be ma 3 ta zadi bekhosus un ghesmate madarbozorg man ke ashkam dar umad!
خانم خسروی گل گفتی _واقعاکه دلبسته به سکه های قلک بودیم ؛دنبال بهانه های کوچک بودیم ،رویای بزرگ شدن خوب نبود -ای کاش تمام عمر کودک بودیم
مرسی خانم خسروی خیلی قشنگ بود
متن قابل تأملی است امیدوارم دلتنگی ایشان بزودی برطرف شود و با دلی شاد و با نشاط نگارش جدیدی بنگارند و مطالعه کنیم
کاش میشد همچوآواز خوش یک دوره گرد….زندگی را باردیگر با عزیزان دوره کرد
آری خانم خسروی آدم هم آدمای قدیم….
درود بر شما و قلم زیبا تون،واقعا زیبا و تاثیر گذار بود.
میشود بین سنت و مدرنیته پل زد. پسوردمان بشود چکه چکه تا حدس بزنیم!
وبلاگهایمان کوهدشت را بشناساند، سایتهایمان از اصالت کوهدشتیمان دم بزند میرملاس قشنگ است.
درد های شهرمان را در فضای سایبر بنویسیم
خلاصه میشود در میان صفر و یک لک بود و لک ماند
آورین
فقط قبادی
خانم خسروی با تشکر از متن قشنگتون من چند بار متن شمارو خوندم خیلی جالب بود یاده مادربزرگم افتادم و همون لحظه واسش فاتحه فرستادم.
درود برشما خانم خسروی،حرف دل همه مون بود امید واریم مانا وشاداب بمانی ،استفاده کردیم یه لحظه به بحر کودکیمان رفتیم وقصه های شیرین مادر بزرگا رو مرور کردیم باورکن اونا که رفتن دیگه هیچوقت نمیان وما هرگز چهره مهتاب اونارو نمی بینیم .
آفرین خانم خسروی.خیلی وقت بوداشک توی چشمام جاری نشده بود مارا به یادخاطرهای کودکی بامادرومادربزرگ انداختی افسوس که هیچ کدوم نیستندودنیای مدرنیته وماشینی امروزباماکاری کرده که فرصت فکرکردن به آنهارانداریم
سلام خانم خسروی ، نیازی نیست یوزرنیم و پسورد هویت واقعیتان را سیو کنید تا (از هارد حافظه تان دیلیت نشود… تا باد آنها را با خود نبرد…)هویت شما اورژینال است و در گذر زمان نو به نو update شده و بدون شک در هر حافظه ای مانا و پایدار است.
ممنون از متن زیبای شما
افرین خانم خسروی @خوشحالم که در بهبوهه تبلیغات منفی علیه کوهدشت و کوهدشتی این نوشته های ناب را با قلم یک کوهدشتی میخوانم باشد شاید دیگران با خواندن این دلنوشته ها تصور مثبتی از کوهدشت پیدا کنند .
با سلالم دستت درد نکنه جالب بود از کودکی فریاد پشت بام تا اس ام اس یوزرنیم پس ورد حالا کجا رو دیدی ببینم عصر بدی جه بشه
خانم خسروی متنتون بسیار زیبا بود. منتظر متن های بعدی شما هستیم
خانم خسروی
ضمن عرض سلام متن شما به دل نشست ولی از ناامیدی فاصله بگیر
قشنگ بود مرسی شهناز خانم
با عرض سلام , مرسی از متن واقعا زیباتون . فِلک تخت ئو بختِ کی نَشیوانی شودی کی نَکردی وَ پشیمانی!
آن روزها مکالمه با خورشید دفترچه های ذهن کوچک مرا سرشار خاطره میکرد ، امروز پاره است آن سیم ها
که دلم را تا آسمان مخابره میکرد.. با من تماس بگیر خدایا حتی هزار بار ، وقتی که نیستم لطفا پیام خودت را…
مرسی
قشنگ بود
هم ولایتی عزیز
کوهدشت زیباترین فصل کتاب من و توست و نابترین شعر لحظه هایمان ؛ باور کنیم با وجود همه تضادهای عصر یخی ، هنوز می شود ؛ پدر آب بدهد و مادر آش و کشک لذیذیمان را بپزد و میشود امین و اکرم در نیمه های یک شب به ظاهر ظلمانی به شمردن ستاره های امید شهرمان بنشینند و آنسوی منیت ها اگر روزنه ای در سد پیشرفت شهرمان ایجاد شده باز پتروس وار فکر نجات دیگران خواب را از چشمایمان بگیرد ؛ اما این همه نیازمند عزم راسخ من و تو و ماست که باید تصمیم کبری بگیریم و اگر گاومان مع مع و بزغاله مان بع بع می کند به قصد رسیدگی به آنها با حسنک وارد طویله بشویم هر چند اشکالی ندارد که اگر به موهایمان ژل زده باشیم و هنوز بایستی بدانیم که شعر و فال چهل سرو بر تمامی شعرهای دیگر فخر می فروشد
بسیار زیبا و دلنشین بود .هم نظر شما و هم متن خانم خسروی
AGE IN DAFE PAIAMARO PAK KONI HAK MISHID JAVAD
خیلی قشنگ بود
خانم خسروی واقعاً زیبا بود ای کاش زمان یکبار دیگر به عقب برمی گشت.
شما در کوهدشت زندگی می کنید یا ؟
سلام به همه
و تشکر از خانم خسروی
خوشحالم که هنوز کسایی هستند که به این چیزا اهمیت میدن
این قصه ها این زیبایی ها همه دارن از بین میرن به خاطر اینکه خودمون میخوایم. مطمئنا اکثر عزیزانی که این دیدگاه ها رو نوشتن همه تاریخ تولدشان دهه شصت و پنجاه باشه.
حتما بین آشنایان و نزدیکانمون بچه های دهه های بعدی هم داریم. به دنیای اونا که دست پرورده خود ماها هستند دقت کنید. کسایی که یه جورایی از ما الگو گرفتن. ماها بهشون میدون دادیم. دوستی از رواله قصه دایاله گفت. گفتن چرا رواله از قصه شازده کوچولو سر در آورده. چون که ما به جای شنیدن و تبلیغ رواله قصه دایاله میایم از شازده کوچولو تعریف میکنیم از نوشته های آنتوان دو سنت اگزو پری میگیم. نه از صفا و صمیمیت قصه مادربزرگ ها. شازده کوچولو هم شاید زاییده ذهن پدربزرگ آنتوان دو سنت اگزو پری بوده ماها چرا قصه پدربزرگ مادربزرگ هامون رو ننوشتیم؟. ما ننوشتیم و باعث شدیم به فراموشی سپرده بشن. ما زبان یا گویش یا هرچه که هست لکی رو میگم داریم با فارسی حرف زدن به بچه هامون از بین میبریم. اونوقت چطور انتظار داریم که بدونن رواله و یا دایاله یعنی چی؟ تکنولوژی هایی که این همه بهشون لعنت میفرستیم به خاطر راحتی ما هستند. نه برای اینکه اصل های زندگیمون رو فراموش کنیم
همه این چیزاهارو همه میدونیم ولی عمل کردن مهمه. عزیزان بیاید به جای لعنت فرستادن بر تاریکی شمعی روشن کنیم.
بیاید سنت های قشنگمون رو حفظ کنیم و اونارو فدای چیزایی که این روزا مد شده و همه سنگ با کلاس بودن رو به سینه میزنن نکنیم
دوستان نا دیده گرفتن سنت های قشنگ خودمون آخر بی کلاسیه
برای همه بهترین هار آرزو دارم
یاعلی
با سلام وتشکر از متن بسیار زیباتون. باید عرض کنم مدرنیته که میشه گفت یه اپیدمی بدون درمانه تمام دنیا رو درگیر گرده ما هم جزیی از این دنیایم. مدرنیته بیماری نیست میشه به عنوان یه فرصت برای پیشرفت ازش استفاده کرد ولی اگه به مقابله با اون بپردازیم چیزی جز شکست نصیب ما نمیشه. همونطوری که تجربه ثابت کرده سیستم های که با اون مخالفت کردن یا دچار نوعی غلط از مدرنیته شدن یا دچار تحجر.
بادورود به بانوی ایرانی
کلمه کلمه متن زیبایت همچون نژاداصیلت ناب ناب است ؛سپاس گزارم وافتخار میکنم بانویی همچون شما که در ناز ونعمت بزرگ شده اید با این واژگان عجین هستید.در این تکاپوی امروزی افراد پیدا میشودکه یا از روی نادانی وبی سوادی یا عقده های شخصی کامنت هایی میگذارندکه …..اشکالی ندارد،شما ناراحت نشوید به کارتان ادامه بدید تا کور شود آنکه نتواند دید.
رو در روی علف های روییده بر دیوار حاشیه می ایستم و به همه گناهان خود اعتراف می کنم بخشیده خواهند شد به یقین، می دانم علف ها بی واسطه با خدا سخن می گویندویادی کنیم از استاد پناهی
با سلام به این بانوی بزگوار .
لحظاتی یاد خاطره کودکی در جلو یچشماهیم گذشت و بغض غریبی در غربت برجانم افتاد با تمام سادگی قشنگ بود من سالها که از دیار خود دور هستم . دوست دارم به جای زنگ موبلم با خروس یا همان (کلشیر ) بیدار شوم الان در حال حضر ملاکت – مردیزما کم نداریم و لی داسناهای مادر یرزگم با عناوین یا شده خاطری شده که هر روز آرزو میکنم که اون دوران برگردم .
سلام خانم خسروی
چشمایه شما چقد شبیه منه!!!!!!!!!!!
مامان منم کوهدشتیه و هم فامیلی شما
شاید شما یه جورای با من نسبتی دارید!!!!!!!!!!!!
خوشحال میشم بیشتر باهاتون آشنا بشم
خانم شهناز عزیز تو یک افتخاری…”ملاکت” و “مردیزما” که هیچ وقت ندیدیمشان..عالی بود.
در کوچه بازار این شهر سکوتی عجیب ما را به به سمت پیچ بینهایت میکشاند که گویی نفرین شدگانیم مری خانم شهناز